کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله
معرفی کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله
کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله نوشتۀ فریبا کلهر است و مژگان کلهر ویراستاری آن را به عهده داشته است. این کتاب را نشر افق منتشر کرده است.
درباره کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله
شخصیت اصلی کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله یک جادوگر است. در داستانهای تخیلی و افسانههای بومی، بسیاری از جادوگران در قالب پیرزنانی به تصویر کشیده میشوند که در داستان از شخصیتپردازی قدرتمندی برخوردارند و با استفاده از جادو در زندگی دیگران تأثیر میگذارند. اما در این کتاب جادوگر قصه کمی متفاوت است. او روی دماغش زگیل ندارد. دندانهای دراز و بدریخت ندارد و لابهلای موهایش کثیف نیست. مهمتر از همه اینکه قوزی ندارد. اگر کسی او را میدید حتماً عاشقش میشد؛ اما متأسفانه کسی او را نمیدید.
خواندن کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانانی که به داستانهای تخیلی علاقه دارند، میتوانند این کتاب را مطالعه کنند.
درباره فریبا کلهر
فریبا کلهر در ۴ شهریور ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمده است. او رماننویس، نویسندهٔ ادبیات کودک و نوجوان و مترجمی است که فعالیت خود را از دههٔ ۱۳۷۰ و با حضور در مجلههای «رشد» در حیطهٔ ادبیات داستانی کودک و نوجوان آغاز کرد و نوشتههای بسیاری نیز در این حیطه از خود بر جای گذاشت. کتاب «سوت فرمانروا» اثر این نویسندهٔ ایرانی در سال ۱۳۶۹ بهعنوان «کتاب سال جمهوری اسلامی» برگزیده شد.
فریبا کلهر سالها سردبیری ماهنامهٔ «سروش کودکان» را برعهده داشته و با ویژهنامهٔ کودکان روزنامهٔ همشهری که «آفتابگردان» نام داشته نیز به مدت ۶ ماه و بهعنوان دبیر سرویس شهری همکاری میکرد. او کتابهای آموزشی - داستانی نیز برای کودکان نوشته است.
فریبا کلهر صدها قصه و رمان برای گروههای سنی مختلف از جمله بزرگسال نوشته و اسطورههایی مانند اسطورهٔ گیلگمش، اسطورهٔ اینانا و اسطورهٔ گرشاسب را بازنویسی کرده است. از او بهعنوان «بانوی هزار قصه» یاد میشود.
سهگانهٔ «شروع یک زن»، «شوهر عزیز من» و «پایان یک مرد» و نیز «ابروهای جادویی کیو، کیو»، «امروز چلچله من فردا چلچله تو»، «راز قورباغهها (هفت قصهٔ علمی)»، «مردی که اسمش را فراموش میکرد» و رمان «عاشقانه» از کتابهای فریبا کلهر هستند.
بخشی از کتاب تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله
«جادوگرخوشگله روزها میخوابید و شبها کار میکرد. حالا هر کاری که بود. این، راهورسم زندگی جادوگرهایی است که از نور ماه انرژی میگیرند و قویتر میشوند. جادوگرخوشگله عشق را با جارویش توی خاکانداز انداخت و خواست از نزدیک نگاهش کند که یکهو عشق با یک حرکت آکروباتیک پرید توی قلبش. جادوگرخوشگله دور خودش چرخید و گفت: «ایوای چی بود؟ کی بود؟! کجا رفت؟ از کجا آمده بود؟ چرا آمده بود؟ چیچی بود اصلاً؟ کجا رفت که من نفهمیدم؟ چرا رفت و نگفت کجا میرود؟ چرا آمد و نگفت چرا آمده؟ چهاتفاقی برای من افتاده؟!»
جادوگرخوشگله از بس دور خودش چرخید و سؤال کرد، سرش گیج رفت و با ته خورد زمین. یکهو نگاهش به ماه افتاد و احساس خاصی بهش دست داد. احساس کسیکه زنگ در خانهاش را زده و فرار کرده باشند. احساس کسی که مطمئن است چیزی ازش دزدیدهاند، اما نمیداند چی. احساس کسی که میداند باید برود مسافرت اما نمیداند کجا باید برود و کی باید راه بیفتد. احساس کسی که میداند بدنش ویتامینی کم دارد، اما نمیداند چه ویتامینی. احساس کسی که دلش یک چیزی میخواهد، اما نمیداند چی.
خلاصهاش اینکه جادوگرخوشگله عاشق ماه شده بود. آن شب جادوگرخوشگله زیر ماه نشست و قلمبهقلمبه اشک ریخت. اشکهایی همرنگ مهتاب؛ اشکهایی هفترنگ؛ اشکهایی دوقلو و چندقلو؛ اشکهایی خوشبو و معطر؛ اشکهایی خوشپوش و باکلاس؛ اشکهایی پخته و جاافتاده و به روغن نشسته و دم کشیده. اشکهایی دراز و زاویهدار و گاهگداری هم گِرد و بیضی و بی زاویه. اشکهایی با بارکد. اشکهایی با نقش و نگار کامپیوتری. اشکهایی مثل موبایل، موقعی که چهارتا خط آنتش پر است.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
فریبا کلهر نویسنده ی بانوی ایرانیه محبوب من! لطفا بیشتر از ایشون کتاب بیارید. لین کتابم فوق العاده بود حتما بخونین💙