کتاب هزارتوی استخوانی
معرفی کتاب هزارتوی استخوانی
کتاب هزارتوی استخوانی نوشتهٔ جیمز رولینز و ترجمهٔ هادی امینی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است؛ کتاب یازدهم از مجموعهٔ «نیروی سیگما» و حاوی داستانی تخیلی، معمایی و جنایی.
درباره کتاب هزارتوی استخوانی
کتاب هزارتوی استخوانی (The bone labyrinth: a Sigma Force novel) حاوی یک رمان معاصر و آمریکایی و روایتکنندهٔ ماجرایی شگفتانگیز، تخیلی، معمایی و جنایی و نامزد جایزهٔ «بری» بهعنوان بهترین تریلر در سال ۲۰۰۶ میلادی است. داستان این رمان که از هجوم عدهای مسلح در لباسی مبدل به کلیسایی در آلمان و دزدیدهشدن استخوانهای «مگی» آغاز میشود، به این میرسد که نیروی سیگما برای حل مشکل پیشآمده وارد عمل میشود. این نیرو در حین انجام مأموریت خود برای دستگیری افرادی که استخوانهای مقدس با قدرتی خارقالعاده در تغییر سرنوشت بشر را دزدیدهاند، به انجمنی مرگبار برمیخورد. رمان حاضر تلاشهای علم و مذهب را برای نجات بشر از سرنوشت وحشتآورش به تصویر میکشد. رمان «هزارتوی استخوانی» را که کتاب یازدهم از مجموعهٔ «نیروی سیگما» و نوشتهٔ جیمز رولینز است، بخوانید. در ابتدای این جلد آمده است که دو شخصیت تاریخی در این کتاب نقشی برجسته ایفا میکنند؛ دو کشیش که در کشورهای مجزایی زندگی میکردند، ولی سرنوشت آنها را به هم پیوند زد.
خواندن کتاب هزارتوی استخوانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان تخیلی، معمایی و جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هزارتوی استخوانی
«۱ می، ۸:۰۴ صبح به وقت چین
چین، پکن
هر کاری که میکنی، تکون نخور.
کوالسکی بیحرکت در کیسه خوابش دراز کشیده بود. چند لحظه پیش بیدار شده و فهمیده بود دستش زیر هیکل گوریل گیر کرده است. باکو به آرامی خروپف میکرد، مچاله شده و لای دست کوالسکی آرام گرفته بود. ماریا سمت دیگر باکو خواب بود و از لای کیسه خوابش، دست موجود کوچولو را گرفته بود. یکی از دستانش هم روی شانههای گوریل افتاده و سر انگشتانش با گونه کوالسکی مماس بود.
کوالسکی با دانستن اینکه روز ترسناکی در انتظار هر دوی آنهاست، میترسید بیدارشان کند. با آنکه ساعت را نمیدانست، حدس میزد اوایل صبح باشد. طبق برنامه زمانی ژنرال، یک نفر باید به زودی برای بردن باکو به جراحی میآمد. کوالسکی به یاد شامپانزه شکنجهشده افتاد که مغزش برهنه و با سیم به دستگاههای نمایشگر وصل شده بود.
حرومزادههای عوضی...
به صورت کوچکی خیره شد که روی بازویش آرام گرفته بود و متوجه جهشهای کوچک چشم باکو حین خوابدیدن شد. آن سوی شانههای گوریل هم ماریا آرام و عمیق نفس میکشید و لبهایش کمی باز شده بودند. خواب باعث شده بود صورتش آرام بگیرد و او را جوانتر از پیش نشان میداد. کوالسکی متوجه شد به طول مژههای او خیره مانده است.
قلبش برای محافظت از آن دو به درد میآمد، ولی در حال حاضر فقط میتوانست اجازه دهد آنها بخوابند تا این لحظات آرامش نهایی را با هم داشته باشند... حتی فقط کمی بیشتر.
نگاهش را به بیرون از قفس و ردیف دوربینهایی رساند که در طول سقف کار گذاشته شده بودند. آنها را دنبال کرد تا به درهای فولادی انتهای ردیف رسید. علامت سرخی از سایههای آنجا به چشم میخورد. با دقت به حروفش نگاه کرد.
با آنکه نمیتوانست زبان چینی را بخواند، یقین داشت اینها همان حروفی هستند که در آزمایشگاه و بالای پنجره خمیده ناظر بر سکونتگاه دورگههای گوریل دیده بود. دیروز، وقتی آن جانوران لنگان را نگاه میکرد، متوجه در فولادیای همسطح سکونتگاه آنها شده بود که با قفسی از میلههای ضخیم مسدود شده بود.
حتماً باید همون در باشه.»
حجم
۹۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه
حجم
۹۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه