کتاب باچان
معرفی کتاب باچان
کتاب باچان نوشتهٔ ناتسومه سوسه کی و ترجمهٔ پویان حسن آبادی است. نشر برج این رمان ژاپنی آن را منتشر کرده است. کتاب حاضر از مجموعهٔ «ادبیات کلاسیک» و روایتِ اولشخصِ مردی جوان است که توسط پدر و مادری نهچندان مهربان و حامی بزرگ میشود؛ فقط خدمتکار وفادارش، کییو، قادر است جنبههای مثبت در وجود او را ببیند.
درباره کتاب باچان
معلمی تازهکار برای تدریس به شهر ماتسویاما، در جزیرهای کوچک و دورافتاده، در ژاپن میرود. این معلم جوان که از کودکی بیپروا و پرخاشگر بوده و خدمتکار سالخوردهٔ خانه او را «باچان» یا ارباب کوچک صدا میکند، حالا هم باید خودش را از دغلکاری و دورویی دیگر آموزگاران برهاند و هم از پس دانشآموزان شرور بربیاید.
موضوع اصلی کتاب باچان که یکی از محبوبترین رمانهای ژاپنی است، اخلاقیات معاصر است، اما ناتسومه سوسه کی بهجای آنکه بهطور صریح به این مسئله بپردازد، با طنز و کنایه وضعیت انسان مدرن را در مواجهه با جنبههای سنتی جامعهاش نشان میدهد. او از تجربیات دوران معلمیاش بهره میگیرد تا تضادهای فرهنگی میان مردمان شهرهای بزرگ و کوچک را نشان دهد. باچان شخصیتی بهیادماندنی است؛ «ارباب کوچکی» که به هیچ قیمتی زیر بار نظم موجود و ارزشهای محافظهکارانهٔ پیرامونش نمیرود. کتاب «باچان» که از زمان نخستین انتشار خود به جایگاهی برجسته در میان مخاطبین ژاپنی دست یافت، تصویری جذاب از شخصیتی بیآلایش، اخلاقمدار و جسور را ارائه می کند که نمیتواند در مقابل کارهای ناشایستِ صاحبان قدرت، سکوت کند و دست روی دست بگذارد.
شنیدن کتاب باچان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات ژاپن و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ناتسومه سوسه کی
ناتسومه سوسهکی در ۹ فوریهٔ ۱۸۶۷ به دنیا آمد و در ۹ دسامبر ۱۹۱۶ از دنیا رفت. او شهرتش در سراسر جهان را به رمانهای «کوکورو»، «بوچان»، «من گربه هستم»، «کوساماکورا» و اثر ناتمامش «نور و تاریکی» مدیون بوده است. این داستاننویس، محقق ادبیات بریتانیا و نویسندهٔ هایکو، کانشی و داستانهای پریان بود. از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۴، پرترهٔ او بر روی اسکناس ۱۰۰۰ ینی ژاپن چاپ میشد. پدرش که فردی قدرتمند و ثروتمند بود، مالک تمام زمینها از اوشیگومه تا تاکادانوبابا در ادو بود و اکثر دعاوی مدنی را در پیشگاه او انجام میدادند. او از نوادگان ناتسومه یوشینوبو، سامورایی دورهٔ سنگوکو بود. ناتسومه در اولین سالهای مدرسهٔ راهنمایی شرکت کرد و آنجا عمیقاً شیفتهٔ ادبیات چینی شد و تصور کرد که ممکن است روزی نویسندهای مشهور شود. تمایل او برای نویسندهشدن در حدود ۱۵سالگی خودش را نشان داد؛ بااینحال، خانوادهٔ او بهشدت با این روند مخالفت میکردند. در سپتامبر ۱۸۸۴ بهقصد معمارشدن وارد دانشگاه امپراتوری توکیو شد. اگرچه او کلاسیک چینی را ترجیح میداد، در آن زمان شروع به مطالعهٔ زبان انگلیسی کرد؛ زیرا احساس میکرد ممکن است در آیندهٔ شغلی، برای او مفید باشد. در سال ۱۸۸۷، «ماسائوکا شیکی» را ملاقات کرد؛ دوستی که او را در مسیر نویسندهشدن تشویق کرد. در نهایت شغل او شد نویسندگی. شیکی او را در هنر آهنگسازی هایکو آموزش داد. از این زمان به بعد، او شروع به امضای اشعار خود با عنوان Sōseki کرد که یک اصطلاح چینی بهمعنای «سرسخت» است. در سال ۱۸۹۰ وارد بخش ادبیات انگلیسی شد و بهسرعت به زبان انگلیسی مسلط شد. در سال ۱۸۹۱ ترجمهای جزئی از اثر کلاسیک Hōjōki را بهدرخواست پروفسور ادبیات انگلیسی خود، «جیمز مین دیکسون» ارائه کرد. در سال ۱۸۹۳ فارغالتحصیل شد و مدتی بهعنوان دانشجوی کارشناسیارشد و معلم پارهوقت ثبتنام کرد. در سال ۱۹۰۰، دولت ژاپن او را بهعنوان «اولین محقق ادبی انگلیسی ژاپنی ژاپن» برای تحصیل در بریتانیا فرستاد. او از کمبریج دیدن کرد و یک شب آنجا اقامت کرد، اما از فکر تحصیل در دانشگاه صرفنظر کرد؛ زیرا نمیتوانست با کمکهزینهٔ تحصیلی دولتی خود، هزینهٔ آن را تأمین کند. بهجای آن در دانشگاه کالج لندن (UCL) تحصیل کرد. با وجود فقر، تنهایی و عذاب روحی، دانش خود را در ادبیات انگلیسی در این دوره گسترش داد و در ژانویهٔ ۱۹۰۳ به امپراتوری ژاپن بازگشت. در آپریل همان سال او شغل مهمی در اولین کالج ملی در توکیو گرفت. فعالیت ادبی سوسه کی ناتسومه رسماً در سال ۱۹۰۳ آغاز شد و تا پایان عمرش ادامه داشت.
بخشی از کتاب باچان
«از وقتی با قرمزپوش به ماهیگیری رفته بودم، کموبیش به جوجهتیغی شکّم برده بود. وقتی دستاویزی ساختگی گیر آورد تا مرا از خانهٔ ایکاگین بیرون کند باورم به بداندیشیاش تقویت شد، اما چون در جلسه با چنان فصاحتی درخواستِ سختگیری به دانشآموزان را مطرح کرد، غافلگیر شدم و نمیدانستم دربارهاش چه فکری کنم. بعد وقتی از خانم هاگینو شنیدم سعی کرده از طرف کدو جلوی قرمزپوش دربیاید، احساس کردم واقعاً کارش جای تحسین دارد. و حالا، درست وقتی داشتم به این نتیجه میرسیدم که شاید جوجهتیغی واقعاً آدم بدی نیست و قرمزپوشِ پستفطرت تخمِ این سوءظنِ بیاساس را در ذهن من کاشته، او را در حال قدمزدن با مدونا کنار رود نوزِری گیر انداخته بودم. دیگر نظرم قطعی شده بود: آدمبَدهٔ ماجرا، قرمزپوش بود. در واقع هنوز مطمئن نبودم آدمِ بدی باشد اما قطعاً نمیشد او را خوب دانست. دورو بود. مردی که از روراستی مثل ساقهٔ خیزران نباشد قابلاعتماد نیست، اما وقتی کسی روراست باشد حتی دعوا با او هم حال آدم را بد نمیکند. کسی مثل قرمزپوش، آدم نرمخو و ملایم و ملیحی که همیشه داشت با پیپ کهرباییاش خودنمایی میکرد، به اعتقاد من نه قابلاعتماد بود و نه میبایست با او درافتاد. اگر هم احیاناً با او دعوایت میشد، حس خوب رقابت در مسابقات سوموی توکیو بهت دست نمیداد. از این زاویه، جوجهتیغی ـکسی که بگومگوی من با او سرِ یکونیم سِن کل اتاق دبیران را به آشوب کشیده بودــ با فاصلهٔ بسیار گوی سبقت را در مردانگی از او ربوده بود. در جلسهٔ کارکنان که با آن چشمهای گودکردهاش به من زل زده بود از او منزجر شده بودم، اما بعداً فهمیدم که این لااقل بهتر از مواجهه با موجود بدصدا و مرموزی چون قرمزپوش است. بعد از جلسه حتی یکیدو بار سعی کرده بودم اختلافها را با او حل کنم اما مردک حرفم را نمیپذیرفت و همان نگاه شیطانیاش را تحویل میداد که از نو عصبانیام میکرد و اختلاف بینتیجهمان بیشتر کش میآمد.»
حجم
۱۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه