دانلود و خرید کتاب وهم حوا معصومه عسکری نیا
تصویر جلد کتاب وهم حوا

کتاب وهم حوا

معرفی کتاب وهم حوا

کتاب وهم حوا نوشتهٔ معصومه عسکری نیا و ویراستهٔ امیربهروز قاسمی است. انتشارات خیزران این مجموعه داستان کوتاه را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب وهم حوا

کتاب وهم حوا حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «در حافظهٔ سر انگشتان منی!»، «از میان صدها نامه‌ای که نرسید!»، «عاشقانه‌هایِ دلتنگی»، «شُکُوهِ زن‌بودن» و «آقا با حرف غین».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب وهم حوا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وهم حوا

«خودت می‌دونی که نامه‌نویسی چقدر سخته برام، منی که برای ننوشتن جریمهٔ یک صفحه شیمی، حاضرم جون به عزرائیل بدم ولی دست به قلم نشم. اما خب یک چیزایی هست که گفتنی نیست، باید بخونی تا یکهو حیرت، دیوانه‌ات نکنه!

دفعهٔ اول که از مادر شنیدم، از شدت تعجب دهانم باز موند... بعد شلیک خنده؛ حالا نخند کی بخند. اونقدر خودم رو به زمین و آسمون زدم و غش‌غش خندیدم که کم‌کم داشت عقل از سرم می‌پرید. سرآخرهم از دل درد خفه شدم... بعد هم باز بُهت آمد سراغم و مدام بهش فکر کردم... آخرشب، دلم بد جور سوخت و وقتی رفتم زیر پتو، یک ساعتی گریه کردم. انگار چیز مهمی رو از دست داده باشی، زمانی هم که بالش خیس رو برگرداندم مگر از فکر و خیال خوابم برد؟!

هنوز اون روز یادم نرفته، روزی که توی صف نانوایی، داشتم به بابای حسن نگاه می‌کردم؛ روی ویلچر نشسته بود و به رفت و آمد مردم در صف نانوایی نگاه می‌کرد. پارچه سفید تمیزی روی پاهاش بود... که یکدفعه باریکه‌ای از آب از زیر ویلچر زد بیرون! من و دوتا از بچه‌های محل، تا چشم‌مان افتاد، ریسه رفتیم. طفلک باباهه که فهمید، از خجالت سرخ شد و فوری ویلچر رو به طرف حیاط‌شان برگرداند... بلافاصله، حسن با اون جثهٔ ظریف، با جارو و یک آفتابه آب، آمد موزاییک‌ها روشست و بی‌توجه به نگاه زن و مرد توی کوچه در را پشت سرش بست.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۱۰۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان