کتاب بی رحمی چیزها
معرفی کتاب بی رحمی چیزها
کتاب بی رحمی چیزها نوشتهٔ لورنا پرتا و ترجمهٔ توفان گرکانی و سیدابوالقاسم حسام و سمانه غفوری است. نشر قطره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر از نظریههای گوناگون روانکاوی سخن گفته است.
درباره کتاب بی رحمی چیزها
همهٔ ما بیرحمی انسانها را در دورانی از زندگی تجربه کردهایم، اما شاید درک «بیرحمی چیزها» که گاه نتایج اسفبارش گریبانمان را گرفته، خیلی آسان نبوده باشد. اینکه چگونه «آنچه جان ندارد» میتواند شکل بگیرد و موجبات دگرگونیهای روانی گوناگون را فراهم کند، گاه از تصور ما بسیار دور است. آنچه از همان ابتدا در کتاب لورنا پرتا به ما یادآوری شده، این است که دوران ما بدون تردید شاهد «زوال تدریجی توانایی نمادسازی» انسان معاصر است؛ آن هم در دنیایی که بهدلیل انواع سرعتها «آینده زمان را میبلعد» و «وقتی برای پردازش دادهها نمیگذارد» و شاید تنها انتخابی که برایمان باقی میگذارد «دستبهعملزدن» باشد. اینجاست که بیرحمی چیزها معنا پیدا میکند و بسیاری از دستبهعملزدنهای ما که بدون اندیشیدن و پردازش اندیشهها و دادهها رخ میدهند، چنان بیرحمانهاند که میتوانند ما را از روند رفتن از «طبیعت» بهسمت «فرهنگ» مأیوس کنند. شاید تصادفی نیست که امروز انواع گروههای معتقد به بازگشت به طبیعت و بازگشت به خویشتن خویش و… طرفداران فراوانی دارند. کتاب بی رحمی چیزها به چنین موضوعی و به نظریههای گوناگون روانکاوی پرداخته است.
خواندن کتاب بی رحمی چیزها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و روانکاوی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بی رحمی چیزها
«اکنون بیایید مرد بالغی را فرض کنیم که بیشتر از پنجاه سال دارد و تحلیل را تجربه کرده چرا که زمانش کاملاً توسط اجرای آیینهای وسواسگونه هدر میرفته است، آن هم بهطوری که بهزحمت وقتی برای کار یا روابط خانوادگی باقی میمانده است. او نهایتاً ساعاتی را به اجرای این وظایف اختصاص داد و در طول چند ماه تلاش کرد که حتی با جلساتش همچون رخدادهایی پراکنده و بیتأثیر روبهرو شود که موجب تفکراتی که آنها را به هم وصل کنند نمیشود. رؤیاهایی که تعریف میکرد تصاویری خشک، بیروح و غیرداستانی بودند از قبیل یک در، مردی در باغچه، یک مثلث بسیار بزرگ، یک لنگه کفش. فرض کنیم که این مرد کمکم بین جلسات، یادآوری بسیار کمرنگی را از واژهای که در جلسهٔ تحلیل شنیده شده تجربه میکند. یک احساس لحظهای، تقریباً همچون آوایی سریع و نه چیزی بیشتر، مانند رنگی مشخص و برجسته، حرارت بدن، یک التهاب ناگهانی یا عضلهای که آرام میگیرد. فرض کنیم که آخرین بار صدای تحلیلگر مانند نوعی ملودی به نظرش آمده بود و عصر، هنگام شام، آوازی که برای اولین دخترش در رختخواب میخواند ناگهان به خاطرش آمد و سه یا چهار هفته بعد از خودش پرسید که آن ملودی سیسیلی از کجا آمده بود، گویی همهچیز میبایست در جایی ریشه داشته باشد و بیمبدأومقصد نباشد، آنگونه که همهچیز همیشه بوده است. فرض کنیم که او دیگر تلاش نکند که تمام برگهها و قلمها را برای استفاده روی میز به ترتیب اولویت در استفاده، و به ترتیب از کهنهترین به جدیدترین، قرار دهد و دیگر مجبور نباشد آن پلههای لعنتی را بشمارد که به خانهاش در طبقهٔ چهارم میروند؛ و دوباره به طبقهٔ پایین بازنگردد، مبادا پلهها را درست نشمرده باشد، او که هیچگاه تعداد آنها را به خاطر نمیآورد، اگرچه هرروز در حال بالا و پایین رفتن آنها را شمرده بود، آن هم به مدت بیست سالی که آنجا زندگی کرده بود.»
حجم
۲۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۲۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه