
کتاب درماندگی بزرگ ما
معرفی کتاب درماندگی بزرگ ما
کتاب درماندگی بزرگ ما نوشتهٔ اریش بیچاکچی و ترجمهٔ کسرا صدیق است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان از ادبیات ترکیه را منتشر کرده است.
درباره کتاب درماندگی بزرگ ما
کتاب درماندگی بزرگ ما چهارمین رمان نوشتهٔ باریش بیچاکچی است. این رمان موفقیتهای بزرگی برای نویسنده به ارمغان آورده است و در سال ۲۰۱۱ فیلمی نیز بر اساس آن ساخته شده است. نویسنده در این رمان روایت رفاقتهای دیرپای دو مرد میانسال در شهر کودکیشان، آنکار را بیان کرده است؛ شهری که نویسنده هم از آن برخاسته است. داستان با ورود شخصیتی به نام «نهال» به زندگی دو دوست آغاز میشود؛ دختری جوان که در حقیقت خواهر کوچکتر «فکرت» دوست دوران کودکی آن هاست و بناست به اجبار مدتی با این دو دوست همخانه شود. ورود نهال چه تغییراتی در زندگی آن دو جوان ایجاد خواهد کرد؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب درماندگی بزرگ ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی ترکیه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب درماندگی بزرگ ما
«دوم اینکه این شعر به تخیلاتم (همراه داشتن این حساسیت لعنتشده برای تمام عمر وحشتناک است) که به طور پیاپی ویران میشد امکان قوت گرفتن دوباره میداد. علاوه بر این، با نوشتن این شعر و به جا آوردن درخواست نهال، بیش از هر چیز به خودم و به او نشان میدادم در رابطه سالم و طبیعیمان هیچ معذوریتی در شعر نوشتن برای او وجود ندارد. اینکه همهچیز اینقدر محاسبهشده باشد خیلی ناامیدهکننده است، مگر نه چتین؟ نمیدانی چقدر این شعر را بالا و پایین کردم. یک دفترچه کامل به خاطرش چرکنویس کردم. نوشتم و خط زدم و دوباره نوشتم. آخرسر هم چیزی یخ و بیمعنی از آب درآمد. بین شیفتگی و افتادن به پای نهال و پختگی مردی میانسال دست و پا زدم. مثلاً همان سطر مربوط به ماه مه. در ابتدا چیزی شبیه به این بود: «و هنگامی که کنار هم ایستادهاند/ برای تشخیصشان از هم، ماه مه یک قدم جلوتر میآید.» در این بین انسان ناقص تو هستی و انسان خموده هم من. نقص و خمودگی، سهم ما از دریای تعابیر شاعرانه! اسم شعر را با الهام از یک فیلم زیبای فرانسوی انتخاب کردم. گلها و کهکشانها را خودم هم نمیدانم از کجا آوردم. لمس کردن عشق هم به تجربه نهال در سال آخر دبیرستان و نمایشگاه کتاب و آن جوانک دانشجو اشاره دارد. کلمه اندوه را هم هر کاری کردم نتوانستم به کار نبرم.
نهال در این شعر بیش از آنکه شبیه به خودش باشد به مجسمهای قالبریخته از آهن میماند که حتی زبریها و نواقصش هم سمبادهکاری و برطرف نشده.
چندین روز پس از پرداختهای اولیه و بعد از کلنجار رفتنهای فراوان و رسیدن به شکل نهایی، آن را روی کاغذ بیخط پاکنویس کردم و وقتی نهال در خانه نبود روی میزتحریرش گذاشتم. دلم میخواست شعر را وقتی تو خانه نیستی بخواند و در زمانبندیام این را نیز مد نظر قرار داده بودم. خودم را ضعیف احساس میکردم، چیزی را که نوشته بودم مبتذل میدانستم و بههیچوجه طاقت ملامت کشیدن از سوی تو را نداشتم.
روزی خستهکننده بود.
تا وقتی نهال به خانه بازگردد، چندین بار به اتاقش رفتم و شعر را برداشتم، بعد دوباره سر جایش گذاشتم، به خودم لعنت فرستادم، با صدای بلند سنم را تکرار کردم، خودم را قانع کردم، خودم را انکار کردم، از پنجره به کوچه نگاه کردم تا آمدن نهال را ببینم، شعر را پاره کردم، دوباره از نو نوشتم، به این فکر کردم که وقتی آن را بخواند چه میگوید و من چه پاسخی میدهم. کنار پنجره ایستاده بودم که نهال را دیدم که از انتهای کوچه نزدیک میشود. با راه رفتنش، با ملاحتی که پرهیب اندام موزونش در چشم بازتاب میداد مرا نابود میکرد. دواندوان به اتاقش رفتم، شعر را برداشتم، به اتاقم بازگشتم و جلو میز ایستادم و دوباره به سوی اتاقش دویدم. تا لحظهای که نهال کلید را توی قفل بیندازد، موفق شدم دو مرتبه دیگر شعر را بردارم و سر جایش بگذارم.»
حجم
۱۵۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۹ صفحه
حجم
۱۵۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۹ صفحه