دانلود و خرید کتاب خاک سرد است فیاض زاهد
تصویر جلد کتاب خاک سرد است

کتاب خاک سرد است

نویسنده:فیاض زاهد
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خاک سرد است

کتاب خاک سرد است نوشتهٔ فیاض زاهد است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. داستان خاک سرد است روایتی از تاریخ معاصر ایران خاصه خطهٔ گیلان است.

درباره کتاب خاک سرد است

رمان خاک سرد است روایتی از تلاش دو نسل برای زندگی و مبارزه است. میل به ساخت زندگی بهتر در چنبره‌ای از خیال و واقعیت که در آن روزها متصور بود. مبارزه‌ای برای ازدست‌ندادن و تلاشی برای به‌دست‌آوردن. پرسشی تأمل‌برانگیز، که آیا همهٔ تلاش‌های انسان برای تحقق آنچه اتفاق افتاد و می‌توانست بشود، ارزش آن همه فداکاری و ازخودگذشتگی را داشت؟ آیا می‌توان برای ایجاد معنای زندگی بهتر، تنها با تکیه بر حقیقت و راستی چنین مسیری را پیمود؟ یا در این روند هر آنچه آدمی می‌پندارد، درست است؟

با خوانش این رمان نسبیتی ویرانگر درون شما را می‌کاود و این پرسش مطرح می‌شود که خوبی و بدی چگونه مفهوم زندگی و مبارزه را معنا می‌بخشند و مخاطب را در تعلیق و بهت، حیران می‌کند. این کتاب تلفیقی از واقعیت و تخیل است. سیامک اختر کاویان در کنار اژدر از شخصیت‌های رمان پیش رو هستند. رمان با تکیه بر قوّهٔ خیال نویسنده و قلم خیال‌پردازش همراه با چاشنی خاطرات زیستهٔ او متولد شده است. 

خواندن کتاب خاک سرد است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان تاریخی ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خاک سرد است

«خاک شده بود انگاری هیاهو می‌پاشید بر چشم و رویش. نمی‌شنید، میان زمین و آسمان معلق بود. گاه فریادهای مربیان او را به خود می‌آورد و گاه تازیانهٔ طناب. رینگ سنگین بود؛ سنگین‌تر از مشت‌های حریف میدان‌دیده ــ که می‌کوبیدش به سینهٔ دیوار طناب. پا نای ایستادن نداشت.

هر بار که با یک ضربهٔ محکم مواجه می‌شد، تا مدت‌ها خودش را گم می‌کرد. مشت‌ها، چون گرزی بودند که هر گاه به صورتش اصابت می‌کرد، چشمانش تاب برمی‌داشت. گاهی صداهایی گنگ می‌شنید. مربیانش با حوله سر و تنش را خشک می‌کردند. چشمانش به دوردست‌ها خیره شده بود. هر چه اختیش فریاد می‌زد، نمی‌شنید. در آن هیاهو، گویا ذهنش در جای دیگری سیر می‌کرد. گاهی گمان می‌کردی شاید ضربات حریف گیجش کرده است.

«... اصلاً ترس مال همان دقایق اوله. یکی دو تا مشت که می‌خوری، همه‌چی برات تغییر می‌کنه. نه این‌که فکر کنی مشت درد نداره، داره؛ اما نه آن‌طور که از دور تصور می‌کنی. بوکسور که به رینگ می‌ره دیگه ترسش می‌ریزه. اصلاً مشت‌ها درد ندارن. فقط تو رو از کار می‌اندازن!»

این‌ها را مربی به سیامک گفته بود. اما آیا او ــ در حالی که زیر سنگین‌ترین مشت‌ها بود ــ این حرف‌های اختیش را به خاطر می‌آورد؟ شاید... شاید هم نه. گویی در عالم هپروت سیر می‌کرد. پا در ورطهٔ هولناکی گذاشته بود انگاری. او آمادهٔ پا گذاشتن به چنین میدانی بود؛ مسابقهٔ «دستکش زرین»؟ آیا تنها بدان امید که اژدر الهامبخش او بود! اژدر گاوکش!

راند اول بر سیامک چه گذشت که هنوز به حال‌وهوای سالن برنگشته بود. قدبلندتر از حریف بود؛ اما رقیبش با گارد چپ مبارزه می‌کرد. اختیش مرتب در گوشش نجوا می‌کرد: «از سمت راست حمله کن... راست... مستقیم... مستقیم بزن.»

هوک راست مؤثرترین تکنیک بود، وقتی حریف می‌خواست از هوک چپش استفاده کند. سیامک، اگر از بوکس چیزی هم نمی‌دانست، رقص پایش خوب بود. تن تراشیده، بازوان و پاهای قوی که آدم را یاد محمدعلی کلی می‌انداخت. اما چه‌اش بود؛ تنها بی‌تجربگی در میدان؟ حریفش هشت سال بود که بوکس می‌کرد. مشخص بود که مربی نگران سرنوشت بازی است. این را می‌توانستی از توصیه‌ها و دست تکان دادن‌هایش بفهمی. کنار اختیش، سیامک پوررهنما هم بود؛ رفیق سیامک. خودش بوکسور قهاری بود. باعجله حوله را به سر و تن سیامک می‌مالید: «سیا! چه‌ت شده؟ چرا رقص پا نمی‌کنی؟ چرا به این یارو این‌قدر نزدیک می‌شی. لامصب اگه یه آپرکات یا هوک بگیردت، رفتی سینهٔ قبرستون. مسابقه رو دیگه بی‌خیال.»

زنگ راند دوم زده شد. سیامک برخاست و با تشویق‌های مردم وارد رینگ شد. حریف حرفه‌ای و چغر بود. فهمیده بود که سیامک چندان تجربهٔ بازی ندارد. شاید فکر می‌کرد. «درسته که از من قدبلندتره، اما تجربهٔ کم و جوگیر شدن توی فضای سالن نقطه ضعفشه. باید توی همین راند ترتیبش رو بدم.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

حجم

۳۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
تومان