دانلود و خرید کتاب سه سر شش چشم سعیده زادهوش
تصویر جلد کتاب سه سر شش چشم

کتاب سه سر شش چشم

انتشارات:نشر موج
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سه سر شش چشم

کتاب سه سر شش چشم نوشتهٔ سعیده زادهوش است. نشر موج این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب سه سر شش چشم

کتاب سه سر شش چشم حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که در هفت فصل نوشته شده است. آیا روح ضحاک ماردوش همچنان اسیر است و هر کس پا به قلعه بگذارد، سربه‌نیست می‌شود؟ چرا هر بار که شش‌چشمِ سه‌سر در برابر تسخیرشدگان ظاهر می‌شود، مشغول بازی است؟ چرا او به بازی‌های کودکانه از هر نوعی تا به این حد علاقه‌مندی‌ نشان می‌دهد؟ چه چیزی باعث شده است او بخواهد همۀ سرگرمی‌ها و تفریح‌های نوجوانانه را بدزدد و بچه‌ها را آزار دهد؟ اسطوره‌شناس یا روح‌یاب، کدام یک می‌توانند به «هوشا» کمک کنند تا شر او را از سر خودش و بقیه کم کند؟ شما هم اگر می‌خواهید به پاسخ این پرسش‌ها برسید، با هوشا و برادر دوقلویش «فرداد» و پسرخاله‌شان «شهراد» همراه شوید در رمانی به قلم سعیده زادهوش.

خواندن کتاب سه سر شش چشم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سه سر شش چشم

«با انتشار خبر مرگ زاغی و پاک‌شدن قلعهٔ ضحاک از روح شش‌چشم سه‌سر اکثر روزنامه‌های محلی به تفسیر آن پرداختند. در صفحات داخلی بیشتر آن‌ها با افرادی که تجربهٔ حضور در قلعه را داشتند، مصاحبه شده بود.

مبل‌های بزرگ و جادار را روی قرقره‌هایشان حرکت دادند و همهٔ خانواده نشستند به تماشای تلویزیون.

گزارشگر گفت حتماً این روزها جسته‌وگریخته خبرهایی از قلعهٔ ضحاک و حلول روح شش‌چشم سه‌سر به گوشتان خورده. ما برای پی‌بردن به حقیقت ماجرا به تبریز سفر کردیم و به سراغ یکی از شاهدان عینی رفتیم. بلافاصله دوربین هوشا را نشان داد که روی تپه در چند قدمی قلعه ایستاده بود. او همان تونیکی را به تن داشت که روز اول سرزدن به قلعه پوشیده بود. هوشا گفت:

«بار اول من و برادر و پسرخاله‌ام برای این‌که بفهمیم گزارش‌ها افسانه هستند یا واقعیت آمدیم این‌جا. اول رفتیم داخل محوطهٔ اصلی قلعه.»

دوربین همراه او حرکت کرد و نمای داخلی قلعه را نشان داد.

«بعدش رفتیم روی پشت بام.» وقتی دوربین روی بام را نشان داد چند کلاغ لب چینه‌ها در حال قارقارکردن بودند. یک‌هو صدای گریهٔ شمیسا از داخل اتاق خواب تمرکز همه را به هم زد. خاله رفت و با نوزادش برگشت و گفت: «شمیسا هم دلش می‌خواست دخترخاله‌ش رو ببینه.»

هوشا تعریف کرد که پس از کمی کاوش متوجه ورودی قلعه شده‌اند. شهراد با اعتراض گفت: «اِ هوشا چرا نگفتی کار من بود؟»

تهیه‌کنندگان این برنامه همان گروه کاوشگران مردان نمکی بودند؛ آن‌ها با دوربین مادون قرمز و دیگر ابزارهای الکترومغناطیسی وارد دخمه شدند. هوشا با هیجان زیاد از لحظه‌ای گفت که روح شش‌چشم سه‌سر ظاهر شد و آن‌ها را اسیر کرد. بابا دستش را تکیه‌گاه سرش کرده و یک انگشتش را بالا نگه داشته بود. شروین دندان‌قروچه رفت طرفش و گفت: «ببین چی تربیت کردی!»

بابا گفت: «یک دختر شجاع و مدبر!»

مامان عصبانی‌تر گفت: «اگه شجاع‌خانمت سر سالم به گور ببره خیلیه!»

بابا گفت: «چند روز من نبودم بچه‌ها رو ول کردی به حال خودشون، اون‌وقت یه چیزی هم طلبکاری؟»

هوشا وسط قلعه ایستاد. دایرهٔ بی‌نقص صورتش بیشتر از هروقت دیگری به چشم می‌آمد. توضیح داد که همهٔ راه‌های ممکن را امتحان کردند، ولی بی‌اثر بود تا این‌که خودش بر پایهٔ تجربهٔ خلاصی‌شان از دخمه، راه‌حل نهایی برای خنثی‌سازی روح را پیدا کرد. خاله همان‌طور که بچه را ساکت می‌کرد، گفت: «طفلکی با اون‌همه فشاری که روش بوده چه خوب از پسش براومده.»

پیرزنی روی صفحهٔ تلویزیون ظاهر شد. چهره‌اش به‌نظر هوشا آشنا آمد. خانم دکتر ژاله آموزگار بود. زیرنویس صفحه هم این را تأیید کرد. خانم‌دکتر در همان اتاق سفید نشسته بود، پشت به کتابخانه‌اش. هوشا تندتند عطف کتاب‌ها را چک کرد. به‌نظرش رسید کتاب‌های جدیدی به آن اضافه شده.

خانم‌دکتر گفت وقتی خبرها را خوانده یک صفحهٔ اینستاگرامی ایجاد کرده که سرپرستش برادرش است. او از مردم به‌خصوص آن‌هایی که توسط روح تسخیر شده بودند می‌خواست از خاطرهٔ بازی‌کردن‌هایشان بنویسند. خانم‌دکتر هر کلمه را با فاصلهٔ مشخصی از کلمهٔ قبلی به زبان می‌آورد. مثل یک متن تایپی که بین کلماتش درست به اندازهٔ سه نقطه فاصله‌گذاری شده باشد. هوشا نمی‌دانست که این مکث‌ها نشانهٔ دقت زیاد است یا شوک قرارگرفتن جلوی دوربین یا ضعف حافظه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۹۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان