کتاب گذرگاه
معرفی کتاب گذرگاه
کتاب گذرگاه نوشتهٔ جاستین کرونین و ترجمهٔ محمد جوادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان علمی - تخیلی را منتشر کرده است.
درباره کتاب گذرگاه
کتاب گذرگاه رمانی علمی - تخیلی است که به قلم جاستین کرونین منتشر شده است. این اثر اولین جلد از مجموعهٔ «گذرگاه» است. جلدهای دوم و سوم بهترتیب «دروازه» و «شهر آینهها» نام دارند. جاستین کرونین در این رمان داستان حماسی و گیرا از فاجعه و بقا را روایت کرده است؛ داستان دختری به نام «امی» که در ششسالگی توسط مادرش رها شد و توسط سازمانی که در پشت آزمایشهای غیرقانونی دولت است، تعقیب و سپس زندانی شد. چه ماجراهایی پیش روی امی است؟ بخوانید تا بدانید. رمان «گذرگاه» (The passage) در پنج بخش و ۳۶ فصل نگاشته شده است. عنوان بخشهای این رمان عبارت است از «دختری از ناکجاآباد»، «سال صفر»، «آخرین شهر»، «محافظت با تمام وجود» و «دختری از ناکجاآباد».
خواندن کتاب گذرگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای علمی - تخیلی و علاقهمندان به رمانهای ترسناک پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گذرگاه
«قطعاً معلمهای بسیاری در طول زمان آنجا بودند. اما حقیقتاً فقط یک معلم وجود داشت. هر زنی که چند سالی این شغل را کنار میگذاشت، برای خودش کسی میشد. معلمی که آن شب مُرد، در واقع دارِل بود، آوریل دارل. همان زنی که پیتر یادش آمد به سؤالش دربارهٔ اقیانوس خندیده بود، هرچند آن موقع جوانتر بود، تقریباً به سن کنونی پیتر، مثل خواهر بزرگتری که بهخاطر ناراحتیهای جسمی در عبادتگاه نگهداری میشد؛ سارا او را از صبح آزادیاش از عبادتگاه بهیاد میآورد، که او را با سؤالهای فراوان راهنمایی کرده- مثل ردیفی از پلکانهایی که او را به زیرزمین تاریکی که در آن حقیقت وحشتناکی دفن شده باشد هدایت میکرد- و بعد او را به دست مادرش سپرده بود، و سارا هم به دنیا و واقعیت آن گریه کرده بود. همه میدانستند معلمبودن کار سختی است، کار بیاجری که در آن با بچهها- بدون همراه و کمک یا همراهانی مثل زنهای باردار یا پرستارهایی که به چیزی جز بهدنیا آوردن بچه فکر نمیکنند- در اتاقی حبس میشوی. معلم کسی بود که از رنج و اندوه این ضربهٔ روحی خسته میشد؛ این حقیقت که باید بچهها را با دنیای بیرون آشنا میکرد. پیتر از مرگش ناراحت بود، اما این موضوع هم حقیقت داشت که پیتر بهندرت به او سر میزد.
شورای کُلُنی در سپیدهدم تشکیل شده و حالت آمادهباش اعلام کرده بود. این کار را گشتیها، با رفتن از خانهای به خانهٔ دیگر، برعهده داشتند. تا اینکه معلوم شد همهٔ فعالیتهای بیرون کلنی ممکن است معلق باقی بماند؛ گله و همینطور کارکنان بخش کار سنگین داخل میمانند، و دروازه بسته میماند. کالب را به بازداشتگاه بردند. در آن موقع، با توجه به از دستدادن سربازهای زیاد و ترس و سردرگمی که بر کلنی حکمفرما شده بود، توافق شد محاکمهای انجام نشود.
و بعد سؤالهایی در مورد آن دختر.
سانجی در ساعتهای اول صبح شورای کلنی را به درمانگاه برد تا وضعیت دختر را بررسی کنند. زخمِ شانهاش شدید و هنوز هوشیاریاش را بهدست نیاورده بود. هیچ نشانهای از عفونت ویروسی در او دیده نمیشد، اما چیزهایی در موردش هنوز مبهم بود. چرا ویروسیها به او حمله نکرده بودند؟ دختر چطور توانسته بود در تاریکی خود را نجات دهد؟ سانجی به هر کسی که با دختر در ارتباط بود دستور داد لباسهایشان را بسوزاند و بدنهایشان را بشویند. کولهپشتی دختر و لباسهای او هم باید در آتش میسوخت. دختر تحت قرنطینهٔ شدید در درمانگاه بود و تا وقتی چیز بیشتری دربارهاش مشخص نشده بود هیچکس جز سارا حق نزدیکشدن به او را نداشت.»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه