کتاب فانتزی های عصر جدید
معرفی کتاب فانتزی های عصر جدید
رمان فانتزی های عصر جدید نوشتهٔ کبری حیدری گوجانی است. این رمان را انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسانده است.
درباره کتاب فانتزیهای عصر جدید
کتاب فانتزی های عصر جدید حاوی یک رمان معاصر ایرانی است. این رمان، روایتگر بخشی از حقایق جاری در جامعهٔ معاصر ایران است. این اثر به قلم کبری حیدری گوجانی از زبان دختری قصهگو از نوادگان «شهرزاد قصهگو» تعریف میشود. مخاطبان این دختر دوست دارند او را هم شهرزاد صدا بزنند. شهرزاد در ابتدای این اثر راجع به آرامش شب حرف میزند. او مردمی را که قرص لورازپام میخورند و تابهحال هزاروپانصدوسیوچهار تا گوسفند شمردهاند، آنها را که در شهر هستند و آنها را که در روستا هستند و آنها را که در حیاط نشستهاند و به تاریکی زل زدهاند، موردخطاب خود قرار میدهد. او برای همهٔ مردم سخن میگوید. شهرزاد، خودش را همچون دیگران آدم میخواند؛ آدمیزادی که از ازل تا به ابد کارش قصهگویی است؛ قصۀ پریان زیباروی، شاهزادگان نجیب، دزدان بداقبال و معتادان گمنام و قصههایی پر از عشق و ترس و حکمت. این راوی میگوید که از امشب قرار است به خانههایمان بیاید و ما را از بیخوابی و تشویشی که پس از آن به سراغمان میآید، نجات دهد. با او در این رمان همراه باشید.
خواندن کتاب فانتزی های عصر جدید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای هزارویک شب و داستانهای فانتزی اما منطبق با واقعیت و علاقهمندان به داستانهای مدرن با مضامین آشنا جالب خواهد بود.
بخشی از کتاب فانتزی های عصر جدید
«یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود.
ببخشید که قصه را قطع میکنم. میخواهم قبل از گفتن قصه، عرض مهمی را به حضورتان برسانم. شاید عدهای فکر کنند قصهگوها آدمهای دروغگویی هستند و یک سری حرفهای بیسروته به هم میبافند و به زبان میآورند و نمونهاش همین شروع قصه است که میگویند: «یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود.» از اینکه لحظهای فکر کنید دروغگو هستم، تنم میلرزد. من هم مثل شما مردم عزیز بارها به این جملۀ «یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود» فکر کردهام و برای اینکه صداقتم را در ابتدا به شما نشان بدهم با راستی شروع میکنم.
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدا بیش از هفتمیلیارد آدم بود.
ببخشید دوباره قصه را قطع میکنم. همیشه دلم میخواست به بقیۀ قصهگوها بگویم کارشان با دروغِ به این بزرگی به جایی نمیرسد و عاقبت رسوا میشوند، ولی آنها به من گوش نمیدادند. حالا که مردم عزیز، شما به من اجازۀ حرف زدن دادهاید، میخواهم از همینجا به همۀ قصهگوها تذکر بدهم که از این به بعد آدمهای به این بزرگی را انکار نکنند. مگر غیر از این است که قصهگوها نادیدهها را هم میبینند؛ پس چه منظوری دارند از انکار اینهمه واقعیت!؟ حالا که خیالم راحت شد به ادامۀ قصه میپردازم.
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدا بیش از هفت میلیارد آدم بود. در سرزمینهای دور، شهری کوچک، روبهروی جنگلی سرسبز، تکیه به کوهی بزرگ داشت. توی این شهر خوشآبوهوا، پنج تا خواهر به خوشی و خرمی زندگی میکردند: زری و پری و مینا و منا و سوگلی. همۀ خواهرها ازدواج کرده بودند، بهجز سوگلی که تهتغاری خانواده بود. سوگلی در دانشگاهی در شهری بزرگ درس میخواند. خواهرها، از آنجا که مادرشان را از دست داده بودند، برای سوگلی، که کنار پدرش زندگی میکرد، هر کدام جداگانه مادری میکردند؛ یکی لباس برایش میدوخت، یکی نصیحتش میکرد.»
حجم
۱۰۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه