کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب نهم)
معرفی کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب نهم)
کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب نهم) برگردان نثر از سیدعلی شاهری و ویراستهٔ فرمهر منجزی است و کتاب چ آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل بخش پهلوانی؛ پادشاهی کیخسرو است.
درباره کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب نهم)
شاهنامه در وهلهٔ نخست ناجی زبان پارسی است. بعد از سلطهٔ عربها بر ایران، زبان فارسی بهتدریج جای خود را به زبان عربی داد؛ دانشمندان ایرانی رسالههای خود را به زبان عربی مینگاشتند و اگر فردوسی شاهنامه را نمیسرود، چهبسا ما نیز هماکنون به زبان عربی سخن میگفتیم و زبان شیرین پارسی بهدست فراموشی سپرده میشد.
گرچه عربها با خود دینی آوردند که ایرانیان را از ظلم و فسادی که دولت ساسانی را فراگرفته بود نجات میداد و ایرانیان آمادهٔ دریافت آیینی بودند که برایشان برابری و عدالت بههمراه میآورد و آنها از دین اسلام استقبال کردند، عربها پس از استیلا بر این سرزمین و افتادن خلافت بهدست خلفای فاسد بنیامیه که اسلام را از روح اصلی خود خالی کردند، انواع توهینها را به مسلمانان غیرعرب از جمله ایرانیان روا میداشتند. مردم ایران که در مقابل قدرت عربها خود را ضعیف میدیدند، ناچار پناه آوردند به افسانهها و گذشتهٔ خود تا با یادآوری تمدن و قهرمانیهای قوم خود، در ذهن خود هم که شده، به ایرانیبودنشان تفاخر کنند.
فردوسی با شاهنامه درحقیقت سند قومیت مردم ایران را سروده است. داستانهای شاهنامه در نزد مردم دورهٔ ساسانی در حکم تاریخ و گذشتهٔ آنان بود. این داستانها در زمان یزدگرد سوم با نام خداینامه تدوین شد و پس از فتح ایران توسط عربها، این کتاب از جمله کتابهایی بود که بهدست ابنمقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به عربی ترجمه شد ولی نمیدانیم که خداینامه کِی و بهدست چه کسی به فارسی برگردانده شد؛ تنها مطلبی که در این مورد میتوان گفت این است که این کتاب مهمترین اثری بود که ایرانِ بعد از اسلام را به ایرانِ گذشته پیوند میداد.
نکتهٔ دیگر اینکه شاهنامه متعلق به یک کشور و ملت خاص نیست و همان گونه که اختراعات و اکتشافات را نمیتوان به یک کشور متعلق دانست، شاهنامه را هم نمیتوان منحصر به مرزهای ایرانزمین کرد؛ برگردان شاهنامه به بسیاری از زبانهای دنیا خود گویای این مطلب است.
زبانی که فردوسی برای سرودن شاهنامه برگزیده، بسیار ساده و روان است و داستانها آنچنان شیرین و جذاب هستند که خواننده گاه در کشاکش داستانهای آن خود را بهجای پهلوانان داستان گذاشته با آنها زندگی میکند؛ با خشم پهلوانان آن خشمگین میشود و با پیروزی پهلوانان آن احساس پیروزی و با اندوه و شادی آنها احساس غم و شادی میکند. همین امر باعث شده که سالها پردههای نقالی شاهنامه یکی از ارکان تفکیکناپذیر قهوهخانههای ایران باشد.
یکی دیگر از مسائلی که فردوسی خود را ملزم به رعایت آن میدید، پاکی زبان و عفت کلام است. در تمام شاهنامه حتی یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمیشود و در جایی که میبایست بهخاطر ضرورت داستان مطلب شرمآوری بگوید، لطیفترین و زیباترین عبارات را برای آن مییابد، مثلاً در داستان ضحّاک آنجا که میخواهد بگوید پسری که به کُشتن پدر راضی شود حرامزاده است، چنین میسراید:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که فرزند بد گر بود نرّهشیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانی سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و در داستان زال و رودابه آنجا که این دو بههم میرسند، میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
حتی در داستان رستم و تهمینه که بهاقتضای طبیعت در شرایط جبر پیش آمده، راضی نمیشود که پهلوان او مغلوبِ نفس شده و از حدود شرعی تجاوز کند. تهمینه در دل شب، درحالیکه رستم خواب است، بهبالین او میرود و خود را در اختیارش میگذارد، با آنکه رستم مسافر بوده و تنها یکشب در آنجا اقامت داشت، واجب میداند که موبدی حاضر شده تا او را از پدر خواستگاری کند.
دربارهٔ شاهنامه و فردوسی هر چه بیشتر بگوییم باز هم ناگفتههای بسیاری باقی است. نکتهٔ آخر اینکه شاهنامه نهتنها بهعنوان یک دیوان شعر حماسی و یک شاهکارِ ادبی بینظیر ارزشمند است، بلکه آن را از هر جنبهای که مورد بررسی قرار دهیم دارای قدر و منزلتی والاست. شاهنامه سرشار از حکمت، پند و اندرز و حتی نکاتِ پزشکی است. رستم اولین نوزادی است که با عمل سزارین بهدنیا میآید و حکیم سخن چنان با مهارت و از زبان سیمرغ آن را شرح میدهد که گویی خود جراحی زبردست است و برخلاف گفتهٔ مشهور که بهخاطر تولد سزار روم این عمل سزارین نام گرفته، هنوز هم در نقاطی از سیستان و بلوچستان این گونه تولدی، موسوم به تولد رستمی است.
این مجموعه شامل تمام شاهنامه است که برای راحتی خوانندگان جوان که به تاریخ و تمدن کشور خود علاقه دارند و میخواهند با شاهنامه آشنا شوند، به نثر ساده (در حد توان) برگردانده شده و در سه بخش شامل:
۱. بخش اساطیری
۲. بخش پهلوانی
۳. بخش تاریخی
تنظیم شده است. بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و تا مرگ فریدون ادامه دارد.
بخش پهلوانی از پادشاهی منوچهر و ظهور خاندان سام شروع میشود و تا مرگ رستم و فرزندش فرامرز ادامه دارد.
بخش تاریخی که با پادشاهی بهمن فرزند اسفندیار شروع شده تا مرگ یزدگرد و تسلط عربها بر ایران ادامه مییابد.
خواندن کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب نهم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب نهم)
«وقتی سرانجامِ جنگ گودرز و پیران معلوم شد، شاهِ پیروز، آمادهٔ جنگی دیگر شد؛ پس از هرطرف بزرگان با سپاهی بیکران حرکت کردند. کرناها بهخروش آمد و همه در دشت سراپرده کشیدند. تخت فیروزهای را بر پشت پیلی گذاشتند و از درخشش آن روی دنیا بهرنگ نیلی درآمد. شاه درحالیکه تاج بر سر گذاشته بود، بر آن تخت نشست و از دشت و کاخ خروش برآمد. درون شهر جایی برای خوابیدن و در دشت جایی برای راهرفتن نماند.
وقتی آن شاهِ نامآور بر پشت پیل در جام گیتینمای تفأل زد و کمر همت بست، هیچ شاهی روا ندانست که جز بر درگاه پادشاه بنشیند. نشان پادشاهی آن خسروِ سرکشان چنین بود که به مرز هر کشوری پیک فرستاده بود و به آنها بسیار پند و اندرز میداد. برای پهلوانانی همچون لهراسب و اشکش که از دریای عمیق نهنگ صید میکردند و نیز رستم، آن پهلوان نامآور و جوانمرد و روشنروان و هر پهلوان جنگجوی دیگر پیغام فرستاد که با شتاب به درگاه برگردند. آنگاه سه تن از میانِ پهلوانانی را که بسیار سخندان و روشندل و جنگجو بودند؛ یعنی رستم، پهلوانِ بزرگ و گودرزِ خردمند، آن گرگ پیر و توس که فرمانده و نگهبان درفش کاویانی بود، برگزید و به آنها گفت: «ای نامداران و بزرگانِ فرخنده! جایگاه و آبروی شما نزد من بیشتر از آن است که کسی بتواند در خواب ببیند. شما باید از سه طرف راهها را بگیرید و از سپاه در مقابل دشمن پاسداری کنید. من روز و شب از جنگ با افراسیاب دست برنمیدارم. از هر کشوری سپاه خواستم تا این جنگ و دشمنی را به آخر برسانم.»
آنگاه شاه از میان حاضران کسانی را که زبانآور و خردمند و رایزن بودند، بهعنوان پیک خواست. پس به زبان پهلوی به هر نامآور و فرمانروایی، نامه نوشتند: «کیخسرو، شاه پیروزبخت عزم جنگ دارد. همیشه در آرامش باشید؛ جز اینکه عزم نبرد با افراسیاب کنید.»
هر بزرگی که آن نامه را خواند و در پادشاهی سری داشت و یا از پهلوانانِ نامی دنیا بود، خروش برآورد و از این خروش، زمین مانند دریا بهجوش آمد. بزرگان هر کشور با سپاه خود بهسوی درگاه شاه روی آوردند. وقتی سپاهی از نامآوران نواحی مختلف برای جنگ فراهم شد، شاه سپاه را از نظر گذراند و در هرسو رزمگاهی ساخت. سیهزار سوار شمشیرزن از میان سپاهیان برگزید تا با او در قلب لشکر جای گیرند و تمام دشت را با خون بشویند. در یک طرف، توس را بههمراه منوشان و خوزان جای داد که بر کشور پارس با نامدارانی زرّینکلاه فرمانروایی داشتند. یکی بر خوزیان شاه بود که بختی بیدار داشت و دیگری شاه کرمان بود که در جنگ هیچ درنگ نمیکرد. دورتر از آنها، آرش جنگجو و گورانشاه، آن پهلوان لشکرشکن قرار گرفتند. شاه یمن، صبّاحِ دانشمند و دیگر ایرج پیلتن بودند که ایرج بر شهر کابل پادشاه و بسیار جهاندار و پیروزبخت بود. شماخ سوری، پادشاه سوریه که همیشه آمادهٔ جنگ بود و پایینتر از او گیوهٔ جنگجو که در هر کاری پیروز و لشکرشکن بود و پادشاه خاور و بسیار پرهیزگار بود، قرار گرفتند. شاه هرکس را که از نژاد کیقباد و بزرگمرد و دانشمند بود، در سمت چپ خود جای داد. بزرگان زریرنژاد که در شب تیره شمشیر میزدند و بیژن، پسر گیو و رهّام پهلوان که در نزد شاه جایگاه ویژهای داشتند و نیز گرگین، پسر میلاد و پهلوانان ری به فرمان پادشاه با هم رفتند. هرکس که از نژاد زرسپ و پرستندهٔ آتشکدهٔ آذرگشسب بودند پشت سپاه را نگه داشتند، درحالیکه نیزههایشان از ابر میگذشت. راست سپاه را به رستم سپرد که خود بهتنهایی با سپاهی برابری میکرد. هرکس که از زابلستان، چه بزرگان آن سرزمین و چه خویشان زال بودند، همه را در راست سپاه قرار داد. آنگاه سپاهی را برای آرایش چپ لشکر انتخاب کرد که سالاریاش را به گودرز سپرد و پهلوانانی همچون هجیر و فرهاد و بزرگان بردع و اربیل را که جزء سپاه شاه بودند، با او همراه کرد و سمت چپ سپاه را بدینترتیب آراستند. آنگاه شاه امر کرد تا با پیلان جنگی راه را بر قلب سپاه بستند و صندوقهایی بر پشت پیلها گذاشتند. زمین مانند دریای نیل بهجوش آمد.»
حجم
۱۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه