دانلود و خرید کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد ماتئی ویسنی یک ترجمه وحید رهبانی
تصویر جلد کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد

کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد

انتشارات:انتشارات ترعه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد

کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد نوشتهٔ ماتئی ویسنی یک و ترجمهٔ وحید رهبانی است. انتشارات ترعه این نمایشنامهٔ معاصر رومانیایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد

کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد (یا صحنه‌هایی از زندگی «مه یر هولد»)، اقتباسی آزاد از اثری به نام «آخرین کابوس» به‌کارگردانی «وسولد مه‌یرهولد» است که داستان آن به پیش از کشته‌شدن در زندان در سال ۱۹۴۰ و به‌فرمان سپه‌سالار «ژوزف ویساریونوویچ استالین» پرداخته است. وسولد مه‌یرهولد (VSEVOLOD MEYERHOLD) یکی از شخصیت‌های این نمایشنامه است و شخصیت‌های نمایشنامهٔ شکسپیر نیز در فهرست شخصیت‌های این اثر قرار دارند. عبارت‌های «انتقاد» و «خودانتقادی» که از زبان شخصیت نمایشی شنیده می‌شود، بر اساس قواعد و الگوهایی است که در زمان حکومت شوروی به کار گرفته می‌شد. این اثر در حالی آغاز می‌شود که در وسط یک صحنهٔ خالی، مه‌یرهولد روی یک صندلی چرت می‌زند. دختر جوان از درون جعبهٔ سوفله بیرون می‌آید. پای او شکسته و در گچ است. او به‌آرامی مه‌یرهولد را تکان می‌دهد. در این نمایشنامه می‌بینیم که میرهولد اجازهٔ اجرای نمایشنامهٔ «ریچارد سوم» را دریافت کرده؛ زیرا شکسپیر نویسندهٔ سانسورشده‌ای در این کشور نیست؛ کشوری که با انقلاب برای خلق انسان جدید تلاش می‌کند، اما کمیسیونی که بر هنر در خدمت انقلاب نظارت می‌کند، متوجه می‌شود که برخی از نشانه‌های نمایشی گیج‌کننده، حتی خطرناک و حتی ضد انقلاب است.

می‌دانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر رومانی و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ماتئی ویسنی یک

ماتئی ویسنی یک در ۲۹ ژانویهٔ ۱۹۵۶ در رومانی به دنیا آمده است. او نمایشنامه‌نویس، شاعر و روزنامه‌نگاری فرانسوی - رومانیایی‌تبار است که به زبان فرانسوی می‌نویسد. ویسنی‌یک سه سال پس از فارغ‌التحصیلی از رشتهٔ فلسفهٔ دانشگاه بخارست، نوشتن را به‌صورت جدی شروع کرد و در طول ۱۰ سال بعد، هشت نمایشنامه، ۲۰ داستان کوتاه و چندین فیلم‌نامه نوشت که همگی در حکومت دیکتاتوری کمونیستی آن روزگار رومانی اسیر تیغ سانسور شد و اجازه‌ای برای ظهور نیافت و تنها پس از پناهندگی سیاسی به فرانسه بود که نام ویسنی‌یک بر سر زبان‌ها افتاد. او در سپتامبر ۱۹۸۷ به‌دعوت «بنیاد فرهنگی پاریس» به فرانسه رفت و پس از پذیرفته‌شدن درخواست پناهندگی سیاسی‌اش در این کشور اقامت گزید. از آثار مکتوب و نمایشی این نویسنده می‌توان به «ریچارد سوم رخ نخواهد داد»، «اسب‌های پشت پنجره»، «پشت میز با مارکس»، «تماشاچی محکوم به اعدام» و «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» اشاره کرد.

بخشی از کتاب ریچارد سوم رخ نخواهد داد

«شب. سلول مه‌یرهولد. افسر نگهبان وارد می‌شود و به آرامی مه‌یرهولد را تکان می‌دهد.

افسر نگهبان: رفیق، بیدار شو... رفیق، بلند شو... مسأله جدیه. بیدار شو رفیق. خواهش می‌کنم. خیلی خیلی مهمه، بیدار شو... بیا رفیق. یه جرعه ودکا بزن به حساب من.

مه‌یرهولد: چی شده رفیق افسر نگهبان ویکنتی؟

افسر نگهبان: [با سر و صدا فین می‌کند. جرعه‌ای می‌نوشد. اشک چشمش را پاک می‌کند] از عصبانیت دارم دیوونه می‌شم، اون دختره قلب منو شکوند... لکهٔ ننگ روستا شده... باید براش یه نامه بنویسم... خواهش می‌کنم، چون تو می‌تونی بنویسی.... بیا وسایل مورد نیاز هم آوردم برات... [یک تکه کاغذ و یک مداد درمی‌آورد] باید به این جنده نامه بنویسم.

