کتاب جک ریچر (جلد هجدهم؛ هرگز برنگرد)
معرفی کتاب جک ریچر (جلد هجدهم؛ هرگز برنگرد)
کتاب هرگز برنگرد نوشتهٔ لی چایلد و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است و کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. هرگز برنگرد هجدهمین کتاب از مجموعهٔ جک ریچر است و ماجرای آن از لحاظ زمانی بلافاصله بعد از کتاب «تحت تعقیب» رخ میدهد.
درباره مجموعه کتابهای جک ریچر
لی چایلد تا به حال ۲۶ عنوان کتاب از سری داستانهای جک ریچر نوشته است. قتلگاه، تا پای مرگ، قلاب، آخرین مهمان، اکو در آتش، سوءقصد، وسوسه انتقام، دشمن، یک شلیک، راه سخت، بدشانسی و دردسر، غریبهای در شهر، دوازده نشانه، ۶۱ ساعت، لانه زنبور، رابطه و تحت تعقیب عناوین برخی از این کتابها هستند که در قالب مجموعه چاپ شدهاند.
جک ریچر تکاوری تنها، خطرناک و خستگیناپذیر است که قبلا در ارتش خدمت میکرد. رمانهای این مجموعه به ماجراجوییهای هیجانانگیز این شخصیت در آمریکا و کشورهای دیگر میپردازد.
درباره کتاب هرگز برنگرد
در کتاب هرگز برنگرد، جک ریچر که در داکوتای جنوبی است، میخواهد به سوی مقر اصلی یگان قدیمیاش در ویرجینیا حرکت کند؛ با این هدف که بتواند سرگرد سوزان ترنر را ملاقات کند. زنی که او تا قبل از این فقط صدایش را از پشت تلفن شنیده است. او به ویرجینیا میرسد اما گویا عدهای از تبهکاران نمیخواهند این دو یکدیگر را ببینند. ماجرا از این قرار است که وقتی به آنجا میرسد، شخص دیگری به نام سرهنگ مورگان را پشت میز ترنر میبیند. مورگان به او اطلاع میدهد که به خاطر دو مسئلهٔ قدیمی تحت پیگرد قانونی است: یک اتهام قتل که به شانزده سال پیش برمیگردد، و یک شکایت از جانب زنی که ادعا میکند ریچر در کرهٔ جنوبی با او رابطه داشته و پدر دختر پانزدهسالهٔ اوست. علاوه بر این سرگرد ترنر هم به اتهام جاسوسی و دریافت رشوه در بازداشتگاه به سر میبرد. ریچر تصمیم میگیرد ترنر را از بازداشتگاه نجات بدهد. او و ترنر باید از دشمنان بانفوذی که در بالاترین سلسلهمراتب پنتاگون قرار دارند فرار کنند و به علت اصلی این دسیسهها پی ببرند و خود را تبرئه کنند.
آیا ریچر و ترنر میتوانند فرار کنند؟ آیا از پس تبهکاران برمیآیند؟ آیا ریچر میتواند بیگناهی خودش را اثبات کند؟ و آیا او واقعا پدر شده است؟
خواندن کتاب هرگز برنگرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ماجراجویانه و اکشن پیشنهاد میکنیم.
درباره لی چایلد
جیم گرانت، با نام مستعار لی چایلد، نویسندهای بریتانیایی است که در سال ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد و پس از سالها زندگی در بیرمنگام، به تحصیل در رشتهٔ حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، هجده سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا اینکه در ۴۰ سالگی، به علت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. او از این فرصت به دست آمده استفاده کرد و از آنجا که همیشه به خواندن آثار ادبی علاقهمند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستانهای جک ریچر را با نام قتلگاه منتشر کرد. قتلگاه، علاوه بر دریافت جایزهٔ آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کمنظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدین ترتیب، قسمتهای بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام، موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آوردند.
در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن جنایینویسان آمریکا انتخاب شد. لی چایلد، اکنون با نوشتن چندین رمان جنایی و دریافت چندین جایزهٔ ادبی در این حوزه، جزء مجبوبترین نویسندگان ژانر جنایی در میان منتقدین و مخاطبان به حساب میآید.
بخشی از کتاب هرگز برنگرد
«سرانجام ریچر را سوار ماشینی کردند و به متلی در فاصلهٔ دو کیلومتری بردند، جایی که متصدی شب اتاقی به او داد؛ اتاقی که همهٔ ویژگیهای مورد انتظار ریچر را داشت، چون قبلاً هزار بار از این اتاقها دیده بود. یک بخاری دیواری پرسروصدا داشت که با سروصدایش نمیشد شبها خوابید که این باعث میشد صاحب هتل پول برق کمتری بدهد. همهٔ لامپهایش هم کموات بودند. موکت نازکی داشت که بعد از تمیز شدن در عرض چند ساعت خشک میشد، طوری که یک نفر دیگر میتوانست همان روز دوباره اتاق را بگیرد. البته آن موکت را مرتباً تمیز نمیکردند. تیرهرنگ و طرحدار بود و برای پنهان کردن لکهها ایدئال. روتختی هم همینطور. بدون شک دوش حمامش میبایست ضعیف و کمفشار، حولههایش نازک، صابونش کوچک و شامپویش ارزانقیمت باشد. مبلمانش چوبی و تیره و آسیبدیده و تلویزیونش کوچک و قدیمی بود و پردههایش از فرط کثیفی خاکستری شده بودند.
همهچیز همانطور بود که انتظار داشت. همهچیزش را قبلاً هزار بار دیده بود.
ولی بااینحال دلگیر بود.
بنابراین حتی قبل از اینکه کلید را توی جیبش بگذارد چرخید و به داخل محوطه برگشت. هوا سرد و کمی مرطوب بود. اواسط شب، اواسط زمستان، در کنج شمال شرقی ویرجینیا. رودخانهٔ آرام پوتومک فاصلهٔ چندانی با آنجا نداشت. آنطرفش در شرق، روشنایی دی. سی ابرها را نورانی کرده بود. پایتخت کشور، جایی که اتفاقات مهمی در جریان بود.
ماشینی که پیادهاش کرده بود داشت از آنجا دور میشد. ریچر کم شدن نور چراغهای عقبش در مه را نگاه کرد. بعد از چند لحظه کاملاً محو شدند و همهجا دوباره آرام و ساکن شد. فقط یک دقیقه. سپس ماشین دیگری سریع و مطمئن آمد، طوری که انگار میدانست کجا میرود. به داخل محوطه پیچید. یک سواری سادهٔ تیرهرنگ بود. به احتمال قریببهیقین خودرو دولتی بود. به طرف دفتر متل راه افتاد، ولی پرتو چراغ جلوهایش روی پیکر بیحرکت ریچر تابید، سپس تغییر جهت داد و مستقیم به سمت او آمد.
به ملاقاتش آمده بودند. هدفشان معلوم نبود، ولی یا خبر خوبی داشتند یا خبر بدی.
ماشین موازی با ساختمان، در مقابل او توقف کرد، در همان فاصلهای که ریچر با اتاقش داشت، طوری که او به تنهایی در فضایی به اندازهٔ یک رینگ بوکس قرار گرفته بود. دو مرد از ماشین پیاده شدند. با وجود سرما تیشرتهای تنگ سفیدی به تن داشتند و از آن شلوارهای ورزشی پوشیده بودند که دوندهها چند ثانیه قبل از شروع مسابقه از پایشان درمیآورند. هر دو بالای صدوهشتاد سانتیمتر و نود کیلو به نظر میرسیدند. ریزتر از ریچر، ولی نه زیاد. مشخص بود هر دو ارتشیاند. ریچر میتوانست این را از روی موهایشان تشخیص بدهد. هیچ آرایشگر غیرنظامیای آنقدر عملگرایانه یا ظالمانه کار نمیکرد. بازار اجازهٔ چنین چیزی را نمیداد.»
حجم
۳۷۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
حجم
۳۷۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
نظرات کاربران
تو مجموعه جک ریچر قشنگترین کتابیه که تا الان خوندم