دانلود و خرید کتاب چطور زندگی می کنید؟ گنزابورو یوشینو ترجمه امیر آذرهوش
تصویر جلد کتاب چطور زندگی می کنید؟

کتاب چطور زندگی می کنید؟

معرفی کتاب چطور زندگی می کنید؟

کتاب چطور زندگی می کنید؟ نوشتهٔ گنزابورو یوشینو و ترجمهٔ امیر آذرهوش و ناهید شیرزاد است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان پسری است که دارد بزرگ می‌شود و در این بزرگ‌شدن از راهنمایی‌های دایی‌اش بهره می‌برد.

درباره کتاب چطور زندگی می کنید؟

کتاب چطور زندگی می کنید؟ دربارهٔ شیوهٔ زندگی‌کردنمان است؛ داستان پسری مدرسه‌ای در ژاپن پیش از جنگ جهانی دوم که با دوستی و زورگویی روبه‌رو است و همچنین داستانی دربارهٔ بزرگ‌شدن، شجاعت، بزدلی، طبقه‌های اجتماعی و دریافتن اینکه چه کسی هستیم. دو بخش این داستان باهم در کشاکش‌اند و هریک آگاهی‌مان را از بخش دیگر بیشتر می‌کند و اگر هرکدام حذف شود، جذابیت کمتر خواهد شد.

هایائو میازاکی، انیمیشن‌ساز مشهور ژاپنی، فیلمی از روی این کتاب ساخته است. او گفته این فیلم را برای نوه‌اش می‌سازد تا هدیه‌ای به آیندگان باشد.

در چطور زندگی می‌کنید؟ کاپر، قهرمان داستان، و دایی‌اش راهنمایمان در علم، اخلاق و اندیشیدن هستند. در مسیر، آن‌ها ما را از میان داستانی مدرسه‌ای که در ژاپن سال ۱۹۳۷ می‌گذرد به قلب سؤال‌هایی می‌برند که لازم است درمورد شیوهٔ زندگی‌کردنمان از خودمان بپرسیم. ما خیانت را تجربه خواهیم کرد و روش ساخت توفو را یاد خواهیم گرفت. ما ترس را بررسی خواهیم کرد و این را که همیشه در حد تصور خودمان زندگی نخواهیم کرد. از شرم خواهیم خواند و اینکه چطور با آن روبه‌رو شویم. دربارهٔ نیروی جاذبه و شهرها خواهیم آموخت و بیشتر از هر چیز یاد خواهیم گرفت درمورد چیزها فکر کنیم تا آن‌طور که نویسندهٔ بزرگ، تئودور استرجن، می‌گوید «سؤال بعدی را بپرسیم».

خواندن کتاب چطور زندگی می کنید؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد می‌کنیم. نوجوانان ژاپنی عاشق این کتاب هستند.

بخشی از کتاب چطور زندگی می کنید؟

«ماجرا بعدازظهری در اکتبر پارسال اتفاق افتاد. آن موقع کاپر هنوز کلاس هفتمی بود. کاپر همراه دایی‌اش بود. آن دو روی سقف فروشگاه بزرگی در منطقه گینزای توکیو ایستاده بودند.

مه رقیقی آرام‌آرام و یکسره از آسمان خاکستری پایین می‌آمد و نمی‌شد به‌راحتی تشخیص داد داشت باران می‌بارید یا نه. تا آن‌ها به خودشان بیایند، قطره‌های ریز و نقره‌ای به جای‌جای کت کاپر و بارانی دایی‌اش چسبیده بود و آن دو انگار با برفک پوشیده شده بودند. کاپر در سکوت به بلوار گینزا که درست زیر پایش بود خیره شده بود.

از طبقهٔ هفتم، گینزا شبیه کانال باریکی بود. ته آن انبوهی از اتومبیل‌ها پشت‌سرهم روان بودند. اتومبیل‌ها از منطقهٔ نیهونباشی در سمت راست به گینزا می‌رسیدند و از زیر پای کاپر رد می‌شدند تا برسند به منطقهٔ شینباشی در سمت چپ و از آن‌جا در جهت مخالف از سمت چپ به‌سوی نیهونباشی برمی‌گشتند. در این مسیر رفت‌وبرگشتی، اتومبیل‌ها به‌نرمی از کنار هم می‌گذشتند و مسیر حرکتشان گاهی پهن‌تر و گاهی باریک‌تر می‌شد. میان این دو جریان، تک‌وتوک اتوبوس برقی، با ظاهری انگار خسته از زندگی، به‌کندی غژغژکنان رد می‌شد.

اتوبوس‌های برقی به کوچکی اتوبوس‌های اسباب‌بازی به نظر می‌رسیدند و سقفشان به‌خاطر باران لغزنده شده بود. از اتومبیل‌ها و آسفالت جاده و حتی درختانی که در جاده صف کشیده بودند و همهٔ چیزهای دیگری که آن‌جا به چشم می‌خورد هم آب می‌چکید و آن‌ها در نور خورشیدی که خدا می‌داند از کجا می‌تابید می‌درخشیدند.

کاپر که در سکوت به پایین خیره شده بود، شروع به خیال‌پردازی کرد. در خیالش هرکدام از اتومبیل‌ها یک حشره بودند. او با خودش فکر کرد اگه قراره اون‌ها حشره باشن، پس سوسک کرگدنی‌ان. اون‌ها یه گله سوسک‌ان که با شتاب زیاد می‌خزن و بعد وقتی کارشون تموم شد، با عجله می‌رن خونه. کسی نمی‌دونه کارشون چیه، اما شک نداشته باشین به‌نظر خودشون اتفاق‌های مهمی داره رخ می‌ده.

همین‌طور که کاپر به سوسک‌ها فکر می‌کرد، متوجه شد گینزا رفته‌رفته در دوردست باریک می‌شود و سرانجام به‌سمت چپ می‌پیچد و آن‌جا در میان ساختمان‌های بلند نزدیک محلهٔ کیوباشی محو می‌شود. شبیه ورودی لانه‌شان نبود؟ موجودات کوچکی که شتابان به لانه برمی‌گردند آن‌جا یکی‌یکی ناپدید می‌شوند. و همین‌طور که آن‌ها در لانه از نظر پنهان می‌شوند، سوسک‌های دیگری جایگزینشان می‌گردند و یکی‌یکی با عجله ادامهٔ کارها را از سر می‌گیرند. یک سوسک سیاه، یک سوسک سیاه دیگر و بازهم یک سوسک سیاه و حالا یک سوسک آبی، یک سوسک خاکستری... .»

Exiled Man
۱۴۰۲/۰۸/۱۷

+چطور زندگی می‌کنید؟ -به سختی

nbcswtindqe5ibew
۱۴۰۲/۰۸/۱۷

خب دوستان پیشنهاد من اینه که حتما صبر کنید اول شاهکار میازاکی رو ببینید و بعد اگه دوست داشتید این کتاب رو بخونید.

یک کتابخوان؛
۱۴۰۲/۱۰/۱۶

کتاب قشنگیه، حال و هواشو خیلی دوست داشتم داستان از زبان یه پسربچه تعریف میشه که دوست داره دنبال معنای زندگی و نقشش توی دنیا بگرده برای کسی که سردرگمه کتاب خوبیه.

amirali najafi
۱۴۰۲/۰۸/۲۰

عالییییییییییییییییییی حرف نداره

امین۳۶۹
۱۴۰۳/۰۷/۲۹

داستان یک پسر کنجکاو و فکور که با داییش دوره افتادن و درباره همه چیز بحث میکنن. چیزایی ساده تا چیزای مهم. از نگاه کردن از بالا به شهر و دیدن روزمرگی ها گرفته تا شیر خشک و جاذبه و

- بیشتر
پرنیان!
۱۴۰۳/۰۶/۰۳

در نگاه اول فکر میکردم که این یک کتاب دیگه مثل بقیه کتاب‌های کودک و نوجوانه، درحالی که توش یه عالمه اطلاعات از تاریخ، فلسفه، علم، هنر و....داره خوندن این کتاب مثل اینه که یه انیمه رو در قالب کتاب بخونین من

- بیشتر
کاربر 4953481
۱۴۰۳/۰۴/۰۲

بد بود

V a
۱۴۰۳/۰۲/۲۵

زندگی بدون معنی..

اما حقیقت دردناک دنیای امروز این است: آدم‌هایی که با آسیب‌دیدن مشکلات بیشتری خواهند داشت بیشتر از بقیه در خطر آسیب‌دیدگی قرار دارند.
محمدپوریا
ما همه انسانیم. پس اگر نتوانیم آن‌گونه که شایستهٔ انسان است زندگی کنیم، یک جای کار می‌لنگد. جامعه‌ای که نمی‌گذارد انسان‌ها مثل انسان زندگی کنند خطاکار است. انسان مادامی که قلب پاک و درستکاری داشته باشد این حقیقت را انکار نخواهد کرد. مهم نیست امروز چقدر این موضوع شرم‌آور است، اما جامعهٔ ما هنوز به نقطه‌ای نرسیده است که در آن همه بتوانند زندگی انسانی داشته باشند. ممکن است فکر کنیم بشر پیشرفت کرده است، اما ما هنوز تا این اندازه موفق نبوده‌ایم. و فقر همچنان مشکل امروز و روزهای آتی است.
Sophie
بنابراین وقتی می‌بینم تو از آنچه از سر کوته‌فکری، بی‌ادبی و تعصب است ابراز تنفر می‌کنی و برای انسانی که صداقت و شجاعت دارد احترام قائلی... چطور بگویم؟ بی‌نهایت باعث آرامش خاطرم می‌شود.
Sophie
اعتراف به اشتباه به‌راستی دردناک است. بیشتر مردم بهانه‌ای می‌تراشند که زیر بار اعتراف به اشتباه خود نروند. اما کاپر، اگر تو اشتباهی مرتکب شدی، شجاعانه به آن اقرار کن و رنج بکش. چون در تمام آسمان‌ها و زمین تنها انسان است که از چنین قدرتی برخوردار است.
سماء کشاورز
بالای سرشان آسمان وسیع و بی‌انتها گسترده بود و ستاره‌ها پیوسته چشمک می‌زدند. در چنان شبی، فکرکردن به اجرام آسمانی دوردست باعث می‌شد احساس کنی داری در فضا ناپدید می‌شوی
Sophie
پس اگرچه بی‌تردید همه می‌خواهند از درد و رنج فرار کنند، اما با این اوصاف درد چیزی است که باید به‌خاطرش سپاسگزار باشیم، چیزی که به آن نیازمندیم. به‌خاطر احساس درد است که پی می‌بریم نقصی در بدنمان پیدا شده است و درعین‌حال می‌فهمیم دقیقاً وضعیت طبیعی بدنمان چگونه باید باشد.
سماء کشاورز
اما کاپر، اگر تو اشتباهی مرتکب شدی، شجاعانه به آن اقرار کن و رنج بکش. چون در تمام آسمان‌ها و زمین تنها انسان است که از چنین قدرتی برخوردار است.
f.z
تک‌تک آدم‌ها در این جهان پهناور مولکول‌هایی جدا ازهم هستند. ما گرد هم جمع می‌شویم تا جهان را خلق کنیم، و به‌علاوه، ما به دست موج‌های جهان به حرکت درمی‌آییم و درنتیجه جان می‌گیریم.
f.z
انسان ذاتاً تمایل دارد نگرشش به چیزها و نحوهٔ تفکرش دربارهٔ آن‌ها به‌گونه‌ای باشد که انگار خودش در مرکز همه‌چیز است.
f.z
و تو چطور؟ تو چه چیزی می‌خواهی بیافرینی؟ تو چیزهای بسیاری را از این دنیا برداشتی، اما نمی‌دانم در عوض چه چیزی به این دنیا پس می‌دهی. تو از امکانات استفاده می‌کنی بدون این‌که برگردی و درموردشان فکر کنی؛ اما درعین‌حال هنوز چیزی خلق نکرده‌ای.
f.z

حجم

۱۸۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۸۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان