
کتاب بی صورت
معرفی کتاب بی صورت
کتاب الکترونیکی «بیصورت» نوشتهٔ الیسا شینمل و با ترجمهٔ شادی غفیری، توسط نشر ۳۶۰ درجه منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای معاصر نوجوان قرار میگیرد و داستانی تأثیرگذار دربارهٔ هویت، پذیرش خود و مواجهه با تغییرات ناگهانی زندگی روایت میکند. «بیصورت» با محوریت دختری نوجوان که پس از حادثهای دگرگونکننده با چالشهای جسمی و روانی روبهرو میشود، به موضوعاتی چون دوستی، خانواده و بازتعریف زیبایی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بی صورت
«بیصورت» رمانی داستانی است که با نگاهی واقعگرایانه به زندگی نوجوانی به نام «میزی» میپردازد. این کتاب در قالب روایت اولشخص، تجربههای میزی را پس از حادثهای که چهرهاش را بهشدت دگرگون میکند، دنبال میکند. الیسا شینمل، نویسندهٔ کتاب، با روایتی صمیمی و جزئینگر، دنیای درونی شخصیت اصلی را به تصویر کشیده است؛ دنیایی که در آن، مرز میان گذشته و آینده، امید و ناامیدی، و زیبایی و زشتی به چالش کشیده میشود. ساختار کتاب مبتنی بر فصلبندی زمانی و رویدادمحور است و مخاطب را قدمبهقدم با فرازونشیبهای زندگی میزی همراه میکند. «بیصورت» نهتنها به مسائل جسمی و پزشکی پس از حادثه میپردازد، بلکه تأثیرات روانی، اجتماعی و خانوادگی این اتفاق را نیز واکاوی میکند. این رمان، با تمرکز بر روابط میانفردی، بحران هویت و تلاش برای بازسازی خود، تصویری ملموس از مواجهه با فقدان و بازتعریف ارزشهای فردی ارائه داده است.
خلاصه داستان بی صورت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «بیصورت» با زندگی روزمرهٔ میزی، دختر نوجوانی که عاشق دویدن است، آغاز میشود. او در خانوادهای با روابط پرتنش بزرگ شده و دوستی صمیمی با سرنا و رابطهای تازه با چیراگ دارد. یک صبح، هنگام دویدن، حادثهای غیرمنتظره رخ میدهد: صاعقه به درختی نزدیک میزی اصابت میکند و او دچار سوختگی شدید و آسیب جدی به صورتش میشود. پس از این حادثه، میزی در بیمارستان به هوش میآید و درمییابد که بخشهایی از صورتش برای همیشه از دست رفته است. او باید با واقعیت جدید زندگیاش کنار بیاید؛ واقعیتی که نهتنها جسم او، بلکه هویت و روابطش را نیز تحتتأثیر قرار داده است. در طول داستان، میزی با درد جسمی، درمانهای طاقتفرسا و نگاههای متفاوت دیگران روبهرو میشود. او با حمایت خانواده، پرستاران و فیزیوتراپش مارنی، تلاش میکند دوباره راه رفتن، نشستن و حتی لمس کردن را بیاموزد. در این مسیر، میزی با احساسات متناقضی چون خشم، ترس، ناامیدی و امید دستوپنجه نرم میکند. او باید با تصویر جدید خود در آینه روبهرو شود و معنای زیبایی، دوستی و عشق را از نو تعریف کند. داستان، روند تدریجی پذیرش و بازسازی هویت میزی را دنبال میکند، بیآنکه پایانی قطعی یا کلیشهای برای او رقم بزند.
چرا باید کتاب بی صورت را بخوانیم؟
«بیصورت» با روایتی صادقانه و بیپرده، تجربهٔ زیستن با تفاوتهای ظاهری و پیامدهای روانی و اجتماعی آن را به تصویر کشیده است. این کتاب، مخاطب را با چالشهای عمیق هویت، پذیرش خود و بازتعریف زیبایی آشنا میکند و نشان میدهد که مواجهه با بحرانهای بزرگ زندگی، میتواند به فرصتی برای رشد و بازنگری ارزشها تبدیل شود. روایت ملموس و جزئینگر داستان، امکان همدلی با شخصیت اصلی را فراهم میکند و به خواننده اجازه میدهد تا از زاویهای تازه به موضوعاتی چون دوستی، خانواده و تابآوری نگاه کند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای نوجوانان و جوانانی که دغدغهٔ هویت، پذیرش خود و مواجهه با تغییرات ناگهانی را دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به داستانهایی با محوریت رشد فردی، روابط خانوادگی و اجتماعی و عبور از بحرانهای زندگی علاقهمندند، گزینهای قابلتوجه بهشمار میآید.
بخشی از کتاب بی صورت
«قدم بردار, نفس بکش. قدم بردار, نفس بکش. سرناء بهترین دوستم نمیتواند از این تمرینات دویدن من سر دربیاورد. یک بار گفت که دویدن, از میان اين همه ورزشهای هوازی متنوع به مراتب بدترین ورزش و بدترین تنبیه است. البته سرنا به یوگا مشغول است. قدم بردار, نفس بکش. قدم بردار, نفس بکش. تا جاییکه میدانم» هیچ ورزشی جای دویدن راء علیالخصوص در این صبح زیباء نمیتواند پر کند. صبح زود است؛ مه غلیظ خلیج هنوز تمام نشده. میشود گفت تمام شهر متعلق به خودم است - فقط من و چند نفر سگگردان و کارکنان تحویل پیک» همگی ما در این هوای مه آلود شدید صبحگاهی, به راه خود ادامه میدهیم. حدود اردبیهشت ماه است» ولی در اين وقت و ساعت. دمای هوا بهسختی به پنجاه درجة فارنهایت میرسد. هوا هوای دویدن است. بین هر قدم دو نفس میگیرم. بخار نفسم ابری را مقابل صورتم شکل داده است و درست از میان اين ابر بهسرعت عبور میکنم. قدم بردار نفس بکش. قدم بردار نفس بکش. جالب اينکه دویدن همهجای بدن را درگیر میکند. فقط قسمتهای اصلی درگیر این ورزش» مثل ساق پا و ماهیچة چهارسر ران متحمّل درد و فشار نیستنده بلکه معدهام هم درد میگیرده تمام ماهیچههای بدنم منقبض میشوند تا به من کمک کنند قدم بعدی را بردارم» علیالخصوص وقتی سربالابی میروم - یعنی همین حالا. شانههایم درد میگیرد» مفاصل شانههایم یعنی همان جاییکه بازوهايم را به عقب و جلو حرکت میدهم تا خودم را به جلو بکشانم» درد دارند. هميشه تمام تلاشم این است که تمرکز خودم را از این درد دور کنم. زمانیکه مشغول درسخواندن برای امتحانات ورودی دانشگاه بودم. برای تحمل این درد خودم را با دوره کردن معنی لغات سرگرم میکردم. قبل از این امتحانات هم خودم را با گوشدادن موسیقی با صدای خیلی خیلی بلند مشغول میکردم تا بنا به تصوراتم خودم را از این درد خلاص کنم. حالا هم تمام وقایع شب گذشته را لحظهبهلحظه و کلمهبه کلمه در ذهنم مرور میکنم. یعنی همان شبی که بالاخره چیراگ به مجلس دانشجوهای سال اولی دعوتم کرده بود.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۷۹ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۷۹ صفحه