کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز
معرفی کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز
کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز نوشتۀ جف کینی و ترجمۀ نشاط رحمانی نژاد و حاصل ویراستاری مائده حسین زاده است. انتشارات کتاب کوله پشتی این مجموعه داستان را روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز
«رولی» با نام کامل «رولند جفرسون»، پسری است که تخیل خیلی پویایی دارد. او با پدر و مادرش در همسایگی دوستش، «گرگ هفلی» زندگی میکند. رولی دوست دارد مثل دوستش یک دفترچهٔ خاطرات داشته باشد. گرگ و رولی کارهای مشابه زیادی انجام میدهند و با هم خیلی دوست هستند، اما پدر رولی خیلی از گرگ خوشش نمیآید. کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز کتابی مثلاً ترسناک برای کودکان است! اگر به قصههای مربوط به اسکلت، زامبی و کلهٔ آدمیزاد علاقه دارید، این کتاب را بخوانید. این کتاب مجموعهای از داستانها را تشکیل داده است؛ داستانهایی که مثلاً «رولی جفرسون» آنها را نوشته است. خاطرات ترسناک او را بخوانید.
خواندن کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب «رولی جفرسون و داستانهای ترسناک و اسرارآمیز» را به کودکان علاقهمند به داستانهای ترسناک و هیجانانگیز پیشنهاد میکنیم.
درباره جف کینی
جف کینی، بازیگر و نویسنده و طراح بازیهای ویدئویی و اهل ایالات متحدهٔ آمریکا است. او در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ میلادی به دانشگاه مریلند رفت. در کالج بود که کمیک محبوب خود را خلق کرد که در روزنامۀ دانشگاه چاپ و مطرح شد. مجموعۀ «دفتر خاطرات بچۀ لاغرمردنی»، یک شاهکار داستانی و طنز از جف کینی است که در سال ۲۰۰۷ منتشر و پرفروشترین کتاب ایالات متحدهٔ آمریکا شد. این اثر جزو ۱۰ کتاب برتر دنیا در سال ۲۰۱۰ قرار گرفته است.
بخشی از کتاب رولی جفرسون و داستان های ترسناک و اسرارآمیز
«روزی روزگاری پسری بود به اسم روان. روان پسر شادی بود. پدر و مادری داشت که خیلی عاشقش بودند و اسباببازیهای زیادی هم برای بازیکردن داشت.
گاهی اوقات اسباببازیهایش را به مدرسه میبرد تا توی زنگهای تفریح با آنها بازی کند، ولی وقتی چند تا بچه بر برایش قلدری کردند دیگر این کار را نکرد.
این موضوع روان را ناراحت کرد؛ چون فکر میکرد بازیکردن با اسباببازی بهترین قسمت بچگی است؛ ولی همکلاسیهایش این طور فکر نمیکردند و همیشه سعی میکردند بزرگتر از آن چیزی که واقعاً بودند رفتار کنند.
یک روز وقتی روان توی کلاس بود، خارش عجیبی در زیر بغلش احساس کرد نمیدانست چرا اینطوری شده است به همین خاطر از معلمش خانم پنینگتون اجازه گرفت تا به دستشویی برود.
وقتی روان توی دستشویی رفت و بلوزش را در آورد از دیدن تکتار موی عجیبی که وسط زیر بغلش درآمده بود، تعجب کرد.
نمیدانست باید چهکار کند برای همین دوباره بلوزش را پوشید و به کلاس برگشت. وقتی هم که سر جای خودش نشست، حس میکرد حالا همه میدانند که او یک فرقی کرده است. حتی خانم پنینگتون!
وقتی بالاخره زنگ آخر به صدا در آمد تمام راه خانه را دوید. میدانست که مادرش توی دستشویی موچین دارد و برای کندن آن مو آرام و قرار نداشت. ولی وقتی بلوزش را در آورد فهمید که دیگر برای استفاده از موچین خیلی دیر شده مو داشت در سرتاسر بدنش رشد میکرد و طولی نکشید که تمام بدنش پوشیده از مو شد.
حالا دیگر روان حسابی ترسیده بود سراغ کابینت دستشویی پدر و مادرش رفت تا ببیند چیز بهدردبخوری پیدا میکند یا نه چیزی پیدا کرد که فکر میکرد فایده دارد.
ولی همیشه دلیلی برای اینکه بچهها نباید توی کمد دستشویی پدر و مادرشان سرک بکشند وجود دارد. چون دو ثانیه بعد روان در بطری را باز کرد و از بوی بدش غش کرد.»
حجم
۳۸٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۳۸٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
نظرات کاربران
خیلی عالی بود
کتاب خیلی باحالی بود نه خیلی ترسناک بود...به نظرم حتما دانلود کنید من که کیف کردم بینهایت ستاره هم براش کمه اما یک داستانش باحال نبود
این کتاب رو بخونین داستاناش جالب هست