دانلود و خرید کتاب به نام مادر اری دلوکا ترجمه ندا علیزاده کاشانی
تصویر جلد کتاب به نام مادر

کتاب به نام مادر

نویسنده:اری دلوکا
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب به نام مادر

کتاب به نام مادر نوشتهٔ اری دلوکا و ترجمهٔ ندا علیزاده کاشانی و ویراستهٔ مهدی نوری و علیرضا اسماعیل پور است. نشر ماهی این رمان کوتاه را منتشر کرده است.

درباره کتاب به نام مادر

کتاب به نام مادر اولین‌بار در سال ۱۴۰۱ منتشر شد. اری دلوکا در این رمان کوتاه زندگی حضرت مریم در طول نه ماهی که عیسی را در شکم خود حمل می‌کرد، روایت کرده است. راوی این رمان حضرت مریم است. نویسنده سادگی، مهر و عطوفت عمیق او به فرزندی را به تصویر کشیده که میلادش از پیش بشارت داده شده بود. اری دلوکا در این کتاب از شرایط زندگی مردم و آداب‌ورسوم دوره‌ٔ پیش از تولد مسیح گفته و به احکام اجباری در جامعه‌‌ٔ آن دوران اشاره کرده است. در این رمان کوتاه ارجاعات متعددی به عهد قدیم و عهد جدید وجود دارد.

خواندن کتاب به نام مادر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایتالیایی و علاقه‌مندان به رمان‌های کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اری دلوکا

اری دلوکا (Erri De Luca) رمان‌نویس و شاعر ایتالیایی و زادهٔ ۱۹۵۰ در ناپل بوده است. او زبان عربی را به‌صورت خودآموز فرا گرفته و قسمت‌هایی از کتاب تورات را ترجمه کرده است. اری دلوکا در جوانی در یکی از گروه‌های سیاسی چپ افراطی فعالیت‌های زیادی داشت، اما بعدها گرایش‌های مذهبی را جانشین آن کرد. او امروزه به‌عنوان یک نویسندهٔ کاتولیک در ایتالیا شناخته می‌شود و از شهرت و اعتبار جهانی برخوردار است. از آثار او می‌توان به «مونته دیدیو؛ کوه خدا»، «بالا دست چپ»، «بر ضد یک»، «تو»، «به نام مادر» و «مال من» اشاره کرد.

بخشی از کتاب به نام مادر

«زمستان‌ها اغلب برف بر سرزمین ما فرومی‌بارد. شبانه درمی‌رسد و بر دشت‌ها و درختان می‌نشیند. همهٔ راه‌ها از رهگذران پر بود، از مردمانی که آنان را به‌قهر راهی شهرهای دیگر کرده بودند، چرا که هرکس باید در زادگاه خود شمارش می‌شد.

«تنها کسانی توشهٔ سفر نبسته‌اند که پیوسته در زادگاهشان زیسته‌اند، همچون شرابی که هیچ‌گاه ظرف به ظرف نشده و بر دُردش جای خوش کرده است.» این سخن را کسانی برلب داشتند که راهشان با هم یکی می‌گشت و گامی چند را شانه به شانهٔ یکدیگر می‌پیمودند. بسیاری با گاری راه طی می‌کردند تا هرگاه مجالش بود، از دادوستد نیز بهره‌ای بَرَند.

صف‌هایی بلند پدید می‌آمدند و چرخ گاری‌ها به گِل می‌نشست. کشتزارها سپید بودند و راه‌ها سیاه از انبوه رهروان و گل ولای. آسمان چون رودی لاجوردین در پس پردهٔ باد شمال رخ می‌نمود. هوا را به ژرفنای سینه می‌کشیدم تا کودکم را نیز از شگفتی‌های جهان آگاه کنم، جهانی چنین برساخته از ناسازگاری‌ها که فرازوفرود آن برهم می‌کوبند و از یکدیگر اخگر می‌جهانند یا نرم برهم می‌نشینند و هریک چهر دیگری را به مهر می‌نوازد. الاغ به نشان درودگفتن سُم بر زمین می‌کوفت و درختان با فروریختن اندکی برف از بلندترین شاخه‌های خویش پاسخش می‌دادند.

مردان در راه به هم درود می‌گویند و رویدادهای تازه را به گوش یکدیگر می‌رسانند. زنان نیز در کنار گذرگاه به گفت‌وگو ایستاده‌اند. من خوش‌تر می‌دارم نزدیک الاغ بمانم و نهانی به سخنان مردان گوش بسپارم. یکی‌شان با یوسف چنین می‌گوید: «در این چه می‌اندیشی؟ آیا این آیه از سِفر جامعة بن داوود، پادشاه اورشلیم، در وصف حال ما نیست: "جمیع نهرها به دریا جاری می‌شود، اما دریا پر نمی‌گردد."؟»

یوسف پاسخ می‌دهد: «سخنی سزاوار است. ما همچون نهرهای صحرای نِگِب از پسِ رگبار، در این‌جا پراکنده گشته‌ایم. در این باب، آیهٔ دیگری از سِفر جامعه به یادم آمد: "کج را راست نتوان کرد." »

دیگری می‌گوید: «بی‌گمان چنین است. از این شمارش گزیری نیست. خطایی است که از ریشه برخاسته است، نه از شاخه.» مردان دوست می‌دارند بندهایی از نص مقدس را در سخنان روزانهٔ خویش جای دهند.

بارداری شوقم به کلمات و ارج آنان را دوچندان کرده است. اینک بیش ازپیش درمی‌یابم که چرا مردان چنین پروای کلمات دارند. گویی کودکی که در شکم دارم مرا چنین می‌آزمود، کودکی که با بشارتی، با کلامی متبارک، در پیکرم جای گرفته است.

یوسف قدری زیتون پیش آن مرد می‌نهد و او نیز تکه‌ای پنیر تعارف می‌کند. آن‌گاه سخن خود را از سر می‌گیرند. مرد می‌گوید: «آیه‌ای که خواندید چنین پی گرفته می‌شود: "... و ناقص را به شمار نتوان آورد." 

می‌توان در تفسیر آن چنین گفت که اگر بسیاری از ما به نام‌نوشتن نروند، شمارش آنان بیهوده خواهد بود.»

اما یوسف رایی دیگر دارد: «بهتر آن است که به فرمانشان سر نهیم. ایستادگی در برابر رومیان تاکنون رنج‌ها و گزندهای بسیار به ما رسانده است. آنچه قیصرشان طلب می‌کند را به وی خواهیم داد. عظمت و جبروت خداوند یکتای بی‌همتا ما را بس است، پروردگاری که آنان را یارای ادراکش نیست. آنان امپراتوری را ارج می‌نهند که پاره‌ای گوشت و خون است و چندی پس از این خوراک کرم‌ها خواهد شد. پس بگذار سهم قیصر را به قیصر دهیم و چیزی را برای خود نگاه داریم که وی نمی‌تواند از ما بستاند.» یوسف من همه کار را به حزم می‌سنجد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۵۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان