دانلود و خرید کتاب مارادونا گیم بالاگه ترجمه عادل فردوسی‌پور
تصویر جلد کتاب مارادونا

کتاب مارادونا

نویسنده:گیم بالاگه
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مارادونا

کتاب مارادونا نوشتهٔ گیم بالاگه و ترجمهٔ عادل فردوسی‌پور و علی شهروز ستوده است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. کتاب مارادونا ما را به آرژانتین می‌برد، به محلهٔ فقیری که دیه‌گو در آن زندگی می‌کرد، با قوطی فوتبال بازی می‌کرد و در همان‌جا به ورزشگاه راه پیدا کرد، ثروتمند و مشهور شد و درنهایت هم، شهرتْ زندگی‌اش را طلسم کرد. اما دیه‌گو توانست در سال‌های آخر عمرش، این بار در قامت مربی به زمین فوتبال برگردد. هیچ‌کس نمی‌توانست او را از رؤیایش جدا کند.

درباره کتاب مارادونا

شخصیت و زندگی دیه‌گو آرماندو مارادونو، اسطورهٔ فوتبال جهان، از هر جهت برای مردم دنیا جالب توجه است. زندگی بعضی از فوتبالیست‌های شاخص و معروف برای فوتبال‌دوست‌ها جذاب است؛ اما مارادونا تنها بازیکنی است که زندگی‌اش حتی برای غیر فوتبالی‌ها هم اهمیت و جذابیت دارد. همه می‌خواهند بدانند این بازیکن ریزجثه که با قدم‌های خود طوری در زمین می‌دود که کسی به گرد پایش نمی‌رسد، چه کسی است؟ این بازیکن که حتی با انگشتان دستش هم می‌تواند معجزه کند و انتقام مردم کشورش را از استعمار پیر بگیرد، چگونه زندگی می‌کند؟

کتاب ماردونا نوشتهٔ گیم بالاگه پژوهشی جامع و کامل دربارهٔ خانوادهٔ دیه‌گو، زندگی شخصی، حرفه‌ای و فوتبالی مارادونا و همچنین دوران بازنشستگی اوست و تمام اتفاقاتی که باعث شد حواشیْ بر متن زندگی‌اش چیره شود و او از فوتبال خداحافظی کند. اما دیه‌گو در اواخر عمرش هم سعی کرد همچنان بر مستطیل سبز اثر بگذارد و چشمان مردم در سرتاسر دنیا را به سوی خود جلب کند؛ او همیشه برای مردم اسطوره باقی می‌ماند.

گیم بالاگه برای نوشتن این کتاب سعی کرده از منابع مختلفی ازجمله مصاحبه‌های خود دیه‌گو و همچنین گفت‌وگو با اطرافیان مارادونا و مقاله‌هایی که دربارهٔ او منتشر شده استفاده کند.

فصل‌ها و بخش‌های این کتاب از این قرار هستند:

یک: ال پِلوسا

۱. پدر، دون دیه‌گو

۲. مادر، دونیا توتا

۳. گویو کاریزو، دوست جامانده در ویا فیوریتو

۴. فرانسیس کورنه‌خو و سبوییتاس

۵. اولین بازی برای آرژنتینوس جونیورز

دو: دیه‌گو

۶. قدرت مطلق در آرژنتینوس جونیورز

۷. ملاقات با پله

۸. جام جهانی جوانان ۱۹۷۹ ژاپن

۹. خورخه سیترسپیلر

۱۰. انتقال به بوکا جونیورز

سه: مارادونا

۱۱. ماندن در بوکا جونیورز

۱۲. جام جهانی ۱۹۸۲ در اسپانیا

۱۳. بارسلونا: هم‌تیمی‌ها و رسانه‌ها

۱۴. دوستانش در بارسلونا: دارودسته

۱۵. کلودیا ویافانیه

۱۶. سزار لوئیس منوتی و... آندونی گویکوچه‌آ

۱۷. خداحافظ بارسلونا، سلام ناپولی

۱۸. کورادو فرلایینو و ورزشگاه سن پائولو

۱۹. از سیترسپیلر به کوپولا

۲۰. گی‌یرمو کوپولا

۲۱. کارلوس سالوادور بیلاردو

۲۲. جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک: خرافات

۲۳. انگلیس ــ آرژانتین: نیمهٔ اول

۲۴. انگلیس ــ آرژانتین: نیمهٔ دوم

۲۵. انگلیس ــ آرژانتین: نیمهٔ سوم

۲۶. نیمه‌نهایی در برابر بلژیک... و فینال در برابر آلمان غربی

چهار: دیه‌گو آرماندو مارادونا

۲۷. کریستیانا سیناگرا و اولین اسکودتو

۲۸. مارادونای ناپلی‌ها

۲۹. از دومین اسکودتو تا... جام جهانی ۱۹۹۰

۳۰. جام جهانی ۱۹۹۰ در ایتالیا

۳۱. پایان کار در ناپولی

۳۲. سویا

۳۳. نیوولز اولد بویز و... مسیر جام جهانی ۱۹۹۴

۳۴. دوپینگ در جام جهانی ۱۹۹۴

۳۵. بازگشت به بوکا جونیورز... و سراشیبی

۳۶. مسیر خدا شدن

خواندن کتاب مارادونا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به عاشقان هنر ناب و شیفتگان کاریزمای جنجالی‌ترین ستارهٔ تاریخ فوتبال پیشنهاد می‌کنیم.

درباره گیم بالاگه

گیلم بالاگه (زادهٔ ۱۹۶۸) روزنامه‌نگار فوتبال اسپانیا و نویسندهٔ سرشناس است. او به‌طور منظم در برنامهٔ Sky Sports Revista de la Liga برنامه تولید کرده و همچنین برای برخی از روزنامه‌های بریتانیایی و همچنین چند روزنامهٔ اسپانیایی مقاله‌های ورزشی نوشته‌ است.

درباره عادل فردوسی پور

عادل فردوسی پور را همهٔ ما با اجرای برنامهٔ نود در شبکه سه می‌شناسیم. اما او پیش از اینکه یک مجری باشد، سال‌ها استاد درس زبان انگلیسی در دانشگاه شریف بوده. در سال‌های اخیر فعالیت بیشتری در زمینهٔ ترجمه داشته. علاوه بر این کتاب که به طور خاص در زمینهٔ فوتبال که علاقهٔ اوست، در زمینهٔ روان‌شناسی هم کتاب‌هایی را ترجمه کرده است. از جمله دیگر کتاب‌هایی که او ترجمه کرده، می‌توان به کتاب هنر شفاف اندیشیدن، هنر خوب زیستن و کتاب پیگیر اخبار نباشید اشاره کرد. کتاب فوتبال علیه دشمن نیز کتاب دیگر اوست.

بخشی از کتاب مارادونا

«دنیای مارادونا در مدت پانزده ماه حضورش در بوکا به‌کُلی تغییر کرد. شهرت درهای زیادی به رویش گشود و او هم با جرئت و جسارتی که داشت با کمال میل به استقبال تجارب تازه می‌رفت. او در جایگاه پُردرآمدترین و قدرتمندترین بازیکن باشگاه از نفوذش در مسائل حساس استفاده می‌کرد. مثلاً بوکا از بازیکن‌های جوان‌تر بابت پیراهن‌های‌شان پول می‌گرفت. دیه‌گو از هیئت‌مدیرهٔ باشگاه خواست پیش از هر مسابقه یک دست پیراهن رایگان به هر بازیکن داده شود. در روز جهانی دوستی در ماه ژوئیه، به نزدیک‌ترین دوستانش یک ساعت مارک‌دار هدیه داد که نشان‌دهندهٔ وضعیت مالی و طبقهٔ اجتماعی‌اش بود.

روبرتو موزو، رکورددار تعداد بازی برای بوکا، به دیه‌گو بورینسکی، خبرنگار ال گرافیکو، می‌گوید: «دیه‌گو شنبه‌شب‌ها ب‌ام‌و خودش را به من قرض می‌داد که (به شهری در استان بوئنوس‌آیرس) بروم تا روزنامهٔ لا رازون بخرم. فردای روزی که این روزنامه را خریدیم بازی را بردیم و از آن به بعد این کار به یک رسم خرافی تبدیل شد.»

هفته‌نامهٔ سوموس در گزارشی دارایی‌های مارادونا را منتشر کرد: دو مرسدس بنز با راننده، یک ب‌ام‌و، یک فورد تانوس مشکی، یک خانه در خیابان کانتیلو به ارزش هشتصدهزار دلار و یکی دیگر در خیابان لاسکانو، یک قطعه زمین در شهر مورنو در استان بوئنوس‌آیرس و دفتر شرکت فیلم‌سازی مارادونا که در ساختمانی مجلل در مرکز شهر واقع شده بود. در گزارش این مجله آمده بود: «او چهل جفت کفش و پنجاه دست پیراهن ایتالیایی دارد و عطر پاکو رابان می‌زند.»

دیه‌گو دوست داشت به کاباره و تئاترهای موزیکال برود و بدش نمی‌آمد که کنار خواننده‌های معروفِ زن دیده شود. تصاویر او هنگام خروج از رستوران‌های مشهور و ملاقات با بازیگران، سیاست‌مداران و تاجران مطرح ماندگار شده است. به فراخور سبک زندگی تازه‌اش آپارتمانی در شمال بوئنوس‌آیرس اجاره کرد تا با دوستانش و سایر فوتبالیست‌ها معاشرت کند، از جمله کارلوس سالیناس، یکی از بازیکن‌هایی که در حکم بخشی از انتقال دیه‌گو با آرژنتینوس جونیورز معاوضه شده بود. او به دیه‌گو بورینسکی از ال گرافیکو گفت: «من و دیه‌گو بعد از این انتقال بارها همدیگر را در آپارتمانش در خیابان سانتافه ملاقات کردیم. درست در طبقهٔ پایین، باشگاه شبانه‌ای به اسم دووِر بود. از آن پایین زن‌ها را می‌بردیم خانه. گی‌یرمو کوپولا و کارلیتوس راندازو هم بودند. مثل یک گروه راک‌اندرول مدام در رفت‌وآمد بودند و بلد بودند چه‌جوری مهمانی بگیرند.»

قبل از این‌که کوپولا در انتقال دیه‌گو به بوکا جونیورز نقشی داشته باشد، راندازو بود که مارادونا را با این کارمند بانک آشنا کرد و به قول خودش «انگار یک زوج را به هم رسانده بود.» راندازو، متولد محلهٔ لا بوکا و یکی دیگر از بازیکنانی که طی قرارداد مارادونا به آرژنتینوس ملحق شدند، ماجرا را این‌گونه برای ال گرافیکو تعریف می‌کند: «یک روز با هم رفته بودیم که برای یک بازی ویدیویی جدید به اسم فلیپر جت، فیلم تبلیغاتی ضبط کنیم. بعدش دیه‌گو دعوتم کرد برویم به آپارتمانش. عصر بود و وقتی بالا رفتم کُلی دختر آن‌جا بودند.»

سال‌ها بعد که موادمخدر جزء لاینفک زندگی مارادونا شد، راندازو هم معمولاً همراهش بود. او به دیه‌گو بورینسکی گفت: «هربار که اسم موادمخدر می‌آید، همه من و دیه‌گو را نشان می‌دهند، اما هیچ‌کس نمی‌گوید وقتی هفده هجده‌ساله بودیم، دکترها در خوابگاه به ما و خیلی‌های دیگر دارو تزریق می‌کردند تا بتوانیم بازی کنیم. روزی که یکی از دوستان به من کوکایین تعارف کرد، با خودم گفتم: "این جلوِ آن داروها هیچ است." و این‌طوری بود که گرفتارش شدیم.»»

Mosa
۱۴۰۲/۰۸/۰۲

درود کتاب مارادونا نسخه چاپی ارزونتره از نسخه دیجیتالی که گذاشتین

Mahdi
۱۴۰۲/۰۹/۱۷

«می‌دونستم فوتبالش خداست، حالا فهمیدم شخصیتش هم خداست.»

کاربر 9109407
۱۴۰۳/۰۹/۰۱

در تاریخ ابداعی غرب همه قدرت تکنولوژی متکی به ابزار است اما در تاریخ حقیقی این جنوب وشرق هستند که چرخ تاریخ را روشن گردانده وروشنی معنوی را ( مذاهب ابراهیمی یهودی مسیح وبودا زرتشت وکریشنا ومحمدص ومذاهب مادر سالارانه

- بیشتر
کاربر 8745204
۱۴۰۳/۰۴/۱۹

ترجمه عالی....متن سلیس.....دوربودن از واژگان پیچیده از ویژگیهای این کتاب هست....والبته جذاب

گفتم: "دیه‌گو، یک چیزی هنوز اذیتم می‌کنه… آخه چرا نمی‌خواستی دوشنبه‌ها بریم؟"» «گیه، دوشنبه‌هام مال کلودیاست.» «می‌دونستم فوتبالش خداست، حالا فهمیدم شخصیتش هم خداست.»
حسین احمدی
هم حکومت دیکتاتوری و هم نظام دموکراتیکی که پس از آن سر کار آمد از دیه‌گو و فوتبال به عنوان ابزاری برای عوام‌فریبی استفاده می‌کردند و اسطورهٔ مارادونا هم در همین بستر رشد کرد: یک اسطورهٔ ملی‌گرایانه
Keyvan B
رست پس از تولد شصت‌سالگی دیه‌گو، مسئولان شهر لوماس دِ زامورا، که فیوریتو از توابع آن به حساب می‌آید، بعد از آن‌که قولِ یک اقامتگاه جدید به ساکنان خانه دادند، خانهٔ پدری مارادونا را به عنوان «میراث فرهنگی» ثبت کردند. روزی که مارادونا از دنیا رفت، هنرمندی با هزینهٔ شهرداری چهرهٔ دیه‌گو را روی دیوار آن آلونک با هاله‌ای طلایی نقاشی کرد. زیر نقاشی نوشته شده بود: «خانهٔ خدا».
حسین احمدی
«از صبح تا شب در پوتررو بازی می‌کردیم. هیچ محدوده و خط‌کشی‌ای نداشت. همه‌جا گردوخاک بود. به خانه که برمی‌گشتم گِلِ خالی بودم. وای که با چه لباس و قیافه‌ای به خانه می‌رفتم. هر دفعه پدرم دلش می‌خواست یک دل سیر کتکم بزند، چون حق نداشتیم با لباس‌های‌مان چنین کاری بکنیم. از دستش فرار می‌کردم که دم‌دستش نباشم… همین باعث می‌شد دریبل زدنم پیشرفت کند.»
حسین احمدی
به سینیورینی گفت: «امروز به یادت بودم، حروم‌زاده. سال اول توی ناپولی، اون روزی رو که با رُم بازی داشتیم یادت می‌آد؟ خوابم نمی‌برد و صدات کردم بیای تو اتاقم. اومدی و نشستیم زمین. گفتم ترجیح می‌دم خودم بمیرم و مرگ پدر و مادرم رو نبینم. اما حالا هر دوشون رفته‌ند. یادت می‌آد به‌م چی گفتی؟» سینیورینی سعی کرد لبخند بزند، اما در عوض اخم‌هایش در هم رفت. «گفتم بس که ترسویی. این روال عادیِ زندگیه. هیچ‌وقت نباید بخوای والدینت بیش‌تر از خودت رنج بکشند.»
حسین احمدی
اِمیر کوستوریتسا در خلال فیلم‌برداری مستند مارادونا می‌گفت: «وقتی داشتم دالی بل (را یادت می‌آید؟) را می‌ساختم، به بزرگ‌منشی فقرا در شهرها پی بردم. شرافت و اصالت نه در خانهٔ ثروتمندان که در خانهٔ فقراست، چون هم به قوانین احترام می‌گذارند، هم اهل ازخودگذشتگی‌اند. مارادونا باید بین ریور پلیت، که پول بیش‌تری می‌داد، و بوکا جونیورز یکی را انتخاب می‌کرد، ولی به خاطر همین روحیهٔ شرافتمندانه بود که بوکا را ترجیح داد.»
حسین احمدی
همه‌جا ماشین‌ها و موتورها در تعقیبش بودند. مردم می‌خواستند او را ببینند، لمسش کنند، عرقش را خشک کنند یا دست به هر کاری بزنند تا نزدیک قهرمان‌شان باشند. پس از مدتی تبلیغات عجیب‌وغریبی در روزنامه‌های محلی به چشم خورد: «نیاز فوری: آدم معلول و ویلچرنشین». باشگاه مسئله را بررسی کرد. ماجرا این بود: منطقهٔ مخصوص معلولان نزدیکِ زمین بازی بود و هر فرد معلول می‌توانست یک همراه با خودش به کنار زمین ببرد. مارادونا آیینهٔ تمام‌نمای ناپل بود: بازی‌گوش، ریزنقش، شوخ، پُرپیچ‌وخم، افسرده و مرموز.
حسین احمدی
سالواتوره کارنادو، فیزیوتراپیست تیم، مانده: «زنان جوان یا میان‌سال سینه‌های‌شان را بیرون انداخته بودند و با رنگ آبی لوگوِ ناپولی را روی آن نقاشی کرده بودند. آن‌ها می‌گفتند: "مارادونا، نگاه‌مون کن، بابت کارهایی که برامون کرده‌ای ازت ممنونیم."»
حسین احمدی
فرناندو سگورا، جامعه‌شناس، و سرخیو لوینسکی رشدِ فوتبال را بررسی کردند و جنبه‌های آن را از زبان جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان، نویسندگان و خبرنگاران این‌طور جمع‌بندی کردند: فوتبال می‌تواند «یک دغدغهٔ اجتماعی تمام‌عیار» (ایگناسیو رامونت)، «چکیده‌ای از وضعیت بشر» (فرانسوا برون) و «عیان‌کنندهٔ همهٔ علایق» (کریستین برومبرژه) باشد. می‌تواند «مایهٔ مباهات متقلبان» (ادواردو گالیانو)، «ورزشی بی‌نظیر» (فیلیپ بائودیون) و «آیینی سکولار» (مانوئل وازکز مونتالبان) باشد. حتی کسانی هم هستند که تردید دارند آیا فوتبال «ورزش است یا مراسمی مذهبی.» (مارک اوژه) مارادونا در همهٔ این زمینه‌ها شاخص بود.
حسین احمدی
گی‌یرمو بلانکو می‌گوید: «یک‌بار در پرواز عقب هواپیما نشسته بودیم. همه‌چیز آرام بود تا این‌که بعد از مدتی ناگهان اوضاع متلاطم شد. هواپیما طوری تکان می‌خورد که انگار داشت متلاشی می‌شد. مسافرها سراسیمه شده بودند که یک نفر ایستاد و فریاد زد: "نگران نباشید، دوستان. هیچ اتفاقی برای ما نمی‌افته. خدا مسافر این هواپیماست." مسافرها سرشان را به سمت دیه‌گو چرخاندند و تشویقش کردند.» ناپل طوری دلباختهٔ مارادونا شده بود که ملوانانْ مجذوب بنیان‌گذار افسانه‌ای شهر، سیرن پارتنوپ، می‌شدند. جایگاه شبه‌الاهیِ مارادونا داشت به چیزی تبدیل می‌شد که سینیورینی از آن به «دلبستگی جدایی‌ناپذیر و خفه‌کننده" تعبیر می‌کند.
حسین احمدی

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۷۵,۰۰۰
۵۰%
تومان