کتاب زبان و سوژگی
معرفی کتاب زبان و سوژگی
کتاب زبان و سوژگی نوشتهٔ محمد فرهادی است. انتشارات اندیشه احسان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی چهار فصل که رابطهٔ میان زبان و سوژگی در معنای جامعهشناختی آن را شرح میدهد.
درباره کتاب زبان و سوژگی
زبان از دیرباز در منظومههای مختلف معرفتی در زمینهٔ نسبت «واژهها و چیزها» مورد توجه قرار داشت و در فلسفه متأخر کسانی مانند «لاک»، «هابز» و «نیچه» به اهمیت میانجیگری زبان در فرایند فهم پرداخته بودند، اما بهطور مشخص در سنت فلسفهٔ تحلیلی و با آموزههای «ویتگنشتاین»، زبان نه واسطهٔ فهم که بهمثابهٔ محل جوشش مسائل فلسفی و بهتبع آن مسائل اجتماعی و فرهنگی مطرح شد. در فلسفهٔ قارهای نیز اندیشمندان بزرگی مانند «هایدگر» زبان را محل تجلی معنا و زندگی ارزیابی کردند.
تأکید بر زبان در نحلههای مختلف فکری موجب تحولی ژرف در عرصهٔ اندیشه شد که نتایج آن بسیار فراتر از مدعای متفکران متقدم در این حوزه بود. در تعامل نحلههای فکری متعدد، جریانی نیرومند در مطالعهٔ انسان برآمد و عرصه اندیشهٔ اجتماعی را درنوردید که به «چرخش زبانی» مشهور گردید. آثار و پیامدهای چرخشزبانی برای جامعهشناسی حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی را دربر گرفت و دریچهٔ تازهای برای تأمل در پدیدههای اجتماعی گشود. محمد فرهادی در کتاب زبان و سوژگی در چهار فصل به این موضوعات پرداخته است. عنوان فصلهای این اثر عبارت از «مقدمه»، «بنیانهای نظری»، «تمهیدات روششناختی» و «تحلیل».
خواندن کتاب زبان و سوژگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زبان و سوژگی
«میتوان در مقایسهٔ تحلیل گفتمان انتقادی و روانشناسی گفتمانی، نظریهٔ گفتمان را در پرتو روشنتری توضیح داد. تحلیل گفتمان انتقادی تلقی محدودی از گفتمان دارد و آن را به تجمع واحدهای زبانی در زمینهٔ اجتماعی تقلیل میدهد. در مقابل روانشناسی گفتمانی فهم را برساختهٔ زبان میداند که اعمال و دریافتهای فکری سوژهها را شکل میدهد. لاکلائو و موفه گفتمان را هستیبخش جامعه و مناسبات و ترتیبات آن میدانند. از این منظر گفتمان افقی است که پدیدهها معنای خود را از آن باز مییابند لذا هیچ امر غیرگفتمانی وجود ندارد زیرا بیرون از زبان هیچ چیز وجود ندارد و سکوت مطلق است؛ حتی سکوت هم امری زبانی است و تنها در کنار صدا معنا مییابد.
فرکلاف در مقابل اعمال اجتماعی را از اعمال گفتمانی تفکیک میکند. در حالی که در نظریهٔ گفتمان-همچنین است در روانشناسی گفتمانی- عمل هرگز از زبان جدا نیست و زبان معنای خود را از زمینهٔ عملی که در آن روی میدهد، اخذ میکند. این حکم اساسی به مفهوم بازی زبانی ویتگنشتاین ارجاع دارد که تحلیل گفتمان انتقادی آنرا نادیده میگیرد. همچنین کنش زبانی از مهمترین مفاهیم در توسعهٔ نظریهٔ گفتمان است که پیوند زبان و عمل را از منظری دیگر مورد تأکید قرار میدهد، نیز از نظر تحلیلگران انتقادی گفتمان دور مانده است. به این ترتیب تفاوت تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف با نظریهٔ گفتمان لاکلائو و موفه که متکی بر دیرینهشناسی فوکو هستند، در سطح هستیشناختی است. در اولی زبان تنها محدودهٔ ارتباطات کلامی را در بر میگیرد و در رویکرد اخیر «زبان هستی، هستی زبان است». این تفاوت به اختلاف در معرفتشناسی نیز سرایت میکند. در تحلیل گفتمان انتقادی، جمله و واژه به عنوان واسطِ اعمال اجتماعی و اعمال گفتمانی مدنظر قرار دارند اما در نظریهٔ گفتمان گزاره به عنوان واحد تحلیل مدنظر قرار دارد؛ گزارهای که برابر با کنش کلامی و اساس برساخت هستی اجتماعی سوژه و جامعه است. گزاره لزوماً یک جملهٔ زبانشناختی نیست و اثری که بر جای میگذارد آنرا به مرتبهٔ گزاره ارتقا میدهد. بدیهی است تفاوت در معرفتشناسی، به روششناسی نیز انتقال مییابد و تکنیکهای خاص خود را اقتضا میکند.
با این وصف تحلیل گفتمان انتقادی وجه توسعهیافتهٔ مباحث زبانشناختی است و فاصلهٔ بسیاری با نظریه متبوع این نوشته از گفتمان دارد۴۴۵. این تعبیر نگاهی محدود به گفتمان دارد و اهمیت زبان به عنوان امری برسازنده را با تردید و تعلل میپذیرد. همین موضع سبب شده که این تلقی از تحلیل گفتمان به نوعی تکنیک تحلیل تقلیل یابد. مرور تحلیل گفتمان انتقادی برای نشاندادن همین اختلاف در سطوح هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناسی ضروری مینمود. از این موضع میتوان حکم کرد لفظ گفتمان در تحلیل انتقادی و نظریهٔ لاکلائو و موفه، اشتراک لفظی است و امکان تلفیق میان آنها ممتنع است. بعلاوه اینکه تحلیل گفتمان انتقادی بینش تازهای به نظریهٔ گفتمان نمیافزاید زیرا امکان منطقی توسعهٔ تحلیل تا سرحدات نظری را ندارد؛ به این دلیل که زبان را در دستگاه فکری پیش از چرخش زبانی درک میکند.
نظریهٔ گفتمان لاکلائو و موفه، هستی اجتماعی را مقولهای گفتمانی میبیند که راهی به بیرون از آن وجود ندارد. تلقی گفتمانی از جامعه را میتوان به دانش جامعه نیز اطلاق کرد. از این منظر دانش نیز برساختی گفتمانی و لذا غیرقطعی است و هرگز نمیتواند نتایج قطعی و جهانشمول تولید کند زیرا هیچ موضعی فارق (غ) از زمینه و خنثی وجود ندارد که ادعای دستیابی به حقیقت داشته باشد. اگر دانش پدیدهای تاریخی/ اجتماعی است، اگر حقیقت محصولی گفتمانی است و نه بازنمای واقعیت، دانش به چگونه چیزی خواهد بود؟ یکی از مسائل بازاندیشی در علم، بررسی اثر محقق و پیشفرضهای او در تحقیق است. اگر این تحلیل را پیش برانیم، تولید دانش عملاً ممتنع میشود. اما باید گفت به عکس چنین موضعی در خدمت خلوص علم است و این رویکرد تنها امکان تولید علم قطعی و جهانشمول را نفی میکند نه فهم را. امتناع تولید علم و فهم، برداشتی کجبینانه از برساختگرایی است.»
حجم
۹۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۶ صفحه
حجم
۹۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۶ صفحه