کتاب کلونی شیاطین
معرفی کتاب کلونی شیاطین
کتاب کلونی شیاطین نوشتهٔ جیمز رولینز و ترجمهٔ هادی امینی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان فانتزی را منتشر کرده است. این اثر هفتمین کتاب از مجموعهٔ «نیروی سیگما» از این انتشارات است.
درباره کتاب کلونی شیاطین
کتاب کلونی شیاطین (The devil colony) رمانی فانتزی نوشتهٔ جیمز رولینز است. جیمز رولینز این اثر را که هفتمین کتاب از مجموعهٔ «نیروی سیگما» است، در چهار بخش و ۴۴ فصل نگاشته است. عنوان بخشهای این رمان فانتزی عبارت است از «تجاوز»، «توفان آتش»، «تب طلا» و «گرگ و عقاب».
هر دانشآموزی در ایالاتمتحده با نام «توماس جفرسون» آشناست. معمار و نگارندهٔ اعلامیه استقلال و مردی که کمک کرد کشوری از دل ایالات متفرق و پراکندهٔ دنیای جدید شکل بگیرد. طی دو قرن گذشته، چندین جلد کتاب دربارهٔ این مرد تألیف شد، ولی از بین تمام پدران بنیانگذار ایالاتمتحده، او تا امروز در میان تناقضات و اسرار پنهان مانده است. جفرسون تا حد دلبستگی به فرهنگ بومیان آمریکایی علاقه داشت. او در خانهاش در مانتیسلو، مجموعهای از صنایعدستی قبایل بومی گرد آورده بود که گفته میشد با کلکسیون موزههای آن دوران رقابت میکرد، مجموعهای که پس از مرگش به طرز مرموزی ناپدید شد. بیشتر این یادبودهای سرخپوستی توسط «لوئیس» و «کلارک» در طول سیاحتشان در سرتاسر آمریکا برای او ارسال شده بود، اما آنچه اغلب مردم نمیدانند، پیغام رمزی است که جفرسون در سال ۱۸۰۳ در مورد سیاحت لوئیس و کلارک برای کنگره فرستاد. این پیغام حاوی هدف واقعی این سفر به غرب بود. خواننده در این کتاب، با آن هدف آشنا خواهد شد؛ چون بنیانگذاری ایالاتمتحده تاریخ پنهانی دارد که تنها عدهٔ کمی از آن آگاه هستند.
خواندن کتاب کلونی شیاطین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به رمانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کلونی شیاطین
«ولی پینتر میدانست چه چیزی جردن را به سمت شمال کشیده است. چشمان مرد جوان به هتل بزرگ دوخته شده بود. نمیخواست معماری آن را تحسین کند، فقط دنبال اثری از کای بود. پینتر هم نگران بود. سرنوشت تمام دنیا بزرگتر از آن بود که یک کشور به دوش بگیرد و حجیمتر از آنکه در دست بگنجد.
درعوض محدود به کسانی میشود که عاشقشان هستید.
تشخیص ترس جردن سخت نبود. نگرانی برای دختر وحشتزده تنهایی که باعث میشد قلب این مرد جوان تا گلویش بالا بیاید. پینتر هم به همین شکل دعا میکرد بتواند لیزا را دوباره ببیند. آخرین تماس تلفنی آنها به اجبار مختصر بود، چون سرنوشت دنیا نامشخص بود. لیزا قوی بود، ولی پینتر اشک را پشت کلمات او حس میکرد.
پینتر گفت: «بریم.» و به آخرین اعضای گروهشان علامت داد که جلو بروند.
رونالد چن به همراه سرگرد اشلی رایان راه افتادند. سه سرباز دیگر از گارد ملی هم آنها را همراهی میکردند و جعبههای بزرگی با خودشان حمل میکردند. رایان این افراد اضافی را در فرودگاه مونتانا جمع کرده بود که از اعضای گروه یوتا بودند، همزمان پینتر هم دستور حمل جعبه تجهیزات را داده بود.
طبق مذاکرات پینتر با رافائل پیش از ترک فلگستف، هر دو گروه باید همین تعداد افراد را داشته باشند. پینتر هم نمیخواست این موضوع باعث درگیری شود. کاری داشتند که باید انجام میشد، باید سریع هم انجام میشد و با حداقل کشمکش.
به ورودی جلویی هتل که رسیدند، پینتر از یک جفت در دولنگه بزرگ به رنگ قرمز آتشنشانی و با تسمههای سیاه آهنی رد شد. وقتی قدم به داخل هتل گذاشت، نفسش با دیدن منظره گرفت. انگار وارد غاری از جنس تیرهای چوبی شده بود که با چراغهای برقی به خوبی روشن شده باشد. حجم بزرگ فضای بزرگ با ارتفاع چهار طبقه، وادارش کرد به بالا نگاه کند. بالکنها و پلههای نردهدار ساختهشده از چوب کاج پوستکنده، زیر نور چراغها میدرخشیدند و به هم میپیچیدند و تا بام میرفتند. وسط این سالن، یک آتشدان سنگی بزرگ و مرتفع چشم را میگرفت. این آتشدان ستون مرکزی ساختمان و لابی بود.»
حجم
۶۲۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
حجم
۶۲۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه