کتاب روز و شب یوسف
معرفی کتاب روز و شب یوسف
کتاب روز و شب یوسف نوشته محمود دولتآبادی نویسنده مشهور و معاصر ایرانی است. داستان روز و شب یوسف دربارهی زندگی پسر جوانی به اسم یوسف است که به سن بلوغ رسیده اما ذهنش به شدت درگیر تصاویر غلط و تناقضاتی است که در خانوادهی خود دیده است.
دربارهی کتاب روز و شب یوسف
محمود دولت آبادی در کتاب روز و شب یوسف داستان پسر جوانی به نام یوسف را روایت میکند. یوسف در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده است. پدر یوسف مردی خشک خشن و تلخ است که حتی نمیتواند یک گفتگوی ساده با خانوادهاش داشته باشد. مادر یوسف با وجود دلسوزیهایی که برای یوسف و خواهرش دارد، اما نمونهی کاملی از یک زن مطیع است که تابع تمام دستورات پدر خانواده است. یوسف ارتباط خانوادگیشان را میبیند، کتک خوردنهای زن همسایه از شوهرش را هم میبیند و در ذهنش تصویر غلطی از مرد و مردانگی دارد. تصویری پر از تناقض. اما مشکل اصلی اینجا است که هر روز که یوسف در خیابان راه میرود، سایهی کسی را میبیند که او را تعقیب میکند...
محمود دولتآبادی برای نوشتن داستان روز و شب یوسف، مدتی از نوشتن رمان کلیدر دست کشید چون به گفتهی خودش، داستانش در ذهنش رژه میرفته و دوست داشته آن را نیز روی کاغذ بیاورد.
کتاب روز و شب یوسف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب روز و شب یوسف برای تمام طرفداران آثار دولتآبادی و دوست داران داستانهای فارسی جذاب است. اگر دوست دارید داستانی بخوانید که در آن گوشهای از فرهنگ غلط مردسالار و تربیتهای نادرست در نتیجهی آن را ببینید، کتاب روز و شب یوسف را انتخاب کنید.
دربارهی محمود دولتآبادی
محمود دولتآبادی ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در سبزوار متولد شد. او یکی از نویسندگان ایرانی است که در سال ۲۰۱۴ جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه را از آن خود کرده است. رمان دهجلدیِ کلیدر مشهورترین کارِ اوست. بعضی از کارهای دولتآبادی به چندین زبانِ غربی و شرقی ترجمه و منتشر شده است. از جمله آثار مشهور او میتوان به کلیدر، جای خالی سلوچ، بنیآدم، کارنامهی سپنج، نون نوشتن و طریق بسمل شدن اشاره کرد.
جملاتی از کتاب روز و شب یوسف
سایهای دنبالش بود. همان سایه همیشه. سایه، خودش را در سایه دیوار گم میکرد و باز پیدایش میشد. گنده بود، بهنظر یوسف گنده میآمد، یا اینکه شب و سایه ـ روشن کوچهها او را گنده، گندهتر مینمود؟ هرچه بود، این سایه ذهن یوسف را پر کرده بود. چیزی مثل بختک بود. هیکلش به اندازه دو تا آدم معمولی بهنظر میرسید. یوسف حس میکرد خیلی باید درشت استخوان و گوشتالو باشد. مثل یک گاو باد کرده. گاوی که پوستش را با کاه پر کنند. شکمش لابد خیلی جلو آمده است. مثل شکم گاو. حتمآ ــ پیراهنش، آنجا که روی شیب شکمش را میپوشاند، چرک و کثیف باید باشد. مثل چرم.
تسمه کمرش باریک باید باشد. کهنه باید باشد. تسمه باریک و کهنه باید روی نافش نشست کرده و شکم ورم کردهاش را دو نیم کرده باشد. یک نیم تنه گشاد باید تنش باشد. نیمتنهای که آستینهایش از دستها بلندترند. دستهای چاق، با انگشتهای کوتاه. دستهایی مثل گوشت مانده گاو کبود، باید باشند. رگهای دستها توی گوشتها گم باید باشند. پشت دستها، روی ساق، بازو، سینه و سردوشهایش باید خالکوبی باشد.
خالهای کهنه و کمرنگ. کمر شلوارش لابد گشاد است و تسمهای که محکم روی شکمش بسته شده، دور خشتک و جلوی شلوارش را چین انداخته و پاچههایش تنگ است. سر زانوهایش کثیف و چرب باید باشند. شاید ساییده هم شده باشند. نخنما شده. ــ کفشهایش هم، پاشنههایش باید ساییده شده باشند. شاید روی کفشها هم، بالای پنجهها ترک برداشته باشد. کفشهایش باید خشک باشند. باید خیلی کارکرده باشند و... این دستمالی که همیشه به دور پنجهها و مچش پیچانده، چقدر چرک باید باشد؟ آب دماغ و دهن، چرک عرق و چربی. یوسف خودش هم نمیدانست چرا حس میکند که تمام رخت و لباسهای او باید چرب و چرک باشد؟
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۷۹ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۷۹ صفحه