کتاب پسر روزنامه فروش
معرفی کتاب پسر روزنامه فروش
کتاب پسر روزنامه فروش نوشتهٔ وینس واتر و ترجمهٔ ریحانه حسنوی است. انتشارات کتابستان معرفت این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب پسر روزنامه فروش
کتاب پسر روزنامه فروش که ۲۰ فصل دارد، رمانی برای نوجوانان را در بر گرفته است. این رمان داستان پسر ۱۱سالهای است که در پرتاپ توپ هیچیک از همسنوسالهایش به گرد پایش نمیرسند، اما در حرفزدن چنان ناتوان است که حتی اسمش را هم نمیتواند بدون لکنت بگوید؛ بنابراین وقتی برای یک ماه، مسئولیت روزنامهفروشی دوستش را بر عهده گرفت، برایش مثل روز روشن بود که در ارتباط با مشتری به دردسر میافتد. در خواب هم نمیدید که همین تجربهٔ پردردسر، زندگی او را دگرگون کند. با او همراه میشوید؟ کتاب حاضر سرگذشت واقعی نویسندهٔ کتاب، وینس واتر است که پس از تجربهٔ روزنامهفروشی موقت و تجربیاتی که کسب کرد، به این فکر میکند که اگر نمیتواند درستوحسابی حرف بزند، شاید بهترین کار این باشد که یاد بگیرد چطور کلمهها را روی کاغذ بیاورد. این اثر بیش از ده جایزه را از آن این نویسنده کرده است.
خواندن کتاب پسر روزنامه فروش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان دوستدار رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پسر روزنامه فروش
«بعدازظهر روز جمعه، مام گفت که وقتی آشپزخانه خیلی گرم است، پختوپز برایش خوشایند نیست؛ اما میخواست برای پدر و مادرم که در روز شنبه به خانه برمیگشتند، پای میوه درست کند.
آن روز، آخرین روزی بود که کار تحویل روزنامهها را انجام میدادم و چند روزی بیشتر باقی نمانده بود تا رت برگردد و خودش این کار را انجام دهد.
مام میخواست به مغازهٔ خواربارفروشی برود و ممکن بود دیرتر از من به خانه برسد. وقتی پدر و مادرم در خانه نبودند، او معمولاً مواد غذایی را سفارش میداد و آنها را دم درِ خانه تحویل میگرفت؛ اما آن روز وقتی به مغازه زنگ زد، صاحب مغازه به او گفت که پسری که سفارشها را تحویل میداد، آنجا نیست؛ چون در اثر گرمای زیاد سردرد گرفته بود و نمیتوانست دوچرخهاش را براند.
امشب، دیروقت بعد از اینکه پول روزنامهها را گرفتی، شام میخوریم. درهرحال، در این هوای بسیار گرم، خوردن شام ساعت پنج بعدازظهر، برای بدن مناسب نیست.
میتوانیم سسسس جشن بگیریم.
درست است، مرد کوچک. در ماه جولای کار تحویل روزنامهها را خوب انجام دادی. میدانم که آقای رت از دیدنت خوشحال میشود.
رت به من اجازه میداد که هروقت دوست داشتم، بههمراه او برای تحویل روزنامهها بروم؛ اما با برگشتن او، دیگر نمیتوانستم خودم بهتنهایی این کار را انجام دهم؛ اگرچه دمای هوا به صد درجه فارنهایت رسیده بود و برخی از روزنامهفروشها قوانین را رعایت نمیکردند.»
حجم
۱۷۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۱۷۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه