کتاب سه گانه مسکو (جلد دوم؛ آسمان سرخ شب)
معرفی کتاب سه گانه مسکو (جلد دوم؛ آسمان سرخ شب)
کتاب آسمان سرخ شب نوشتهٔ سایمن سیبیگ مانتیفوری و ترجمهٔ آفاق زرگریان است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی جلد دوم از سهگانهٔ «مسکو» است.
درباره کتاب آسمان سرخ شب
کتاب آسمان سرخ شب حاوی رمانی است که شما را با شخصیتی به نام «بنیا گولدن» آشنا و همراه میکند؛ شخصیتی که بهدلیل جرمی که مرتکب نشده، در کمپ گالاگ زندانی است و مجبور میشود به گردان زندانیان کیفری متشکل از کازاکها و محکومین بپیوندد تا مقابل نازیها بجنگد. او در سوارهنظام روس ثبتنام میکند و در یک روز تابستانی داغ ژوئیهٔ ۱۹۴۲ همراه با برادران همقطارش به مأموریت بسیار سختی در پشت جبهههای دشمن فرستاده میشود. این رمان بین جنگیدن این کاراکتر در علفزار جنوب روسیه و نقشههای استالین در کرملین، بین رابطهٔ شورانگیز عاشقانهٔ شخصیت با یک پرستار ایتالیایی و عشقی پرشور بین دختر استالین و یک روزنامهنگار در خط مقدم جبههٔ شرق در نوسان است. این رمان حاوی داستانی است از عواطف، شجاعت و بقای بشر. نویسنده این رمان را اثری تخیلی خوانده است. سایمن سیبیگ مانتیفوری گفته است که هر فردی که به روایت حوادث و تخیل علاقهمند است، باید این اثر را بخواند.
خواندن کتاب آسمان سرخ شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آسمان سرخ شب
«آهی کشید و به کتاب شعرش برگشت، داشت شعر آرامگاه از فسکولو را میخواند... خط ظریف بین زندگی و مرگ، و چگونه میتوان خارج از این پریشانی، سرود روحانی زندگی و عشق و شیرینی خیال را شکوفا کرد... وقتی بیمار شمارهی یک تکان خورد. فابیانا خودش را به یک مشت گیلاس و یک برش نان سیاه بوردونی مهمان کرد، کار خودش را دوباره مرور کرد. عمل جراحی زیاد سخت نبود. در بخیه زدن مهارت داشت. قوی هم بود و بهخاطر بدن برهنهی بیمار هم دستپاچه نشده بود. وقتی مردی تا آن اندازه مریض باشد، کار شبیه مراقبت از یک بچه یا یک حیوان دستآموز میشود. بریدگی روی پیشانی بیمار خراشی بود که یک دکتر بومی ضماد چسبندهای روی آن پخش کرده و لابد برای بستهشدن زخم کمک کرده بود. شاید این اولین بیمار، یک کازاک بود، هرچند قوزک پاها و رانهایش از اسبسواری ساییده شده بود و نشان میداد او تازه سوارکاری میکرده. صورت و بدنش سیاه و کبود و ورم کرده بود و با شلاق و وسایلی با لبهی پهن و کلفت ضربه خورده بود. شاید او یکی از شکنجهکنندههای ماندریکا نبود، بلکه یکی از زندانیهای آنها بود؟ در هر دو صورت خوششانس بود. خراش روی پیشانیاش به جمجمهاش صدمه نزده بود؛ گلولهای که به شانهاش خورده بود، به هیچ کدام از اعضای اصلی و ماهیچهها آسیب نرسانده بود. کتک خورده بود، اما فرار کرده بود و تا آن حد توانایی داشته که سواری کند. به علاوه اسبش منتظرش مانده بود، به جای اینکه او را پرت کند و او را پشت سرش تا محوطه بکشاند، چیزی که سوارهنظام را طی درگیری با دشمن بیشتر از ضربهی شمیشر میکشت.»
حجم
۴۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۴۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه