دانلود و خرید کتاب کدو زری گیتی مرتضوی
تصویر جلد کتاب کدو زری

کتاب کدو زری

انتشارات:انتشارات ترعه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کدو زری

کتاب کدو زری نوشتۀ گیتی مرتضوی و راضیه برومند در انتشارات ترعه به چاپ رسیده است. این کتاب، درواقع یک نمایشنامۀ کودک است که بر اساس یکی از افسانه‌های ایرانی نوشته شده و روایت‌های مختلفی هم از آن وجود دارد. زنی که تمایل دارد بچه‌دار شود کدویی را پیدا می‌کند و آن را با خود به خانه می‌برد و از آن نگهداری می‌کند. این کدو درواقع یک طلسم است و داخل آن دختر زیبایی وجود دارد که باید طلسمش شکسته شود.

درباره کتاب کدو زری

این کتاب که در قالب نمایشنامۀ کودک است از یک افسانۀ ایرانی وام گرفته شده که از آن روایت‌های مختلفی وجود دارد. در روایتی که از این کتاب می‌خوانیم زن و شوهری به کدوفروشی می‌رسند که یک کدو به‌عنوان گل سرسبد دارد و آن را نمی‌فروشد. زن هم که به دلش افتاده همان است که باید باشد اصرار می‌کند. دست آخر کدو فروش راضی می‌شود به مبلغ خیلی زیاد کدو را بفروشد در حالی که می‌خندد و می‌گوید لابد داخلش گنج هست. زن می‌گوید از هر صد هزار خروار کدو یکی کدو زری است.

این داستان، دربارۀ زن و مرد میانسالی است که بچه‌دار نمی‌شوند. زن آن کدو را به جای فرزند نداشته‌اش به خانه می‌برد. این کار زن باعث تمسخر همسایه‌ها و حتی همسرش می‌شود تا جایی که مرد خانه را ترک می‌کند. زن با باور خودش کدو را به مکتب می‌برد و برایش لباس می‌دوزد و از او نگهداری می‌کند. در نهایت متوجه می‌شویم که در این کدو دختر زیبایی طلسم شده است و تنها با عشق شاهزاده‌ای جوان طلسم اسارتش می‌شکند.

از روی این نمایشنامه، اجراهای زیادی توسط تیم نویسنده و طراح با همین عنوان به نمایش درآمده است.

خواندن کتاب کدو زری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به همۀ دوستداران ادبیات نمایشی کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کدو زری

«صحنه خالی است. صدای فروشنده که کدوهایش را عرضه می‌کند شنیده می‌شود. به دنبال آن، ارابه‌ای پر از کدو وارد صحنه می‌شود و در گوشه‌ای متوقف می‌شود.

کدوفروش: (با ریتم می‌خواند) بیا ببین چه‌ها دارم... کیمیا دارم... طلا دارم...

دوای درد دارم... دشمن تب نوبه دارم...

قولنج کهنه، کرم روده، ورم معده...

رفیق چشم و گوش و قلب و

حلق و لوزالمعده دارم...

بیا بیا کدو دارم، کدوی زرد و زرد دارم، بدو بدو بدو کدو دارم...

بدو بدو، حلوایی مسمایی بدو، ببر که هر کی نبرده مغبونه... بیا که زر دارم... کدوی زرد دارم...

در این میان یک زن و شوهر، یک زن، و یک دختر و یک پسر جوان به ارابه نزدیک می‌شوند.

جوان: چه خبره قلندر؟ برای چهارتا کدوتنبل بی‌خاصیت محله رو گذاشتی رو سرت!

دختر: چنان فریادش به آسمونه انگار که اکسیر جوونی می‌فروشه..

کدوفروش: (دوباره دم می‌گیرد) اکسیر جوونی آوردم، آب زندگونی آوردم!

ببر که نبرده‌هاش پشیمونن...

زن حالا منی چند؟

کدوفروش: منی صنار...

جوان صنار؟!

شوهر: اووووه! چه خبره عمو؟ سرتاپای بارت صنار نمی‌ارزه...

زن: اون کدو بالایی چند؟

کدوفروش: کدوم؟

زن: اون بالا بالایی... اون که از همه خوش آب و رنگ تره...

کدوفروش: اون؟ اون فروشی نیست....

زن: فروشی نیست؟!

کدوفروش: نه!

زن: چرا؟

کدوفروش: اون گل سرسبد بارمه...

زن: همونو بده به ما ببریم که گرفتاریم...

کدوفروش: این همه کدو. یکی دیگه رو ببر ...

زن: یکی دیگه رو نمی‌خوام... همینو بکش ببرم... خیر از جوونی‌ت ببینی..

کدوفروش: هر کدویی می‌خوای ببر... الّا این یکی...

شوهر: (به زن) اون یکی چطوره؟ تر و تازه تر هم هست.

دختر: (به کدویی اشاره می‌کند) این هم بد نیست.

زن: نه... همون بالایی رو می‌خوام... هم خوش و آب و رنگه هم چاق و چله... اون یکی به دلم نمی‌شینه...

جوان: خانم جان، مگه می‌خوای عروس ببری که باید به دلت بنشینه؟

همه می‌خندند.

زن: خودتونو ریشخند کنین... عمو، همونو بده که آشم به باره...

کدوفروش: گفتم که فروشی نیست...

شوهر: پس چرا نشوندی‌ش اینجا؟... بذارش سر تاقچه....

کدوفروش: می‌خوای؟ ده شاهی...

شوهر: ده شاهی؟!

زن: (به شوهر) ده شاهی بده ببریمش...

شوهر: ده شاهی برای یه کدو؟ مگه سر گنج نشستم؟

زن: می‌ارزه‌ها! به دلم افتاده خودشه...

شوهر: هر بار می‌گی خودشه... اما آخرش هیچی به هیچی...

همه با تعجب به زن و شوهر نگاه می‌کنند.

زن: این بارم روش... بخر... ده شاهی نه تو رو گدا می‌کنه نه منو دارا....

جوان: ده شاهی برای یه کدو؟!

دختر: گمونم یه رمز و رازی تو کاره...

کدوفروش: (باخنده) لابد توش گنج پنهونه...

شوهر: نه بابا... گنج کجا بود؟

زن: از گنج هم بهتره...

دختر: اون چیه که از گنج بهتره؟

زن: (رمزآلود) می‌گن از هر صد خروار کدو، یکی‌ش کدوزریه...

جوان: کدوزری چی هست؟

کدوفروش: قصه‌ش درازه... شما هم خریدار نیستی... بگذریم...

جوان: پس قصه داره!

کدوفروش: بله!

جوان: اگه قصه‌شو بگی کل بارتو یه جا خریدارم!

دختر: قصه‌ش عاشقی هم داره؟

جوان: بی‌عاشقی که قصه نمی‌شه.

دختر: درد هجران داره؟

جوان: شوق وصال چی؟

دختر: بگو که دلم سر رفت...

زن: آخ... آشم!»

کاربر ۳۱۴۸۵۸۵
۱۴۰۲/۰۸/۱۳

سلام نمایشنامه کدو زری و تمام آثار خانواده برومند خاطره ساز و ماندگار هست بخصوص مرد همیشه ماندگار آقای حکایتی پس پنج ستاره خیلی کمه یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود قصه گو نشسته بود اسم قصه گو ما آقای

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

حجم

۲۱۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان