کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی
معرفی کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی
کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی نوشتهٔ مگان مک دونالد و ترجمهٔ محبوبه نجف خانی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتابهای فندق» این نشر است.
درباره کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی
کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی که با تصویرسازیهای «پیتر اچ. رینولدز» منتشر شده، ششمین رمان از مجموعهٔ «جودی دمدمی» است. «جودی» در این رمان با دختر خبرنگاری آشنا میشود. این دختر کوچولوی خبرنگار یک تختهشاسی با خود دارد و سؤالهای عجیبی میپرسد. داستان جودی و دختر خبرنگار تا کجا پیش میرود؟ چه اتقاقاتی پیش روی آنها است؟ بخوانید تا بدانید. این رمان در ۱۲ فصل نگاشته شده است و عنوان آنها عبارت است از«وقت بازی، قافیهسازی»، «قیلیویلی»، «انجمن، رقیب انجمن»، «نِلیبِلی»، «بِلا تارانتِلا»، «فِرتِلینو، خِنگولینو»، «آدرسها و آدامسها»، «شیکپیک»، «راکی شاکی علیه جودی کلَکی»، «جن، تولهجن»، «سرخ ـ سفید ـ سبز» و «پیتزاخورها».
خواندن کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان گروه سنی «ج» و همهٔ کودکانی که به خواندن رمان علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
درباره مگان مک دونالد
مگان مک دونالد متولد پیتزبورگ پنسیلوانیا و دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از کالج آبرلین است. او نویسندهای پرکار است که آثارش به ۲۲ زبان ترجمه شدهاند و مورد اقتباس سینمایی هم قرار گرفتهاند. عمدهٔ شهرت او بهخاطر دو مجموعهٔ «جودی دمدمی» و «استینک دمدمی» است که هر دو به فارسی ترجمه شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفتهاند.
بخشی از کتاب دور دنیا در هشتاد روز و نصفی
«جودی به راکی تلفن کرد و گفت: «میبخشی که دیر کردم، دوتا ساعت بسته بودم و همین باعث شد که وقت را قاتی کنم و بعد یک هیولای آدامس بِهم حمله کرد و...»
راکی گفت: «من دیگر با تو حرف نمیزنم.»
جودی گفت: «ولی تو الان این کار را کردی. پس نگو که با من حرف نمیزنی!» و زد زیر خنده، اما راکی حتی یکریزه هم نخندید.
راکی به جودی گفت: «جدی میگویم. فرانک هم از دستت عصبانی است. او رفت خانهشان و جسیکا فینچ هم حتی دیگر نمیخواهد توی گروه باشد. میخواهد خودش تنهایی امتحان هجی پیتزایی را درست کند.»
ــ ولی ما باید رقصمان را تمرین کنیم! همین الان میآیم آنجا.
راکی گفت: «نیا! بهت که گفتم، دیگر با تو حرف نمیزنم.»
ــ ولی من... باید بیایم. تو نمیتوانی همینطوری...
راکی که نمیخواست به حرفهای جودی گوش کند، شروع کرد به آواز خواندن: «اووم ـ اووم ـ اووم ـ اووم، آهای آهای ستاره، چشمک بزن دوباره.»
جودی تلفن را قطع کرد و رفت سراغ استینک و گفت: «باید با من بیایی خانهٔ راکی. همین الان!»
ــ برای چی؟
ــ برای اینکه او با من حرف نمیزند.
ــ خب که چی؟
ــ خب، با تو که حرف میزند.
جودی به آن سر خیابان دوید و زنگ درِ خانهٔ راکی را زد. بعد استینک را انداخت جلو و خودش پشتسر او ایستاد. راکی در را باز کرد.
راکی: استینک، به جودی بگو من گفتم که باهاش حرف نمیزنم.
جودی: استینک، لطفاً به راکی بگو که ما باید رقصمان را تمرین کنیم.
استینک: جودی میگوید تو باید رقصت را تمرین کنی.
راکی: به جودی بگو تو بودی که سرِ تمرین حاضر نشدی. بههرحال من دلم نمیخواهد مثل عنکبوت برقصم. من از گروه میروم بیرون.
استینک: راکی از گروه میرود.
جودی: خودم شنیدم، لطفاً به راکی بگو من دلیل خیلی خوبی داشتم که نیامدم. برایش ماجرای حملهٔ آدامس غولپیکر را تعریف کن.»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه