کتاب جودی کارآگاه می شود
معرفی کتاب جودی کارآگاه می شود
کتاب جودی کارآگاه می شود نوشتهٔ مگان مک دونالد و ترجمهٔ محبوبه نجف خانی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتاب فندق» این نشر است.
درباره کتاب جودی کارآگاه می شود
کتاب جودی کارآگاه می شود که با تصویرسازیهای «پيتر اچ. رینولدز» منتشر شده، هشتمین رمان از مجموعهٔ «جودی دمدمی» است. «جودی» در این داستان باید مثل یک کارآگاه عمل کرده و بسیاری از معماها را حل کند. او در این رمان با ۱۰ پرونده و معما روبهرو میشود که نام آنها عبارت است از «پروندهٔ برادر پردردسر»، «معمای آبنباتهای گمشده»، «راز عینک دزدیده شده»، «در جستوجوی کیف کولهٔ پنهانشده»، «معمای آقای چیپس گمشده»، «پروندهٔ دزد استخوان»، «پروندهٔ توالت مشکلدار»، «راز ساندویچ مشکوک»، «پروندهٔ ناپدیدشدن شیرینیهای شکلاتی» و «پروندهٔ سگ سوپر بوکش». آیا او موفق به حل این معما میشود؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب جودی کارآگاه می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان گروه سنی «ج» و همهٔ کودکانی که به خواندن رمان علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
درباره مگان مک دونالد
مگان مک دونالد متولد پیتزبورگ پنسیلوانیا و دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از کالج آبرلین است. او نویسندهای پرکار است که آثارش به ۲۲ زبان ترجمه شدهاند و مورد اقتباس سینمایی هم قرار گرفتهاند. عمدهٔ شهرت او به خاطر دو مجموعهٔ «جودی دمدمی» و «استینک دمدمی» است که هر دو به فارسی ترجمه شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفتهاند.
بخشی از کتاب جودی کارآگاه میشود
«جودی رژلب SOSاش را پیچاند و بست. ذهن کارآگاهیاش یکریز کار میکرد. یکدفعه بشکن زد و گفت: «فهمیدم. آنها باعجله از اینجا رفتهاند، چون میدانستند که ما میدانیم.»
فرانک گفت: «از کجا میدانی که آنها میدانستند که ما میدانیم؟»
ــ نمیدانم. اسمش را بگذارید شمّ نانسی درویی. فقط میدانم که آنها میدانند که ما میدانیم.
استینک گفت: «من هم میدانم که سرم رفت.»
فرانک گفت: «بهتر است عجله کنیم و از اینجا برویم بیرون.»
جودی گفت: «آره، تا آن صورتفنچی خبرچینی نکرده.»
راکی نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: «امروز مدرسه زود تعطیل میشود. فقط دوازده دقیقه به زنگ مانده.»
استینک گفت: «وای! شما دخترها توی دستشوییتان صابون صورتی دارید؟»
جودی گفت: «از کی تا حالا کسانی که میشناسم، اینقدر کشتهمردهٔ تمیزی شدهاند؟»
هر چهار نفر یکراست بهطرف در رفتند. توی راهرو، مدیر مدرسه، خانم تاکسیدو را دیدند. جودی و دستیارهای کارآگاهش همزمان پرسیدند: «شما دیدید لولهکشها از کدام طرف رفتند؟ گوشهایشان نوکتیز بود؟ صدای هاپهاپ سگی را نشنیدید؟»
خانم تاکسیدو گفت: «برگردید توی کلاستان. چیزی به زنگ نمانده.»
دوازده دقیقهٔ آخر کلاس، جودی آرام و قرار نداشت. انگار کک توی تنش افتاده بود. انگار کرم از پاهایش بالا میرفت. آخر کی میتواند سرِ جایش آرام بنشیند، آنهم وقتی هر لحظه ممکن است استیشن سبز برگردد؟
اسکوبی دوو! نانسی درو! حلقهٔ دزدان بینالمللی، آنهم درست توی مدرسهٔ ویرجینیادِیر! با وجود جودی درودی و کارآگاهان زبردستش، دیگر کار آن سگدزدها تمام بود!
بالاخره زنگ خورد. جودی بدو بهطرف پارکینگ جلوی در مدرسه رفت. هنوز هم خبری از استیشن سبز نبود. رانندهٔ سرویس فریاد زد: «همه سوار شوید!» جودی تا لحظهٔ آخر دستدست کرد. باز هم خبری از استیشن نبود. جودی سوار اتوبوس شد. درهای اتوبوس با صدای فیشی بسته شدند و اتوبوس از پارکینگ بیرون آمد. جودی دماغش را به شیشهٔ عقب اتوبوس شمارهٔ ۲۱۱ چسباند.
خودش بود! یک استیشن سبز! یک استیشن سبز که رویش نوشته شده بود، تعمیرات توالت و سایر وضعیتهای اضطراری لولهکشی. استیشن سبزی که کنارش نوشته شده بود، تلفن ۵۵۵ ـ ۱ لولهبازکنی.
خودش بود! همانها بودند! استینک و راکی هم ماشین را دیدند.
جودی فریاد زد: «نگه دارید! اتوبوس را نگه دارید!»
رانندهٔ اتوبوس نمیتوانست بهخاطر یک بچه که وضعیت اضطراری نداشت، اتوبوس را نگه دارد. رانندهٔ اتوبوس برای وضعیت اضطراری حل ـ یک ـ معما، اتوبوس را نگه نمیداشت. رانندهٔ اتوبوس باید طبق برنامهٔ کاری مهمش عمل میکرد.
جودی رژلب نانسی دروییاش را درآورد و روی شیشهٔ عقب اتوبوس مدرسه نوشت SOS.»
حجم
۱۰۰۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۰۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
نظرات کاربران
عالی فوق العاده برای من که جذاب بود پیشنهاد میکنم البته من از جای دیگه گرفتم ولی الان اینجارو دیدم و طاقچه عالی است
خیلی ممنون یکی از بهترین کتاب ها هست