کتاب گفتگو با غریبه ها
معرفی کتاب گفتگو با غریبه ها
کتاب گفتگو با غریبه ها نوشتهٔ مالکوم گلدول و ترجمهٔ مهبان مقدم است و نشر هورمزد آن را منتشر کرده است. هر آنچه که لازم است راجع به کسانی که نمیشناسیم بدانیم در این کتاب آمده است.
درباره کتاب گفتگو با غریبه ها
در تماممدت درحال برقراری ارتباط با انسانهایی هستیم که از لحاظ دیدگاه، ایدئولوژی و پیشزمینه با ما متفاوت هستند. دنیای مدرن، دنیای دو برادر که در امپراتوری عثمانی میجنگیدند، نیست، بلکه مانند کسانی است که سعی داشتند از طریق چندین مترجم همدیگر را بشناسند. گفتوگو با غریبهها دربارهٔ این است که ما در امر ترجمه چقدر ضعیف هستیم.
هر کدام از فصول کتاب گفتگو با غریبه ها دربارهٔ فهمیدن گوشهای از مشکلات غریبههاست. ممکن است بسیاری از مثالها را شنیده باشید؛ آنها از اخبار گرفته شدهاند. در دانشگاه استنفورد در شمال کالیفرنیا، یک دانشجوی سال اولی به نام براک ترنر، زنی را در یک مهمانی ملاقات میکند و آخر شب پلیس او را بازداشت میکند. در دانشگاه ایالت پنسیلوانیا، کمکمربی سابق تیم فوتبال آمریکایی مدرسه، جری سانداسکی، به جرم کودکآزاری محکوم میشود و مدیر مدرسه و دو تن از مشاورین ردهبالا نیز همدست او شناخته میشوند. شما دربارهٔ جاسوسی خواهید شنید که سالها بهصورت نامحسوس در پنتاگون زندگی میکرد، دربارهٔ مردی که مدیر یک صندوق سرمایهگذاری به نام برنی مدوف را به پایین کشید، دربارهٔ اتهام دروغین دانشجوی بورس به نام آماندا ناکس و یا دربارهٔ خودکشی شاعری به نام سیلویا پلات.
در تمام این پروندهها، احزاب متکی بر چند استراتژی بودند تا منظورها و سخنان همدیگر را ترجمه کنند و در هر پرونده، چیزی به مشکل میخورد. در گفتگو با غریبهها این استراتژیها را متوجه میشوید و آنها را بررسی و نقد میکنید. میفهمید از کجا به وجود میآیند و چگونه باید آنها را بهبود بخشید. در انتهای کتاب، دوباره به ساندرا بلاند برمیگردید، زیرا هنوز چیزی دربارهٔ این حادثه کنار جاده وجود دارد که ذهن ما را درگیر کرده است.
اگر ما بهمثابهٔ افراد اجتماع بیشتر میاندیشیدیم، اگر مایل به دخالت در این امر بودیم که چگونه باید با غریبهها تعامل کرد و آنها را درک کرد، هیچ حادثهای رخ نمیداد.
بخشها و فصلهای کتاب از این قرار است:
بخش اول: جاسوسها و دیپلماتها: دو معما
فصل اول: انتقام فیدل کاسترو
فصل دوم: آشناشدن با رهبر
بخش دوم: پیشفرض حقیقت
فصل سوم: ملکهٔ کوبا
فصل چهارم: درویش
فصل پنجم: موردمطالعه: پسری در حمام
بخش سوم: شفافیت
فصل ششم: سفسطهٔ سریال فرندز
فصل هفتم: توضیحی کوتاه دربارهٔ پروندهٔ آمانداناکس
بخش چهارم: دروس
فصل هشتم: کی اس ام: چه اتفاقی رخ میدهد زمانی که غریبه یک تروریست است؟
بخش پنجم: زوجیت
فصل نهم: سیلویا پلات
فصل دهم: مورد مطالعاتی: آزمایشهای کانزاس سیتی
فصل یازدهم: ساندرا بلاند
خواندن کتاب گفتگو با غریبه ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید بدانید با غریبهها چطور رفتار کنید این کتاب را بخوانید.
درباره مالکوم گلدول
مالکوم گلدول نویسندهٔ پنج جلد از پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز به نامهای نقطهٔ عطف، چشمک، استثناییها، چیزی که سگ دید و دیوید و گولیا است. او مجری پادکست بازنگری تاریخ و همچنین عضو تیم نویسندگی نیویورکر نیز هست. او در مجلهٔ تایمز بهعنوان یکی از ۱۰۰ انسان تأثیرگذار و یکی از متفکرین برجستهٔ سیاست خارجی برگزیده شده است. در گذشته، او یکی از گزارشگران واشنگتنپست بود و تجارت و دانش را پوشش میداد، سپس به سِمَت مسئول دفتر در روزنامهٔ نیویورکسیتی رسید. او فارغالتحصیل رشتهٔ تاریخ از دانشگاه ترینیتی، دانشکدهٔ تورنتو است. گلدول در انگلستان به دنیا آمده، در حومهٔ شهر اونتاریو بزرگ شده و هماکنون ساکن نیویورک است.
بخشی از کتاب گفتگو با غریبه ها
«پس از حضور دراماتیک در سفارت آمریکا در وین، آسپیلاگا بهسمت مرکز بازجویی پایگاه ارتش آمریکا در آلمان برده شد. در آن سالها، اطلاعات آمریکا خارج از بخش هاوانا، تحت پرچم سوییس فعالیت میکرد (نمایندگان کوبایی هم قراردادی مشابه در ایالات متحده داشتند). پیش از شروع بازجویی، آسپیلاگا گفت که خواستهای دارد: او از سیآیای درخواست کرد یکی از سران سابق ایستگاه هاوانا را به آنجا بیاورند. مردی که اطلاعات کوبا او را با نام «ال آلپینیستا» یا «صخرهنورد» میشناخت.
صخرهنورد در تمام دنیا برای سازمان خدمت کرده بود. پس از سقوط برلین، اطلاعاتی که از کیجیبی و پلیس مخفی شرق آلمان به دست آمده بود، افشا کرد که درسی به نام صخرهنورد را به مأموران خود آموزش میدهند. مهارتهای او بینقص بود. یک بار، افسران اطلاعات روسیه تلاش کردند او را به خدمت بگیرند. آنها چمدانهایی پر از پول جلوی او قرار دادند. او آن پول را پس زد و آنها را به تمسخر گرفت. صخرهنورد خریدنی نبود؛ مانند
یک کوبایی، اسپانیایی صحبت میکرد. او الگوی آسپیلاگا بود. آسپیلاگا میخواست تا او را رودررو ببیند.
صخرهنورد به یاد میآورد: «من درحال انجام مأموریتی در یک کشور دیگر بودم که پیامی دریافت کردم. در آن پیام گفته شده بود سریعاً به فرانکفورت بیا.» (با اینکه سالهاست که او از سیآیای بازنشسته شده است، اما هنوز ترجیح میدهد که او را با لقبش صدا کنند.) «فرانکفورت مکانی بود که ما در آن یک مرکز فرایند ارتداد داشتیم. به من گفته شده بود که شخصی به سفارتی در وین قدم گذاشته. او با نامزدش که در صندوقعقب خودرو مخفی شده بود، از چکسلواکی خارج شده بودند. وی داخل سفارت شده بود و اصرار به صحبت با من داشت. به نظرم خیلی ابلهانه بود.»
ال آلپینیستا مستقیماً به مرکز بازجویی رفت. «من چهار مأمور این پرونده را که در سالن نشسته بودند، پیدا کردم.» او به یاد میآورد: «به من گفته شد، آسپیلاگا از زمانی که به اینجا آمده در اتاق خواب مشغول صحبت با نامزدش بوده است. سپس من به اتاقش رفتم و با او گفتگو کردم. او با لباسی محقر مانند مردم آن زمان اروپای شرقی و کوباییها بود. کمی کثیف بود، ولی کاملاً واضح بود که مرد بسیار باهوشی است.»
هنگامی که وارد شد، صخرهنورد به آسپیلاگا نگفت که چه کسی است. او میخواست محافظهکار باشد. دقایقی طول کشید که آسپیلاگا متوجه شد. لحظهٔ شوکآوری بود. دو مرد با خنده همدیگر را به سبک کوبایی در آغوش گرفتند.»
حجم
۴۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۴۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه