کتاب شروع یک زن
معرفی کتاب شروع یک زن
کتاب شروع یک زن نوشتهٔ فریبا کلهر است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب شروع یک زن
کتاب شروع یک زن رمانی ایرانی نوشتهٔ فریبا کلهر است. نویسنده در این زندگی زنی را روایت کرده که در تلاش برای جدا شدن از همسرش است. او برای انجام کارهای مرتبط با طلاق از کانادا به ایران بازگشته است، اما همه چیز آنطور که او پیشبینی کرده، پیش نمیرود. نویسنده در این اثر لحنی ساده و روان استفاده کرده و به برخی از مسائل مهم اجتماعی اشاره کرده است. این اثر در دستهٔ رمانهای عاشقانه قرار میگیرد و در ۱۸ فصل به رشتهٔ تحریر درآمده است.
خواندن کتاب شروع یک زن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و عاشقانه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره فریبا کلهر
فریبا کلهر در ۴ شهریور ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمده است. او رماننویس، نویسندهٔ ادبیات کودک و نوجوان و مترجمی است که فعالیت خود را از دههٔ ۱۳۷۰ و با حضور در مجلههای «رشد» در حیطهٔ ادبیات داستانی کودک و نوجوان آغاز کرد و نوشتههای بسیاری نیز در این حیطه از خود بر جای گذاشت. کتاب «سوت فرمانروا» اثر این نویسندهٔ ایرانی در سال ۱۳۶۹ بهعنوان «کتاب سال جمهوری اسلامی» برگزیده شد.
فریبا کلهر سالها سردبیری ماهنامهٔ «سروش کودکان» را برعهده داشته و با ویژهنامهٔ کودکان روزنامهٔ همشهری که «آفتابگردان» نام داشته نیز بهمدت ۶ ماه و بهعنوان دبیر سرویس شهری همکاری میکرد. او کتابهای آموزشی - داستانی نیز برای کودکان نوشته است.
فریبا کلهر صدها قصه و رمان برای گروههای سنی مختلف از جمله بزرگسال نوشته و اسطورههایی مانند اسطورهٔ گیلگمش، اسطورهٔ اینانا و اسطورهٔ گرشاسب را بازنویسی کرده است. از او بهعنوان «بانوی هزار قصه» یاد میشود.
سهگانهٔ «شروع یک زن»، «شوهر عزیز من» و «پایان یک مرد» و نیز «ابروهای جادویی کیو کیو»، «امروز چلچله من فردا چلچله تو»، «راز قورباغهها (هفت قصهٔ علمی)»، «مردی که اسمش را فراموش میکرد» و رمان «عاشقانه» از کتابهای فریبا کلهر هستند.
بخشی از کتاب شروع یک زن
«من و سارینا و پروین که به کافیشاپ رسیدیم آن سه نفر دیگر آمده بودند. کافیشاپ بالای یک کتابفروشی نزدیکیهای میدان ونک بود. یک جای فسقلی اعصاب خردکن که زبانت را توی دهان بسته تکان میدادی همه مشتریها و کتابفروشها میشنیدند. آن سه نفر دو تا میز را به هم چسبانده بودند و منتظر ما بودند. وقتی رسیدیم پروین آنها را به من معرفی کرد.
پریسا شال بنفشی داشت و نگاهش خشن بود. آن پیشانی دنبکی اگر روی صورتش سایه نینداخته و چشمانش را تحتالشعاع قرار نداده بود نگاهش خشنتر هم به نظر میآمد.
زیبا صورت خشکیدهای داشت و دندانهایش به طور ترحمبرانگیزی کج و کوله بود و موهای تیفوسی قهوهایاش از زیر شال بیرون زده بود. یک حلقه طلا به کلفتی دم موش توی انگشت استخوانیاش بود. کاغذی جلو رویش بود که هی با خودکار رویش شعر مینوشت. کلاس خطاطی میرفت شاید. لیلا ابروهای پت و پهن داشت و مو از همه جای صورتش بیرون زده بود. اما صدایش برخلاف ابروهایش نازک و جیغجیغی بود. لثههایش گرد بود و در نتیجه دهانش هم کوچک و جمع و جور بود. پروین هم یکی از شالهای مرا سر کرده بود. شالی به رنگ بژ که به پوست تیرهاش میآمد. او هم جز کرمپودری که در هر شرایطی به صورتش میمالید هیچ آرایشی نداشت. پروین، من و بعد سارینا را نشان داد و گفت: «این پروین! و این هم کوچکترین فمینیست دنیا سارینا.»
آن سه تا یکطوری که انگار قند توی دلشان آب میکردند خندیدند و به سر و روی سارینا دست کشیدند. آنهمه خنده برای یک مزاح معمولی زیاد و شاید ساختگی بود. قهوه فرانسه سفارش دادیم چون در آن کافیشاپ یک متر در یک متر فقط یک دستگاه قهوه فرانسه بود.»
حجم
۱۱۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۱۱۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه