دانلود و خرید کتاب چیزی در همین حدود به روژ ئاکره ای
تصویر جلد کتاب چیزی در همین حدود

کتاب چیزی در همین حدود

ویراستار:شیوا حریری
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب چیزی در همین حدود

کتاب چیزی در همین حدود نوشتهٔ به روژ ئاکره ای و ترجمهٔ شیوا حریری است. نشر چشمه این مجموعه داستان کوتاه را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب نامزد دریافت جایزهٔ گلشیری بوده است.

درباره کتاب چیزی در همین حدود

کتاب چیزی در همین حدود ۵ داستان کوتاه را در بر گرفته است که عنوان آن‌ها به‌ترتیب عبارت است از «دریچه»، «خانهٔ نخل‌ها»، «عصر یک‌شنبه»، «آینهٔ شکسته» و «مرغابی‌ها». نویسندهٔ این داستان‌ها، به روژ ئاکره ای، نویسندهٔ کوردتبار مقیم سوئد است که در بیشتر داستان‌های این مجموعه از روابط و آدم‌های بیرون از ایران حرف می‌زند. نویسندهٔ این مجموعه برای پرداخت داستان‌هایش بیشتر از دیالوگ استفاده می‌کند؛ دیالوگ‌هایی کوتاه که با حساسیت خاصی نوشته شده‌اند تا به‌راحتی چیزی لو نرود. این کتاب نامزد دریافت جایزهٔ گلشیری بوده است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب چیزی در همین حدود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کوردی و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چیزی در همین حدود

«دستش را دراز کرد سمت ساختمانی که پنجره‌هایش جابه‌جا شکسته بود: «همین‌جا خونه‌مون بود...» خم شد. پای راستش را از کفش درآورد. کفش را با دست راست گرفت و چند بار تکاند. بعد گذاشتش روی زمین و انگشت اشاره‌اش را به جای پاشنه‌کش به کار بُرد. من دو سه قدم جلوتر، ایستاده بودم زیر سایهٔ درختی که آفتاب برگ‌هایش را سوزانده بود.

«وایسا منم بیام. این سنگ‌ریزه...» رسید: «ها. داشتم چی می‌گفتم؟»

گفتم: «این خونه‌ها با این‌که داغون شده، انگاری زیاد هم قدیمی نیستن؟»

چشم‌هایش را تنگ کرد و ایستاد: «آره خُب. هر چند وقت یه بار می‌سازن و بعد دوباره... ببین! این ساختمون خرابه، همون سینمای تابستونه‌ست که...»

آفتاب شانه‌هایم را می‌سوزاند.

گفتم: «آره... می‌نشستیم بالای پشت‌بوم. پردهٔ سینما رو از اون‌جا می‌دیدیم. ولی صدای فیلم رو نمی‌شنیدیم. عمه فخری همهٔ فیلم‌ها رو انگار دیده بود. برامون می‌گفت که چی شده و دارن چی می‌گن. شاید از خودش درمی‌آورد، ولی خیلی سوزناک تعریف می‌کرد. وقتی گریه می‌کرد...»

آستینم را گرفت: «پیر شده... اونم پیر شده. پسر کوچیکش... از این طرف! می‌دونی که؟»

پیچیدیم همان سمت که گفته بود و من چیزی نگفتم.

از چهارراه گذشتیم. سمت چپ سربالایی بود. جاده انگار می‌رفت و ناگهان یک‌جا قطع می‌شد. بعد آسمان بود. هُرم گرما، موج موج از زمین بلند می‌شد، و آسمان انگار می‌لرزید. فکر کردم: حتماً بعد از این سربالایی باید سرازیری باشد.

«این‌جا قبلاً تپه بود. حالا شاید یادت نباشه.»

گفتم: «پشت این سرازیریه، نه؟»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۷۹ صفحه

حجم

۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۷۹ صفحه

قیمت:
۱۷,۰۰۰
۸,۵۰۰
۵۰%
تومان