کتاب پرچینی از اقاقیا
معرفی کتاب پرچینی از اقاقیا
کتاب پرچینی از اقاقیا نوشتهٔ مرجان ریاحی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب پرچینی از اقاقیا
بهشید که سالها دور از زادگاه خویش به کار و فعالیت شدید مشغول بوده، اکنون به علت ابتلا به بیماری نزد مادر بازگشته و سعی دارد زندگی همراه با بیماری را نیز تجربه کند. وی روزی هنگام خرید، همبازی دوران کودکیاش را مییابد و در اندک مدتی پس از این ملاقات، درمییابد او نیز بیمار بوده و به زودی از دنیا میرود. فرق محمد با بهشید در این است که جوان، خود را باخته و احساس میکند دچار نوعی بیعدالتی گردیده است. دختر در ملاقاتهای پیدرپیاش با وی به او میفهماند که لحظهها هستند که اهمیت دارند و آن دو باید از زمانی که دراختیار دارند استفادۀ کامل را ببرند. پس از آن، محمد و بهشید، تلاش میکنند هرآنچه تا به امروز به آن علاقه داشته و مجال انجامش را نیافتهاند، به اتمام برسانند و از اندک مدت زندگی نهایت لذت را ببرند.
خواندن کتاب پرچینی از اقاقیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
درباره مرجان ریاحی
مرجان ریاحی فارغالتحصیل رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران و فیلمنامهنویسی حرفهای از مرکز آموزش فیلمسازی است. او در ۸سالگی نخستین داستان کوتاه خود به نام دخترک زیبا و در ۱۱سالگی نخستین رمان خود به نام شهر عروسکها را نگاشت. تا کنون آثار زیر از وی به چاپ رسیده است:
اشارهها (مجموعه داستان)، یک کتاب قشنگ (داستانی برای کودکان)، پرچینی از اقاقیا (رمان)، برداشت آزاد (نمایشنامه)، زرافهٔ سفید (داستانی برای کودکان) و مسافر زوریخ (شعر). تعدادی از آثار کوتاه او نیز به زبانهای انگلیسی و ترکی استامبولی ترجمه شده و در آمریکا و ترکیه به چاپ رسیده است.
در عرصهٔ تئاتر و سینما وی چندین فیلم کوتاه ساخته و نویسندگی و کارگردانی نمایشنامههای متعددی را نیز به عهده داشته است. وی به عنوان نویسنده در تهیه ۳ فیلم کوتاه و بلند دیگر نیز همکاری داشته است. مرجان ریاحی در حال حاضر ساکن اصفهان است و ادبیات داستانی و پس از آن ادبیات نمایشی دلمشغولیهای اصلی او هستند. وی تاکنون موفق به دریافت بیش از ۳۰ جایزه در عرصههای ادبی و هنری شده است. نخستین كتاب مرجان ریاحی پرچینی از اقاقیا› است.
بخشی از کتاب پرچینی از اقاقیا
«مستانه: اینجا پیتزاهای خوبی داره.
بهشید: بیا بشینیم سر این میز، تمیزتره.
مستانه: باشه همینجا خوبه.
بهشید: یه وقتی هفتهای سه چهار بار پیتزا میخوردم، تو این مدت که برگشتم این اولین باره دارم سفارش پیتزا میدم، همش غذاهای خونگی خوردم، آخ...
مستانه: چی شد؟
بهشید: زانوی چپم وضع درستی نداره.
مستانه: تو چته؟ خیلی دربهداغونی، درست نمیتونی بشینی، درست نمیتونی بلند شی، دم به دقیقه هم که میری مستراح!
بهشید: چیز مهمی نیست، زندگی صد سال اولش سخته.
پیشخدمت: خانوما چی میل دارند؟
مستانه: بیزحمت دو تا مخصوص، دو تا نوشابه، دو تا سالاد.
پیشخدمت: فرمایش دیگهای نیست؟
مستانه: نه ممنون. راستی بهشید تو چیز دیگهای نمیخوای؟
بهشید: مگه تو مهلت میدی؟
مستانه: ای وای ببخشید!
بهشید: خیلی ممنون آقا، سفارش دیگهای نداریم.
مستانه: من همیشه عجولم.
بهشید: بریم سر حرف خودمون، جریان چیه؟
مستانه: جریان اینه که هنگام از تو خوشش نمیاد.
بهشید: اون دیگه چه مرگشه؟
مستانه: مرگش اینه که فکر میکنه تو خیلی زود صندلی سردبیری رو از زیر پاش میکشی، هنوز نرسیده، شدی همه کارهٔ شورای نویسندگان! دبیر سرویس سیاسی! قبل از تو سردبیر همه کاره بود، بهش حق بده اینجا ــ به قول خودت ــ پایتخت نیست، یه روزنامهٔ محلیه.
بهشید: این یارو چند وقته سردبیر شده؟
مستانه: دو ماه قبل از اینکه تو بیای.
بهشید: قبلش چیکاره بوده؟
مستانه: منشی دفتر یکی از معاونهای شهردار منطقهٔ پنج یا شیش بوده، مثل اینکه خود شهردار هم یه نسبت دوری باهاش داره و میدونی که اگه شهرداری پاشو بکشه کنار این روزنامه مرده.»
حجم
۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه