دانلود و خرید کتاب آسفالتی ها تاد استراسر ترجمه ناصر زاهدی
تصویر جلد کتاب آسفالتی ها

کتاب آسفالتی ها

نویسنده:تاد استراسر
انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آسفالتی ها

کتاب آسفالتی ها نوشتهٔ تاد استراسر و ترجمهٔ ناصر زاهدی است. نشر افق این رمان نوجوان را منتشر کرده است.

درباره کتاب آسفالتی ها

تاد استراسر در کتاب آسفالتی ها داستان دختری به نام «شایدی» را روایت کرده است. نام اصلی شایدی «جس» است؛ دختری نوجوان که به بیماری پیسی دچار است و لکه‌های زیادی روی پوست خود دارد. مادر او درگیر اعتیاد است و در سیرک کار می‌کند. او روزی به شایدی می‌گوید که از پس مخارج او بر نمی‌آید و او را از خانه بیرون می‌اندازد. شایدی به خیابان‌های نیویورک پناه می‌برد، اما عاقبت او چه می‌شود؟ بخوانید تا بدانید. تاد استراسر این رمان نوجوان را در ۳۰ فصل نگاشته است. این رمان از مجموعهٔ «لاک‌پشت پرنده» است.

خواندن کتاب آسفالتی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نواجوانانی که به داستان‌های خارجی و قالب رمان علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آسفالتی ها

«بعد سر از نیویورک درمی‌آورد. پسری بی‌خانمان به نام او. جی او را قبول می‌کند و نگه می‌دارد.

مرگ در چهارده‌ماهگی.

علت مرگ: سوءتغذیه.

به سمت پل برگشتم تا با اشکی حرف بزنم. چادر برزنتی حالا میان روزنامه‌ها و آشغال‌ها، قوطی‌های آبجو و شیشه‌های عرق ولو بود. گوشه‌ای هم بشکهٔ سیاه شده از آتش، حالا بی‌آتش و سرد بود.

جواهر روی زمین نشسته بود و با چشم‌های بسته تکان می‌خورد. صدای خش‌خشی از کپهٔ روزنامه‌ها، کیسه‌های پلاستیکی و آشغال‌ها که توی باد کنار هم جمع شده بودند، می‌آمد. کپهٔ آشغال‌ها تکانی خورد و من گمان کردم ناله‌ای شنیدم. نزدیک‌تر شدم. بوی گندی به مشامم رسید. ابتدا با صدایی ضعیف که بعد مرتب شدیدتر شد. فکر هولناکی به مغزم رسید: نکند؟ از آن فکرها و گمان‌هایی که آدم خوشحال می‌شد اگر جوابی برایش پیدا نمی‌کرد. ولی همین حدس و گمان‌ها وقتی یکباره به ذهن آدم برسد، دیگر آن‌قدر آدم را تعقیب می‌کند و راحت نمی‌گذارد تا جوابی برایش پیدا کند.

نفسم را نگه داشتم. نزدیک‌تر شدم و بشکه را کنار زدم. میان آن موهای قهوه‌ای، خیلی آشغال جمع شده بود. هر چقدر آشغال‌ها را بیشتر کنار می‌زدم، بوی گند بیشتر می‌شد. بوی بدن نبود، بوی غذای گندیده نبود، بوی ادرار هم نبود. بوی دیگری می‌آمد. خیلی بدتر از همهٔ این‌ها.

آنجا چیزی ولو بود. یک طرف صورتی پر از کثافت و خون لخته‌شده. یک گوش گشادشده با یک گوشوارهٔ بزرگ که جایش قرمز و ملتهب شده بود. یک چشم بسته، که پلک‌هایش از کثافت و قِی به هم چسبیده بودند، یک بینی و یک لب پاره شده. او. جی... دستم را دراز کردم و صورتش را لمس کردم. پوستش خنک بود، اما سرد نبود. با نوک انگشتم توانستم نبض گردنش را احساس کنم.

صدایش زدم: «او. جی.»

جوابی نداد. شاید اصلاً دیگر صدایم را نمی‌شنید.

به سمت جواهر برگشتم که هنوز با چشمان بسته جلو عقب می‌رفت: «جواهر پاشو. او. جی مریض است. باید برایش کمک بیاوریم.»

جواهر گفت: «کمک توی خانه است. آن پایین. برو زنگ بزن.» و دوباره جلو و عقب رفت.

من باز هم مقداری از آشغال‌های جلوی دهان او. جی را کنار زدم تا بهتر نفس بکشد. بوی گند بیشتر شد. روزنامه‌ای را با احتیاط از کنار سرش کشیدم. زیر آن تکه‌ای موی قهوه‌ای پیدا شد... گوش طاعون بود.

به آن طرف خیابان رفتم و از مردی که تلفن همراه داشت خواهش کردم پلیس را خبر کند. کمی بعد پلیس با یک آمبولانس از راه رسید. مددیارها او. جی را روی برانکارد و طاعون را توی کیسه‌ای پلاستیکی گذاشتند. پلیس‌ها جواهر را با ماشین خودشان بردند. او به آن‌ها گفت باید خیلی زود به فرودگاه برود تا هواپیمایش را به ریو دو ژانیرو از دست ندهد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۴,۵۰۰
۷۰%
تومان