کتاب شرافت
معرفی کتاب شرافت
کتاب شرافت بهقلم الیف شافاک و ترجمهٔ شهناز ایلدرمی را انتشارات ۳۶۰ درجه منتشر کرده است. این کتاب روایت مهاجرت یک خانوادهٔ ترکیهای به انگلیس و شرح چالشهای آنها برای پذیرش فرهنگ جدید است.
درباره کتاب شرافت
مهاجرت تصمیمی پرچالش و با ابعاد متعدد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است که میتواند تبدیل به نقطهعطف زندگی یک فرد یا جادهای به سوی تباهی باشد. الیف شافاک، نویسندهٔ پرآوازهٔ ترک که آثارش در ایران خوانندگان فراوانی دارد، کتاب شرافت از زندگی یک خانوادهٔ ترک مهاجر به کشور انگلیس میگوید. مهاجرتی که این خانواده را با شوک فرهنگی روبهرو میکند و آنها را در جهان بین فرهنگ شرق و غرب گیر میندازد و دچار تناقضات فراوانی میکند. این داستان شرحی است از فرهنگ مردسالار کشور ترکیه و تقابل این دیدگاه با الگوهای جامعهٔ غرب و تقلایی که شخصیتهای داستان برای تشخیص نحوهٔ مواجهه با این تغییر میکنند.
خواندن کتاب شرافت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای با مضمون مهاجرت و چالشهای آن و نیز طرفداران سبک نویسندگی الیف شافاک از مطالعهٔ این کتاب لذت خواهند برد.
درباره الیف شافاک
الیف شافاک در اکتبر ۱۹۷۱ در شهر استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. او نویسنده و رماننویس است. این نکته را نمیتوان کتمان کرد که زندگی شخصی الیف شافاک و جداشدن پدر و مادرش خودآگاه یا ناخودآگاه روی رمانها و تفاوتهای جنسیتی شخصیتهای داستانهایش تأثیر گذاشته است. او تحصیلات دورهٔ راهنمایی را در شهر مادرید و تحصیلات دبیرستانش را در دبیرستان آتاترک آنکارا به پایان برد. در دانشگاه خاورمیانهٔ آنکارا، مدرک کارشناسیاش را در رشتهٔ روابط بینالملل گرفت و پس از آن از همان دانشگاه کارشناسیارشد رشتهٔ حقوق زنان و سپس دکترای علوم سیاسی گرفت. الیف شافاک در سال ۲۰۱۰ نشان شوالیهٔ ادبیات و هنر کشور فرانسه را از آنِ خود کرد. آثار این نویسنده به ۳۰ زبان ترجمه شده و از طرف ناشران معروفی مثل ویکینگ، پنگوئن، ریزولی و... به چاپ رسیده است. از این نویسنده کتابهای دیگری چون: ملت عشق، سه دختر حوا و شیر سیاه منتشر شده است.
بخشی از کتاب شرافت
«پمبه زنی بود با افکاری غیرقابلدفاع و ترسهایی بیاساس. این بخش از شخصیتش چیزی نبود که در طول سالها شکل گرفته بود. بلکه او تقریباً یکشبه و بهطورناگهانی فردی خرافی شده بود؛ شبی که اسکندر به دنیا آمده بود. وقتی پمبه مادر شد، هفده سال داشت. او جوان، زیبا و باهوش بود. پمبه در اتاقی که در نور کم آن نوزادش را حمام کرده بود به گهواره نگاه میکرد. انگار هنوز متقاعد نشده بود که این بچه با آن انگشتان صورتی و نازک، پوست نیمهشفاف و کبود روی بینیاش سختیها را گذرانده و زنده مانده است. بچهای که از آن به بعد فرزند او بود، مال خود او بهتنهایی. او یک پسر بود، پسری که مادرش آرزویش را داشت و در کل زندگیاش برای داشتن فرزند پسر دعا کرده بود.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳۰ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳۰ صفحه