کتاب وزارت ترس
معرفی کتاب وزارت ترس
کتاب وزارت ترس نوشتهٔ گراهام گرین و ترجمهٔ پرویز داریوش است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان خارجی را منتشر کرده است.
درباره کتاب وزارت ترس
گراهام گرین در کتاب وزارت ترس داستان مردی را روایت کرده است که با شرکت در یک گاردن پارتی برندهٔ یک تکه کیک پسته میشود، اما شرکتکنندگان در جشن از او میخواهند که کیک را به آنها پس بدهد و به خانه برگردد. این رمان در ژانر جاسوسی نگاشته شده و نویسنده در آن از انگلیس در زمان جنگ جهانی دوم سخن گفته است. این کتاب نخستینبار در سال ۱۹۴۳ میلادی منتشر و با استقبال بینظیر خوانندگان بسیاری در سرتاسر جهان مواجه شد. فیلم سینمایی «وزارت ترس» به کارگردانی «فیتز لانگ» اثری است که با الهام از رمانِ «وزارت ترس» ساخته شده است.
خواندن کتاب وزارت ترس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره گراهام گرین
گراهام گرین در دوم اکتبر ۱۹۰۴ به دنیا آمد. او رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسندهٔ پرکار داستانهای کوتاه انگلیسی بود. او نویسندهای با اندیشۀ ضدآمریکایی بود و مدتی هم به کمونیسم گرایش داشت، اما از این ایدئولوژی دچار سرخوردگی شد و از آن بازگشت و دیگر به هیچ اندیشه سیاسیای متمایل نشد. ماجراهای داستانهای گرین، عمدتاً در متن وقایع سیاسی و اجتماعی قرن بیستم میگذرند. آثار گرین، طنز، ملال، اندوه، شاعرانگی، خیر و شر را با هم دارند. گرین، زیاد سفر میکرد تا بتواند زیستِ تودههای دردکشیده را همدلانه و همدردانه تجربه کند. این تجربهها و تجربههایی چون تماشای خودکشی ۶ کارگر درمانده که در پرتگاه یک کانال دورافتاده، همه با همدیگر با دشنه خودکشی کرده بودند، روح بیآرام او را بیآرامتر میکرد.
این نویسنده را جمع اضداد مینامند؛ تضاد روح و رفتار او این بود که بسیار مرگاندیش بود و درعینحال بسیار شوروشوق زندگی داشت. تضاد دیگر او این بود که فرهنگ را دستکم میگرفت، ولی کار فرهنگی خود را که البته فرهنگی نمیدانسـت و همهٔ آثارش را داستانهای سادهٔ سرگرمکننـده بهشمار میآورد، جدی میگرفت. او حتی در مصاحبهای اقرار کرد که کلماتِ داستانهای کوتاه یا بلندش را بهدقت میشمرده است. گراهام گرین، در مصاحبهای گفته است: «من مینویسم تا خودم تسکین یابم. تنها خوانندهام، خودم هستم.»
او ۶۴ کتاب، مشتمل بر ۲۸ داستان، هشت نمایشنامه، پنج فیلمنامه و دو «زندگینامهٔ خودنوشت» نوشت؛ نخستین زندگینامۀ او «نوعی زندگی» (۱۹۷۱) و دومی «راههای فرار» (۱۹۸۰) نام دارند؛ همچنین، از بیش از دو اثر او (بعضی فیلمنامه و بعضی داستان) برای تولید فیلم اقتباس شده است. جان فورد، کارگردان بزرگ امریکایی، فیلم «فراری» را با اقتباس از داستان «قدرت و جلال» ساخته است. گرین نهفقط در زندگی عادی و عرفیاش، بلکه در زندگی فکریاش هم اهل خطرکردن بود؛ گویی فقط بر لبهٔ پرتگاه بود که آرامش داشت. گراهام گرین در ۳ آوریل ۱۹۹۱ درگذشت.
بخشی از کتاب وزارت ترس
«همان موقع که کارگران سحری مشغول کار میشدند ایشان نیز به لندن رسیدند. در کنار جادههای صنعتی زن و مرد از پناهگاههای زیرزمینی بیرون میآمدند. همچنین افراد مسن خوشلباس با کیف یا چترهای لولهشده در دست از پناهگاههای عمومی خارج میشدند. در کوچه گوور مشغول جاروکردن شیشه بودند، و یک ساختمان زیر نور بامدادی دود میکرد؛ مثل شمعی که شبزندهداری فراموش کرده باشد خاموشش کند. نکتهٔ عجیبی بود که همانوقت که ایشان در جزیرهٔ وسط استخر بودند و فقط صدای بیل را میشنیدند جنگ بهطور معمول ادامه یافته بود. وسط یک خیابان، از طناب پارچهای آویخته و چندین اعلان بر آن نوشته بودند، و ایشان ناگزیر راه خود را عوض کردند. اعلانها از این قبیل بود. «بانک بار کلی... رجوع کنید به...» یا «شرکت لبنیات کورنوالیس... نشانی جدید.» یا «شرکت ماهی فروشی مارکیز...» روی پیادهرو سنگفرش طولانی و آرام و خالی پلیسی با نگهبان آتشنشانی آهسته قدم میزدند و مثل شکاربانانی که در شکارگاه باشند صحبت میکردند. روی یک پردهٔ اعلان نوشته بود: «بمب منفجر نشده.» این همان راه بود که شب پیش از آن گذشته بودند، امّا راه به نحو دقیق و بیاعتنایی عوض شده بود. رو اندیشید که در آن چند ساعت چقدر فعالیّت شده بود؛ نصب اعلانات و عوضکردن راه عبور مرور و آشناشدن با لندنی که وضع آن عوض شده بود، همه کار همان چند ساعت بود. رو متوجّه تندی و بشاشت چهرهها شد؛ مثل آن بود که ساعات اوّل یک عید ملی باشد. رو اندیشید که بهطور ساده این تأثر زندهماندن زندگان است و شادی ایشان از کشته نشدن.
آقای پرنتیس غرغر میکرد و بیدار شد. نشانی هتل کوچکی را در نزدیکی هاید پارک به راننده داد؛ «اگر هنوز باقی باشد» و با دقت بسیار اصرار کرد تا ترتیب اتاق رو را با مدیر هتل بدهد. فقط پس از آنکه آقای پرنتیس از توی اتومبیل دستش را برای خداحافظی تکان داد و گفت: «رفیق، بعداً تلفن میکنم.» بود که رو متوجّه شد ادب آقای پرنتیس البته هدف خاصّی داشت. جایی به او منزل داده بودند که به او دسترسی داشته باشند. او را بهطور مطمئن توی سوراخ صحیحی بردند و هروقت او را لازم داشتند بیرونش میکشیدند. اگر سعی میکرد از آنجا برود البته فوراً به پلیس گزارش میدادند. آقای پرنتیس حتّی پنج لیره هم به او وام داده بود؛ و البته کسی با پنج لیره نمیتوانست جای دوری برود.»
حجم
۲۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۸ صفحه
حجم
۲۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۸ صفحه