دانلود و خرید کتاب کاروان رسیده است انور ممدخانلی ترجمه قاسم صنعوی
تصویر جلد کتاب کاروان رسیده است

کتاب کاروان رسیده است

معرفی کتاب کاروان رسیده است

کتاب کاروان رسیده است نوشتهٔ انور ممدخانلی و اولماز عومار بکوف و رسول خادی زاده و... و ترجمهٔ قاسم صنعوی است. انتشارات دوستان این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و مربوط به آسیای غربی و مرکزی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب کاروان رسیده است

کتاب کاروان رسیده است (و داستان‌های دیگر از نویسندگان آسیای غربی و مرکزی) حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر است. این داستان‌ها متعلق است به آذربایجان (جمهوری)، ارمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان و گرجستان. هر یک از این کشورها (فصل‌ها)، چندین داستان کوتاه از چند نویسندهٔ گوناگون آورده شده است. این داستان‌ها با استفاده از متن‌های فرانسوی به پارسی برگردانده شده است. قاسم صنعوی گفته است که نمی‌دانیم ترجمهٔ فرانسوی داستان‌ها، مستقیماً از زبان اصلی انجام گرفته یا از زبان روسی و مترجمان آن‌ها تا چه حد سلیقه‌های خود را اعمال کرده‌اند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب کاروان رسیده است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آسیای غربی و مرکزی و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کاروان رسیده است

«مادرم نزدیک به پانزده سال از پدرم کوچک‌تر بود. قد کوتاهی داشت، به‌زحمت به شانه‌های او می‌رسید. ظاهری نیرومند، و رنگی روشن داشت، گونه‌هایش سرخ و سپید، پیشانی بلند و صاف، چشم‌هایش درشت و به رنگ قهوه‌ای بودند. مادرم به‌راحتی حرکت می‌کرد و هرکاری را به‌سرعت و بی‌سروصدا انجام می‌داد. سرشار از توجه نسبت به دیگران بود، به بدبخت‌ها و محروم‌ها ترحم می‌کرد. عاشق پذیرایی از دیگران بود و همواره آمادگی داشت که تمام زن‌های محله‌مان را دعوت کند.

یک‌بار از کورگان، روستایی که زادگاه مادرم بود، زن جوانی برای دیدن عموی پیرش به روستای ما آمد. مادرم بی‌درنگ خواست که هم‌روستایش را دعوت کند. زن جوان گفت که مادرش بی بیوتون است که به مادرم وقتی خردسال بوده درس داده است.

بی بیوتون دیگر در این دنیا نبود، دخترش ازدواج کرده بود و مادرم دیگر او را ندیده بود.

پدرم به‌هردلیل که بود به مادرم توصیه می‌کرد که زن از راه رسیده را دعوت نکند، ولی درست همان لحظه‌ای که آن‌ها دراین‌باره صحبت می‌کردند، سه زن که چشم‌بند

داشتند دم در آشکار شدند.

مادرم با شادی گفت:

ــ قطعآ نیسوخون است! به‌خودی‌خود آمده است!

و با شادی به‌طرف در دوید.

مادرم برای‌مان تعریف کرده بود که شوهر نیسوخون آدم شروری است: زنش را می‌زند و نمی‌گذارد به هیچ‌جا برود؛ ولی زنش شاد است، دوست دارد آواز بخواند، برقصد و به دیدن دوستان و خویشاوندانش برود. روزی شوهرش دچار خشم دیوانه‌واری شده بود و انگشت‌های پاهای او را به ضرب تبر قطع کرده بود...

دلم می‌خواست زن بدبخت را که شوهرش انگشت‌های پاهای او را قطع کرده بود هرچه زودتر ببینم و پشت سر مادرم دویدم. پدرم به‌سرعت رو برگرداند و برای اینکه مزاحم زن‌ها نشود به سمت اتاق عمو رفت.

مهمان‌ها چشم‌بندهای‌شان را برداشتند و چهره‌شان را آشکار کردند. نیسوخون با دودخترعمویش آمده بود، ولی من فقط نگاهم به او دوخته بودم. او جوان، زیبا، باریک‌اندام و رعنا بود، چشم‌هایی سیاه و درخشان داشت، پیراهن سبزی از ساتن با بازتاب‌های سپید پوشیده بود و آویزهای بلند و گردن‌بندی از مرجان داشت. با انبساط خاطر و شادی به مادرم ادای احترام کرد، و به‌هیچ‌وجه حالت آدم بدبخت را نداشت. خیلی میل داشتم پاهای انگشت بریده‌اش را ببینم، ولی آن‌ها کائوشی های نو به‌پا داشتند.

پدرم خواه‌ناخواه ناگزیر شد در کیسه را باز کند و برود تا برنج، گوشت گوسپند و چربی برای پلو، و نفت برای چراغ بخرد. مادرم با شتاب رفت تا زن‌های همسایه را دعوت کند و شادی و تفریح آغاز شد.

نیسوخون که کائوشی‌هایش را از پا درآورده بود، روی تشک نشست و آن‌وقت توانستم ببینم که به‌راستی یک پای او فاقد دو انگشت است و پای دیگرش سه انگشت ندارد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۶۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۹۶ صفحه

حجم

۵۶۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۹۶ صفحه

قیمت:
۳۱۲,۰۰۰
تومان