کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی
معرفی کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی
کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی نوشتهٔ کریستوفر بولاس و ترجمهٔ نسترن خسروی است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است. بولاس در این کاوش سرمشق بالینی جدید و شجاعانهای ارائه میکند تا به دیدگاهی بنیادی دربارهٔ درمان روانکاوانهٔ کسانی برسد که در آستانهٔ فروپاشی روانیاند.
درباره کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی
افراد به دلایل مختلفی بهدنبال روانکاوی یا رواندرمانی میروند. بعضی از آنان بهزحمت بر خودشان مسلطاند، اما تعداد کمی بهعمد برای دچارشدن به فروپاشی روانی بهسراغ روانکاوی میروند. بسیاری از افراد آگاهانه بهدنبال گفتاردرمانی میروند تا چیزی را حل کنند که بهسادگی «اختلال ارتباطی» یا «مشکلات مربوط به شرایط» نامیده میشود. درحالیکه این افراد درد روحی بسیار زیادی را در زندگی شخصیشان تحمل میکنند؛ طوری که حتی تصور نمیکنند بتوانند از پس زندگی برآیند.
روانکاوان به این نتیجه رسیدهاند که اگر روانکاوی چند بار در هفته انجام شود و اگر مراجع به روش معمول به یک حالت وابستگی مشابهٔ دوران کودکی بازگردد ـ با کاهش سازوکار دفاعی، قراردادن «خود» در معرض دگرگونی بهدلیل تفسیر و کنارگذاشتن الگوهای شخصیتی آشفتهـ «خود» دچار فروپاشی کُند و تدریجی میشود و ضربهٔ روحی پایداری وارد نمیکند. بسیاری از واکاویهای روانی اینطور عمل میکنند و بهطور کلی روانکاوی استاندارد نیاز به هیچ نوع مکملی ندارد.
کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی به چالشهای کار با کسانی میپردازد که تحت درمان یا روانکاویاند، کسانی که بهطور ناگهانی یا تدریجی علائم فروپاشی روانی را نشان میدهند؛ علائمی که به دلایل مختلف با یک رویکرد بالینی معمول قابلدرمان نیستند. این کتاب برای راههایی که اغلب در پیش گرفته میشوند ـ بستری شدن در بیمارستان و یا داروهای ضدروانپریشی یا ضدافسردگی ـ جایگزینی پیشنهاد میدهد. این جایگزین میتواند بر ادامهٔ زندگی شخص تأثیر بگذارد.
همچنین، این کتاب پاسخی کوبنده به روشهای درمانی مشهوری مانند رفتاردرمانی شناختی و رفتاردرمانی مناظرهای است که فقط یک نتیجه دارند، اینکه به بیماران اجازه میدهند زندگی درونیشان را کنار بگذارند و توجه خود را به یک پروژهٔ شناختی با محدودیت زمانی معطوف کنند. این روشها درست مثل این است که والدین با پرت کردن حواس کودک، گریهٔ او را قطع کنند: «وای، اونجا رو نگاه کن!» چنین مداخلههایی فقط میتوانند از یک بحران حتمی جلوگیری کنند و اهمیت کارکرد عمیق رفتار بیمارگونه را نادیده بگیرند.
کریستوفر بولاس در این کاوش سرمشق بالینی جدید و شجاعانهای ارائه میکند تا به دیدگاهی بنیادی دربارهٔ درمان روانکاوانهٔ کسانی برسد که در آستانهٔ فروپاشی روانیاند.
به نظر او، هدف ناآگاهانهٔ فروپاشی نشان دادن «خود» به دیگری است، با این هدف که به شکلی دگرگونکننده آن را بفهمد و به این ترتیب، رنج اصلی فرد را بهطور مستقیم بشناسد و درک کند. اگر فروپاشی روانی بهموقع تشخیص داده شود، به «موفقیتی غیرمنتظره» تبدیل میشود. این اتفاق اهمیت شخصی بسیار زیادی دارد، اما اگر قرار است فروپاشی توانایی دگرگونکنندهٔ خود را نشان دهد، باید آن را عمیقاً درک کرد.
بولاس معتقد است بستری شدن، داروی زیاد و CBT/DBT این فرصت را از بین میبرند. در عوض، پیشنهاد او این است که بسیاری از این بیماران باید روانکاوی طولانی و فشرده دریافت کنند.
خواندن کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای گروهی از روانشناسان بالینی که روانکاوی معمول را در مواجهه با بحران رو به وخامتِ بیماران در شُرف فروپاشی ناکافی میدانند جالب توجه خواهد بود.
بخشی از کتاب پیش از سقوط؛ روانکاوی فروپاشی عصبی
«روانپزشکان، روانکاوان، روانشناسان و کسانی که در حوزهٔ سلامت روانی کار میکنند در طول دههها فهرست علائمی را تهیه کردهاند که افراد را با توجه به نوع اختلال آنها شناسایی میکند. با وجود تأکید به استفاده از یک کتاب راهنما برای همهٔ حرفهها ـ راهنمای تشخیصی و آماری اختلال روانی ۴ یا ۵ـ روانکاوی فرایندهای تشخیص کلاسیک خاص خود را دارد: هیستری، وسواس، اسکیزوفرنی، افسردگی و....
ما بهطور بنیادی فرض میکنیم کسی که میتوان او را اساساً در یک طبقهٔ شخصیتی خاص قرار داد، همیشه چنین بوده است و تحول روانی او نتیجهٔ ترکیب ساختار ذهنی ذاتی و بدیهیاتی است که در طول سالهای نخست زندگیاش تحول یافتهاند. این قاعده دربارهٔ بسیاری از مردم صدق میکند، اما روانکاوان اغلب متوجه میشوند وقتی بیمار را میشناسند، تشخیص اولیهٔ هیستری یا اختلال اسکیزوفرنی بیارزش به نظر میرسد. با پیشرفت تحلیل و بهدلیل کارایی ذاتی فرایند تحلیل در درمان، یک اختلال منفرد به یک تصویر روانپویای پیچیده تبدیل میشود. ویلهلم رایش گفته است که اختلالات شخصیتی مانند جورچینهای روانپویای یخزدهاند و زمانی که تحلیل شوند، جان میگیرند. زره شخصیتی که فرد ساخته است زیر تفسیر سنگین روانکاوانه از بین میرود. به بیان دیگر، اگر کسی شخصیت خود را بهتدریج در بلندمدت شکل داده باشد، سازوکارهای دفاعی و حالتهای شخصیتی او طی روانکاوی تحلیل میشوند و تحول مییابند. معجزهای در میان نیست. این کاری دشوار و طولانی است که میتواند درجات متفاوتی از موفقیت یا شکست را در پی داشته باشد.
بهتازگی متوجه شدم در روش کارم چیزی تقریباً واضح را نادیده گرفتهام. گاهی که یک بیمار جدید را میبینم، مثلاً کسی که اسکیزوفرنی یا افسردگی دارد، به این موضوع توجه میکنم که انگار اتفاقی برای این شخص افتاده است؛ گویی که خودِ درهمشکستهای دارد. من با اصطلاح «خود درهمشکسته» نه به تشخیص خاصی اشاره میکنم و نه دستهبندی جدیدی از آسیبشناسی را پیشنهاد میدهم. این اصطلاح میتواند برای طیف وسیعی از مردم کاربرد داشته باشد، ازجمله برای افرادی که آنها را «عادی» مینامیم. تنها نقطهٔ مشترک آنها این است که هر دو گروه در ابتدای بزرگسالی دچار فروپاشی روانی شدهاند و درمان لازم را دریافت نکردهاند. مشقتهای دوران کودکیشان هرچه باشد یا هر چقدر ایگو یا ساختار ذهنیشان دچار ضعف ذاتی باشد، فروپاشی در زندگی بزرگسالی زخمی قابلتوجه بر وجود آنها نهاده است.»
حجم
۱۴۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۴۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
نظرات کاربران
روانشناسان کمی مثل جناب بولاس هستند که جلسات روانشناسی تمام وقت در طول روز و بدون گرفتن هزینه از بیمار برگذار میکنند.اگر همه روانشناسان مثل ایشون بودند بسیاری از بیماریهای روانی و مشکلات اجتماعی ناشی از آنها در جامعه کمتر