کتاب مرگ فروشنده
معرفی کتاب مرگ فروشنده
کتاب مرگ فروشنده نوشتهٔ آرتور میلر، ترجمهٔ محمدصدیق سپهری نیا و ویراستهٔ مونا راسته است. انتشارات گیوا این نمایشنامهٔ مشهور، دوپردهای و آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب مرگ فروشنده
کتاب مرگ فروشنده (Death of a Salesman) حاوی یک نمایشنامهٔ دوپردهایِ آمریکایی است که اولینبار در سال ۱۹۴۹ میلادی منتشر شد؛ تنها چند سال پس از پایان جنگ جهانی دوم. این اثر از همان ابتدا به یکی از برجستهترین آثار تئاتر آمریکا تبدیل و برندهٔ جایزهٔ پولیتزر نمایشنامه و نیز جایزهٔ نمایشنامهٔ حلقهٔ منتقدین نیویورک در سال ۱۹۴۹ شد. فیلمهایی بر اساس این نمایشنامه در سالهای مختلف ساخته شده است. نویسندهٔ این اثر نمایشی مشهور، آرتور میلر با خلق شخصیت «ویلی لومان»، تعریف جدیدی از قهرمان تراژیک بهعنوان انسانی با آرزوهای بینهایت بزرگ ولی غیرواقعبینانه ارائه کرد. ویلی لومان، فروشندهٔ دورهگرد و سالخوردهای است که در داستان این اثر بهسختی میتواند خرج زندگیاش را درآورد. او ۳۴ سال فروشندگی کرده و اکنون در ۶۰ سالگی بهخاطر از دستدادن قدرت و سودمندیِ دوران جوانی، به حاشیه رانده شده است. این شخصیت، بدون وجود هیچ افق امیدوارکنندهای از آینده، باید با شکستها و ناامیدیهای گذشتهاش روبهرو شود. او در میانهٔ اثر، دست به اقدام شجاعانهای میزند، اما آیا او یک قهرمان است یا آدم نادانی که فقط خود را فریب میدهد؟
نمایشنامهٔ مرگ فروشنده روایتگر وقایعی است که در نهایت منجر به فروپاشی زندگی ویلی لومان میشود. گفته شده است که کمتر کسی همچون آرتور میلر، موفق به بازتابِ بحرانهای زندگی بشر معاصر در آثار ادبی یا هنری خود شده است؛ تاجاییکه میتوان همصدا با بسیاری از منتقدان و مفسران مطرح جهان، ادعا کرد که آثار نمایشی آرتور میلر آینههایی شفافند که در برابر چهرهٔ انسانِ امروز گرفته شده است. اتمسفر ماتمآلودی که پس از پایان جنگ جهانی دوم بر فضای فرهنگی اروپا و آمریکا حاکم بود، در این نمایشنامهٔ دوپردهای بهخوبی قابلتشخیص است؛ البته داستانِ این نمایشنامه ربطی به وقایع دوران جنگ ندارد. نویسنده بیش از هر چیز، تمرکز خود را بر واکاوی بحرانی گذاشته است که بهگمان او، محصولِ ذهنیتِ سودباور و بیشازاندازه مادیگرایانهٔ آمریکایی است. آرتور میلر در جملهای قهرمان اثرش را مردی خوانده که بر نیروهای زندگی کنترلی ندارد. با ویلی لومان، خانه و خانوادهٔ او بیشتر آشنا شوید.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب مرگ فروشنده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی آمریکا و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره آرتور میلر
آرتور میلر با نام کامل «آرتور اشر میلر» در ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵ و در نیویورک به دنیا آمد و در ۱۰ فوریهٔ ۲۰۰۵ درگذشت. او نمایشنامهنویس و مقالهنویسی آمریکایی بود که برای تحصیل به دانشگاه میشیگان رفت. ابتدا در رشتهٔ روزنامهنگاری مشغول به تحصیل شد. در ژورنالِ دانشگاه به نام «میشیگان دیلی» فعالیت کرد و در همین زمان، اولین نمایشنامهٔ خود را نوشت؛ سپس رشتهٔ تحصیلی خود را به زبان انگلیسی تغییر داد. اولین نمایشنامهٔ او، برندهٔ جایزهٔ «آوری هاپوود» شد که او را بیشتر ترغیب کرد تا کار خود را بهعنوان نمایشنامهنویسی حرفهای دنبال کند. در سال ۱۹۴۰ با «ماری گریس اسلتری» ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. در سال ۱۹۵۶ همسرش را ترک کرد و با ستارهٔ سینما، «مرلین مونرو» ازدواج کرد. آنها در سال ۱۹۵۱ با هم آشنا شده بودند و پس از رابطهای مخفیانه سرانجام ازدواج کردند. آرتور میلر بر اثر سرطان مثانه و ایست قلبی در خانهاش در کنتیکات چشم از جهان فرو بست. او برندهٔ جایزهٔ استوریاس در سال ۲۰۰۲ نیز بوده است. از میان آثار مکتوب او میتوان به نمایشنامههای «مرگ فروشنده»، «چشماندازی از پل»، «همهٔ پسران من»، «نوعی داستان عاشقانه» و «سقف کلیسای جامع» اشاره کرد.
بخشی از کتاب مرگ فروشنده
«(صدای موسیقی شاد و نشاطانگیزی شنیده میشود. وقتی که پرده بالا میرود، صدای موسیقی بهتر شنیده میشود. ویلی پیراهن پوشیده، پشت میز آشپزخانه نشسته، کلاهش را برداشته و روی پا گذاشته است. لیندا تا آنجا که جا دارد، لیوان ویلی را از قهوه پر میکند)
ویلی: قهوهٔ معرکهایه، آدمُ سیر میکنه.
لیندا: برات نیمرو درست کنم؟
ویلی: نه، راحت باش.
لیندا: عزیزم به نظر میرسه که خوب استراحت کردی!
ویلی: مثل مردهها خوابم برد. تصور کن، بعد از چند ماه، سهشنبه تا ساعت ۱۰ صبح خوابیدم. بچهها صبح زود رفتن؟
لیندا: اونا ساعت ۸ صبح، از خونه بیرون زدن.
ویلی: کار خوبی کردن.
لیندا: از دیدنشون لذت بردم، وقتی که با هم بیرون رفتنشون رو دیدم. احساس میکنم هنوز خونه بوی ادکلن میده.
ویلی (در حالی که لبخند میزد): هوووووم...
لیندا: بیف امروز صبح خیلی تغییر کرده بود. از سر و روش، امیدواری میبارید. نمیتونه تا دیدن الیور صبر کنه.
ویلی: اون داره تغییر میکنه، عجیب نیست، بعضی از آدما خیلی طول میکشه تا راهشونُ پیدا کنن. خب چی پوشیده بود؟
لیندا: لباس آبی؛ با اون لباس، خوشقیافه میشه. اون لباس خیلی بهش میاد. (ویلی از پشت میز بلند میشود، لیندا کت را برای او میگیرد)
ویلی: جای بحثی نیست، اصلا بحثی نمونده. وای، امشب برمیگردم خونه یه کم بذر سبزی میخرم.
لیندا (با خنده): عالیه، اما اون پشت، به اندازهٔ کافی نور نداره، چیزی اونجا رشد نمیکنه.
ویلی: کوچولو، صبر کن، بزار حرفم تموم بشه، میخوام یه تیکه زمین، خارج از شهر بخرم، اونجا سبزی میکارم. چند تا مرغ هم میخرم.
لیندا: این کار ازت برمیاد عزیزم.
ویلی (کت را پوشیده و میرود. لیندا پشت سرش راه میافتد)
ویلی: بچهها ازدواج میکنن، تعطیلات آخر هفته میان اونجا، یه اتاق مهمون درست میکنم. ابزارشُ دارم. چند تا الوار لازم دارم و یه کم خیال راحت.
لیندا (با خوشحالی): آسترشُ دوختم...
ویلی: میتونم دو تا اتاق مهمون بسازم، برای اینکه دوتاشون بیان. بیف گفت چقدر میخواد از الیور قرض کنه؟
لیندا (ژاکت ویلی را مرتب میکند): حرفی راجع به اون نزد، اما فکر کنم ۱۰، ۱۵ هزار دلار. امروز میخوای با هُوارد حرف بزنی؟
ویلی: آره، رک و راست بهش میگم که دیگه نباید منُ تو جاده بفرسته.
لیندا: ویلی یادت نره که یه کم مساعده تقاضا کنی! هنوز بیمه رو پرداخت نکردیم. تا حالا مهلتش تموم شده.
ویلی: صد و...؟
لیندا: ۱۸۰ دلار و ۶۸ سنت، اما بازم یه مقداری کم داریم.
ویلی: چرا کم داریم؟
لیندا: خب، تو موتور ماشینُ دادی تعیر...
ویلی: این فرمون لعنتی.»
حجم
۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
حجم
۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه