دانلود و خرید کتاب اندر احوالات آقای شوریده مرجان بخت مینو
تصویر جلد کتاب اندر احوالات آقای شوریده

کتاب اندر احوالات آقای شوریده

انتشارات:انتشارات مینو
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب اندر احوالات آقای شوریده

کتاب اندر احوالات آقای شوریده نوشتۀ مرجان بخت مینو است و انتشارات مینو آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب اندر احوالات آقای شوریده

غالباً چالش‌هایی که افراد مسن در جامعه با آن‌ها مواجه می‌شوند کمترمورد توجه قرار می‌گیرد. شاید عده‌ای چنین تفکراتی داشته باشند که آینده متعلق به جوان‌ترهاست و سالمندان در گذشته مانده‌اند و امید و آرزو و تلاش مفهومی کمرنگ و منقضی‌شده برای آنان دارد اما لازم است که این قشر از جامعه بیشتر از قبل به خودشان بها بدهند. شخصیت اصلی داستان، آقای شوریده، پیرمردی حدود ۸۰-۷۰ ساله است که دغدغه‌ها، اشک‌ها و لبخندهایش از جنس همه‌ٔ سالمندان دیگر است. شغل او الهام گرفته از شغل پدر نویسنده است. آقای شوریده قبل از بازنشستگی از کارمندان عالی‌رتبه شرکت نفت بوده و قریب به ۴۰ سال در صنعت نفت و پتروشیمی خدمت کرده است. کتاب اندر احوالات آقای شوریده مجموعه داستان‌های کوتاهی است از زندگی پیرمردی دوست‌داشتنی که مایه‌های طنز نیز دارد. 

خواندن کتاب اندر احوالات آقای شوریده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن داستان‌های کوتاه با مایه‌های طنز لذت می‌برید، خواندن این کتاب می‌تواند لبخند را به لبتان بیاورد، همین طور اگر فرد مسنی را سراغ دارید که اهل مطالعه است، می‌توانید این کتاب را به او هدیه دهید و مطمئن باشید خوشش می‌آید؛ چون شخصیت محوری داستان نیز فردی مسن است، احتمالاً می‌تواند به‌خوبی با او همذات‌پنداری کند و از طنز ظریف داستان نیز لذت ببرد. 

بخشی از کتاب اندر احوالات آقای شوریده

«پسر آقای شوریده، کلافه از گرما و خیس عرق وارد خانه شد و چشمش به پدرش افتاد که با فراغ بال زیر کولر دراز کشیده بود. ناخودآگاه لجش گرفت. هر روز که خرد و خسته از سر کار برمی‌گشت همین منظره را می‌دید.به زور زیر لب سلامی کرد و مستقیما به حمام رفت. دوش که گرفت یک کم آرامتر شد. مادرش صدایش زد: پسرم، برات چای ریختم.

ولی او که هنوز یک جور غیظ بی‌دلیل نسبت به پدرش احساس می‌کرد، بدون آنکه جواب دهد روی تختخوابش دراز کشید. مادرش دوباره صدایش زد اما او همچنان با لجبازی ساکت ماند. چند دقیقه بعد آقای شوریده در زد. سینی چای دستش بود: اجازه هست؟

پسر با کنایه گفت: زحمت نکشید.

ـ پاشو باباجون، من خودم این کاره بودم.

ـ چیکاره؟

ـ من در شرکت نفت آبادان...

ـ بله، می‌دونم. شما در شرکت نفت آبادان در گرمای پنجاه درجه، بالای سر چاه‌های نفت، شیفتکار بودید؛ صبحکار و عصرکار و شبکار؛ جمعه و تعطیلات رسمی هم شامل حالتون نمی‌شد. تا حالا صد بار برام گفتید.

ـ داستان ایام پوست اندازون رو هم برات گفتم؟ مرداد، ماه پوست انداختن بود. هوا چنان گرم می‌شد که آب زیر پوستم می‌جوشید و تاول می‌زد و پوستم ورقه می‌شد. پدرم در میومد. بعد که می‌رفتم خونه، می‌دیدم بابام زیر پنکه فس فسوی سقفی لم داده. مثل حالای تو، خون خونم رو می‌خورد. دلم می‌خواست پنکه رو بکنم تا دیگه بابام اونقدر خوش به حالش نباشه.

ـ خب؟ کندیدش؟

 نه، چون همیشه یادم میومد که بابام به زمان خودش پوستش رو انداخته بود.

پسر خندید. نشست و ...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

حجم

۵٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان