کتاب الیور تویست (خلاصه داستان)
معرفی کتاب الیور تویست (خلاصه داستان)
کتاب الیور تویست (خلاصه داستان) نوشتهٔ چارلز دیکنز و ترجمهٔ سولماز قاسمی است. انتشارات علمی و فرهنگی این خلاصه رمان را منتشر کرده است.
درباره کتاب الیور تویست (خلاصه داستان)
چارلز دیکنز در رمان الیور تویست سرگذشت کودکی یتیم را روایت کرده است که در نوانخانه به دنیا میآید و از ظلم و تعدی و خشونت اعضای مجمع امنای نوانخانه و مخصوصاً خادم آن به جان میآید. سپس به لندن میگریزد، اما هرگز با این شهر احساس یگانگی نمیکند و خود را در آن بیگانه مییابد. برای او شهر نیز همچون ده جای وحشت و شگفتی و بیرحمی است. رمان الیور تویست همهٔ عناصر رمانی مدرن را دارد جز یکی: خودآگاهی. جهان برای لیور یکسره نامفهوم و ناشناختنی است. آشفتگی و هیاهو و آشوب دنیای بیرون آینهٔ سردرگمی درونی اوست. این رمان با زبانی طنزآمیز و گزنده روایت میشود که خاص دیکنز است و در زبان انگلیسی نظیر ندارد. این اثر خلاصهای از داستان این رمان است.
خواندن کتاب الیور تویست (خلاصه داستان) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند خلاصهٔ رمانی کلاسیک را بخوانند، پیشنهاد میکنیم.
درباره چارلز دیکنز
«چارلز جان هوفام دیکنز» در هفتم فوریهٔ ۱۸۱۲ متولد شد. از کودکی مجبور بود در کارخانه کار کند. پدرش که قادر نبود بدهیهایش را پرداخت کند، زندانی شده بود. وقتی دوران حبس پدر تمام شد، چارلز دیکنز به تحصیلاتش ادامه داد؛ سپس کارمند دفتر یک وکیل و بعد گزارشگر روزنامه شد. کتابهای مشهور او «نیکلاس نیکلبی»، «سرود کریسمس»، «دیوید کاپرفیلد»، «آرزوهای بزرگ»، «الیور توئیست» و «داستان دو شهر» است. از کتابهای او تابهحال اقتباسهای سینمایی و تئاتری بسیاری صورت گرفته است. جیمز جویس (نویسندهٔ مشهور)، چارلز دیکنز را پس از شکسپیر تأثیرگذارترین نویسندهٔ انگلیسیزبان میداند. دیکنز در ۹ ژوئن ۱۸۷۰ بهطور ناگهانی و بر اثر سکتهٔ قلبی از دنیا رفت. مزار او اکنون در کلیسای وستمینیستر در بخش ویژهٔ نویسندگان معروف به «کنج شاعران» در لندن جای دارد. خانهای که دیکنز برای مدتی در آن زندگی میکرد، حالا تبدیل به موزهای دربارهٔ زندگی او شده است. «دیوید لین» اولین فیلمسازی بود که بهسراغ آثار چارلز دیکنز رفت و در برگردان دو اثر او (آرزوهای بزرگ و اولیور توئیست) توانست دو فیلم فراموشنشدنی به تاریخ سینما هدیه کند.
بخشی از کتاب الیور تویست (خلاصه داستان)
«دکتر که مردی خوشاخلاق و چاق بود خودش را خیلی زود رساند. هنگامی که الیور را معاینه میکرد دو زن در کناری به انتظار ایستاده بودند. یکی از آنها، خانم مایلی، پیرزنی بود که لباسهای تمیز و به سبک قدیم بر تن داشت و دیگری رز بود، دختری دوستداشتنی و تقریباً هفدهساله. او بهقدری آرام و مهربان بود که گویا زمین مکانی خشن و ناهموار برای اوست و هزاران تابندگی بر چهرهاش نمایان بود.
طولی نکشید که دکتر لوسبرن به طبقهٔ پایین آمد و گفت: «او اکنون راحت و آرام خوابیده و فکر کنم شما خانمها میتوانید بالا رفته، او را ملاقات کنید».
هر دو زن به اتاقی که الیور در آن استراحت میکرد رفتند و بر خلاف انتظار خود که خیال میکردند دزدی با قیافهای خشن را خواهند دید، کودکی را دیدند که از خستگی و درد از پا درآمده بود. بازوی زخمی او پانسمان شده بود و بهروی سینهاش قرار داشت و سرش را روی بازوی دیگرش گذاشته بود. کودک تکانی خورد و در خواب لبخندی زد. زن مسن فریاد زد: «یعنی چه؟ این پسرک بینوا نمیتواند دزد باشد!»
دکتر بهتندی جواب داد: «شَر! شَر در اَشکال مختلف ظاهر میشود».
رز اخمی کرد و گفت: «حتی اگر دزدی و شرارتی هم کرده باشد یادمان باشد که او خیلی جوان است! او ممکن است هرگز عشق مادری را ندیده و خیلی بد تربیت شده باشد. عمه، عمه جان، قبل از اینکه بگذارید این بچهٔ بیمار را به زندان بیندازند به تمام حرفهای من فکر کنید. اگر شما نبودید ممکن بود من هم همانند این پسرک بینوا درمانده و بیپناه میشدم. قبل از اینکه خیلی دیر شود به او رحم کنید!»
زن مسن در حالی که بازوان رز را گرفته بود با گریه گفت: «عزیز من، جان من، آیا فکر میکنید من خیال داشتم یک سر سوزن به او صدمه بزنم؟ دکتر به من بگوید چطور میتوانم او را از زندان رفتن نجات دهم؟»
دکتر لوسبرن برای چند دقیقهای به فکر فرورفت و در آخر گفت: «اگر به من اجازه بدهید تا جیل را تحت فشار قرار دهم فکر کنم بتوانم این مسئله را حل نمایم. من واقعاً دوست ندارم این کار را بکنم، چراکه او یکی از خدمتکاران خوب شماست، اما شما میتوانید این موضوع را بعدها جبران کنید».»
حجم
۵۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۵۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه