کتاب عشق های گمشده
معرفی کتاب عشق های گمشده
کتاب عشق های گمشده نوشتهٔ فرهام است. انتشارات بوستان مهر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی داستانهایی واقعی از روابط دختران و پسران است.
درباره کتاب عشق های گمشده
کتاب عشق های گمشده، دربارهٔ مسائل اجتماعی و خانوادگی همچون طلاق، اعتیاد، فرار از خانه و دوستیهای اجتماعی و روابط دختران و پسران است. نویسنده این موضوعات را در قالب داستان ارائه کرده است؛ پس این کتاب شامل ۵۴ داستان از سرگذشت واقعی دختران و پسران ایرانی است. داستان های این کتاب، ماجراهای واقعی از فرجام کسانی است که بهدلیل نبود حامی دلسوز و یا نداشتن دانش، آگاهی و تجربهٔ کافی در برخورد با مشکلات، زندگیشان تباه شده است؛ کسانی که بهخاطر عدم داشتن مهارتهای لازم در مواجهه با مشکلات و بهدلیل انتخابهای نادرست، فرصتهای مطلوب آینده را از دست داده و بازیچهٔ نقشههای شوم افراد بدسیرت و فریبکار شدهاند. خواندن داستانهای اجتماعی و اطلاع از سرگذشت کسانی که شکست خوردهاند، میتواند تجربه و دانش ما را نسبت به زندگی اجتماعی افزایش دهد؛ چون هر کس بخواهد در زندگی موفق شود، باید مهارتهای لازم برای مقابله با چالشهای زندگی و سختیهای آن را فرا گیرد.
خواندن کتاب عشق های گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عشق های گمشده
«اسمم آتش است. ۱۵ ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم معتاد بود و مایل به نگهداری من و برادر کوچکم نبود؛ در نتیجه پیش مادرم زندگی کردیم. پس از آن هیچ یک از خاله هایم دوست نداشتند که با ما رفت و آمد کنند. مادرم که زیبا و جوان بود در محل و میان فامیل و آشنا زخم زبان می شنید و مجبور بود این حرف ها را تحمل کند.
من فهمیدم به خاطر اینکه مادرم از همه زن های فامیل زیباتر بود، آن ها هم می ترسیدند که شوهرشان را به سمت خودش جذب کند. شاید هم حسادت زنانه شان وادارشان می کرد که او را آزار دهند. وقتی یک زن زیبا باشد، به خصوص اگر بیوه باشد، مردان به راحتی به خودشان اجازه می دهند که به او نزدیک شوند.
مادرم حتی در محل کارش هم اذیت می شد، چون وقتی همکاران و کارفرماها متوجه این قضیه می شدند، به او نظر می کردند. برای همین مجبور بود که محل کارش را ترک کند. بعدها متوجه شدم که به خاطر همین امر، دیگر سر کار نمی رود.
پس از مدتی خواستگاری برای او پیدا شد. من از او خوشم نمی آمد؛ اما مادرم او را دوست داشت. وقتی با هم ازدواج کردند، آن مرد حاضر نبود من را قبول کند؛ اما برادر کوچکم را دوست داشت. مادرم هم مجبور بود که مرا پیش کسی بگذارد. او نمی دانست که با دختر پانزده ساله اش چکار کند. حتی خاله هایم که بعد از ازدواج مادرم دوباره با او رفت و آمد می کردند هم حاضر به پذیرش من نشدند. چون من هم مانند مادرم زیبا بودم، حتی بیشتر از او.
جذابیتی که داشتم و طرز صحبت کردنم باعث می شد تا هر پسری را به راحتی جذب کنم. به همین دلیل حضور مرا در خانه شان جایز نمی دانستند.
آتش همچون اسمم سرا پا احساس و هیجان بودم؛ اما شعله های این آتش که ظاهر و باطن مرا جذاب کرده بود به تدریج خاموش شد. زندگی من هم مانند شعله های آتش سوزناک است، پر از حوادث تلخ و دردناک.
بالاخره مادرم توانست با کمی پول که از ارثیه پدرش بود، عمویم را راضی کند که مرا قبول کنند. اگرچه زن عمویم راضی نبود، چون او هم مثل زنان دیگر از عاقبت این کار نیز می ترسید. او یک پسر جوان به نام سامان داشت که خوشبختانه در خدمت سربازی بود.
او در شهری دیگر بود و از وقتی به آنجا رفته بود، خیلی کم به خانه می آمد. عمویم می گفت که از وقتی به خدمت سربازی رفته است فقط دو بار به ما سر زده و بیش از چند باری با ما تماس نگرفته است. جالب اینجا است که وقتی من به خانه عمویم رفتم و سامان از محل خدمت به منزل تلفن کرد و صدای مرا از پشت خط شنید، پس از یک هفته سر و کله اش پیدا شد. فهمیدم جادوی صدای من دل او را ربوده و هر طوری شده مرخصی گرفته تا زودتر به خانه بیاید و مرا ببیند.»
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۶۲ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۶۲ صفحه
نظرات کاربران
داستان های خیلی جالب و عبرت اموز و جذابی هسن. بحثهایی همشامل اعتیاد طلاق و روابط عاشقانه هم مطرح شده که جذابیت و اثر گذاری کتاب را دوچندان کرده. توصیه می کنم به دوستان این کتاب و داستان های واقعی