مه‌یرهولد: آخه چی شده ویکنتی؟

افسر نگهبان: [دوباره می‌نوشد و اشکش را پاک می‌کند] با یه هم‌کلاسی مدرسه‌ش فرار کرده. با اون خواستگارش که سربازی هم نرفته هنوز...یه تنبل بیکار به دردنخور که توی کلاس از همه بدتر بوده.... و بدتر از همه اسبه رو بردن.... زیربا رو با خودشون بردن.... چقد احمقه... داره زندگی خودشو نابود می‌کنه...

مه‌یرهولد: خیله‌خب، چی بنویسم؟

افسر نگهبان: بنویس... نینا، این یه نامه از پدرته، جندهٔ کثافت... نوشتی؟

مه‌یرهولد: آره.

افسر نگهبان: نینا، این یه نامه از پدرته، پدری که شرمنده‌ست چون تو خونواده‌تو مسخرهٔ همهٔ ده کردی. [به مه‌یرهولد] نوشتی؟

مه‌یرهولد: آره.

افسر نگهبان: بنویس که...نینا، تو دیگه دختر من نیستی. نینا تا وقتی که بلافاصله برنگردی خونه دیگه نمی‌خوام هیچی درباره‌ت بشنوم. نینا اگه بلافاصله برنگردی خونه سربازای میلیشیا رو می‌فرستم پی‌ات و اون رفیق کک‌مکی‌ت با اون صورت پر از جوشش یه راست می‌ره اردوگاه. نوشتی؟

مه‌یرهولد: بله.‌

افسر نگهبان: اسبه رو هم برمی‌گردونین ولی اگه یه مو از یال‌های زیربا کم بشه، مث سگ شلاقت می‌زنم. زود برگرد، با زیبرا. و حواست باشه مرتب بهش غذا و آب بدی. اون اسب منه! نوشتی؟

مه‌یرهولد: آره.

افسر نگهبان: یه بار برام بخون بذار یه کم دیگه فکر کنم.

مه‌یرهولد: نینای عزیز، این نامه از طرف پدر نگرانته، پدری که ازت می‌خواد خوب به حرفاش گوش بدی. نینا کوچولوی عزیزم، من تو رو بیشتر از هرکس و هر چیز توی این دنیا دوست دارم و غیر از خوبی تو هیچی نمی‌خوام. برگرد به خونه و مطمئن باش همه چیز رو به راه می‌شه. اگه می‌خوای الان ازدواج کنی من مخالفتی ندارم. این اسب بیچاره رو هم به عنوان هدیهٔ ازدواج بهت می‌دم. وقتی حالت خوب باشه و سلامت باشی همه‌چی می‌تونه درست بشه. برگرد خونه نینا کوچولوی محبوب من. تو دیگه الان یه دختر بالغی و این حق رو داری اون‌طور که می‌خوای زندگی کنی. اما به من و مادرت فکر کن که تو رو بیشتر از جونمون دوست داریم...

افسر نگهبان میخکوب شده و انگار نفسش بند آمده باشد چند ثانیه می‌نشیند. در آستانهٔ خفگی است. ناگهان از جا بلند می‌شود و سیلی محکمی به مه‌یرهولد می‌زند که او را پخش زمین می‌کند.

افسر نگهبان: مرتیکهٔ کثافت ارتجاعی، من اینا رو بهت گفتم بنویسی؟ برای همینه که تو زندانی دیگه. برای این که نمی‌شه روت حساب کرد. هیچکس نمی‌تونه به شما روشنفکرای دروغگوی گه اعتماد کنه... من بهت چی گفتم بنویس؟ من کی گفتم اسب رو به عنوان جهاز می‌دم بهش؟ بی‌دلیل نیست که شماها رو مثل خرگوش شکار می‌کنن و می‌اندازن توی زندان. و مطمئنم تیربارونتون می‌کنن، چون هیچ چیز برای شما مقدس نیست. شما با قلب مردم بازی می‌کنین، شماها...

دوباره می‌نوشد و مثل یک حیوان درنده در قفس اطاق را می‌رود و برمی‌گردد. مه‌یرهولد که پیشانی‌اش روی زمین است، روی زمین می‌ماند. خشک شده.

افسر نگهبان: من کی گفتم اسبم رو بهش می‌دم؟ اسب مال منه! من اسبم رو به هیچ‌کس نمی‌دم! هیچ‌کس نمی‌تونه اسبم رو از من بگیره! [اشکی را پاک می‌کند، به سمت مه‌یرهولد می‌رود و بطری را به او می‌دهد] بیا بگیرش مرتیکهٔ هنرمند مرتد.

مه‌یرهولد بطری را می‌گیرد و می‌نوشد. سپس شروع می‌کند به لرزیدن. افسر نگهبان پتویی روی شانهٔ او می‌اندازد.»

Bluelily
۱۴۰۳/۰۹/۰۲

تئاتری ها باید حتما این اثر را بخوانند .

henas
۱۴۰۳/۰۴/۱۲

عالیه با تشکر از نویسنده ی محترم آقای رهبانی

حجم

۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

حجم

۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان