کتاب یک سرباز ساده ملکه
معرفی کتاب یک سرباز ساده ملکه
کتاب یک سرباز ساده ملکه ترجمه و گردآوری شیما الهی است و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب یک سرباز ساده ملکه
یک سرباز ساده ملکه مجموعهای از داستانهای برگزیده جایزه اُ. هنری در سال ۲۰۰۹ است. در این مجموعه ۱۷ داستان برگزیده در این جایزه به همراه مقدمهٔ لائرا فرمن، سردبیر انتشار این مجموعه درج شده است. بعضی از داستانهای این مجموعه دربارهٔ کودکان و یا روابط پیچیدهٔ فرزندان و والدین است. باقی دربارهٔ عشق است؛ چه عشقهای بیسرانجام و چه عشقهای پیروز. بعضی دربارهٔ بدبختی است؛ چه خیالی و چه واقعی. دو داستان دربارهٔ خود داستان است و اینکه ما چطور از طریق آنها زندگی میکنیم.
در داستان «وارثِ» نادین گوردیمر، دخترِ بازیگری مشهور باید با آخرین راز مادر هوسبازش کنار بیاید و دربارهٔ هویت خود که او را برای همیشه از مادرش جدا میکند، تصمیم بگیرد.
«مهربانِ» ال.ای. میلر را میتوان مکملی برای وایلدوود و وارث در نظر گرفت، چون در این داستان هم زاویه دید متعلق به زنی جوان است که شخصیتش هنوز به طور کامل شکل نگرفته و شخصیت زنی مسنتر را انعکاس دهد. در مهربان، راوی داستان سوار هواپیماست که تصادفاً دختر کسی از گذشتههای دور را میبیند: دختر زنی که حداقل دو طیف از مهربانی را به او آموخت؛ همانندی و همدردی.
«و ما اینجا میمانیم» داستان زیبای کرهای پل یون دربارهٔ جنگ است. شخصیت اصلی داستان آرزوی بازگشت برادر یتیمش را دارد که در کودکی همه چیز او بوده است. او هیچ چیز از خودش نمیداند، حتی روز تولدش را، اما مانند کسی که به خود یا خانوادهاش وفادار باشد، به این پسر که او هم هویتی ندارد، وفادار است، ولی پسر برای همیشه رفته است. بدبختی شخصیت داستان یون این است که هیچ خانوادهای ندارد؛ در حالی که آن سر جهان در آفریقای جنوبیِ پس از آپارتاید، دختر هنرمند و موفق داستان «کوه یخ» آلستر مورگان، تمام تلاشش را میکند تا خود را از دست خانوادهاش خلاص کند. راوی داستان پدر تنها و بیوه دختر است که خودش بدون وجود همسرش سرگردان مانده و در خانهای گران قیمت که قرار بوده در دوران بازنشستگی هر دو در آن زندگی کنند، اسیر شده است. دختر آرامش غمگین پدر را بر هم میزند و امنیت و ثباتی که پدرش به او پیشنهاد داده را رد میکند.
کندی، دستیار پرستارِ بیمارستان، از زخمهای وحشتناک روی گردان نیست و خواننده مهمانِ ماریسا سیلور در عجب است که چه موقع چیزی جز بیماری و علائم بالینی، کندی را به خود جذب میکند. در سرتاسر داستان، کندی میخواهد سربازی را که «سه چهارم بدنش از بین رفته و دو پایش از زیر زانو و دست چپش هم از شانه قطع شده» را وادار به واکنش کند. مادرِ خودش به او ثابت کرده که عشق ضعیفتر از اعتیاد به مواد مخدر است. قهرمان داستان «مهمان»، مادربزرگ کندی است که هیچ وقت احساساتش را سرسری نگرفته و همیشه سعی کرده تصمیمات ناشدنی بگیرد. داستان با زاویهٔ دید کندی پیش میرود، نویسنده هم زمان خواننده را آن قدر دور میبرد تا ببیند چه باعث شده که کندی چنین شخصیتی داشته باشد.
«دختر ایزابل» کارن براون حول ماجرای کودکی میگردد که نامش در عنوان داستان آمده، اما در انتها روی شخصیت راوی تمرکز میکند. میتوان گفت تمام داستانهایی که به شیوه اولْ شخص روایت میشوند در آخر به شخصیت خود راوی ختم میشوند. ظرافت روایت براون به خواننده این امکان را میدهد که زندگی کودک را هم زمان از دو زاویه دید مختلف ببیند.
دو داستان دربارهٔ مادر، قدرت عشق را به تصویر میکشد، در هر دو داستان مادر خودخواسته سرنوشت فرزند را تغییر میدهد. شخصیت داستان «اینجا شهر تو نیست»، اثر کیتلین هوراکس، کشور، زبان، خانواده و دوستانش را رها کرده تا زندگی خود و دخترش را بهبود ببخشد. اما ازدواج توافقی او با پیرمردی که هیچ چیز دربارهاش نمیداند و زبانش را نمیفهمد به دخترش درس عشق و بقا نمیدهد، بلکه به او یاد میدهد چطور خود را بفروشد. با این حال قانون بقا قویتر از تخریب نفس عمل میکند و شاید در این مورد عشق مادری بر خشمِ بجای فرزند پیروز میشود.
«گلخانه» اثر کیرستن ساندبرگ لانستروم شما را شیفتهٔ خود میکند، به خصوص اگر چند بار آن را بخوانید تا حس وحشت پنهانش برایتان آشکار شود. مادر داستان لانستروم اعتقادی به اعتماد ندارد و فقط به امنیتی که خودش میتواند تأمین کند اکتفا میکند. پس از خیانت به پسرش، خودش میماند و گیاهانی که باید پرورش دهد تا در باغ خانه دیگران به ثمر برسند.
شخصیت اصلی ای. وی. اسلیت در «پارک بامبوی بنفش» یک پرستار بچه است، اما اینجا پرستار از خود بچه آسیبپذیرتر است. داستان زیبای اسلیت دربارهٔ قدرت است و اینکه چطور اختلاف طبقاتی، اختلاف سطح مالی و تحصیلات ـ اما بیشتر سطح مالی ـ یک انسان بزرگ را مثل بچهای بیدفاع میکند.
«معشوقه عمو موستو» اثر موهان سیکا عنوانی کمیک دارد. احساسات ملودرام شخصیت و روابط داستان آن قدر باز شده که خوانندگان این نویسنده جوان را سر شوق بیاورد. اما در میانهٔ راه لحن کمدی داستان تغییر میکند؛ آنچه به نظر خنده دار و احمقانه میآمد مسموم و مخرب میشود. یک رابطه عاشقانه بیضرر و حتی شاید سودمند در خانواده جدایی و تفرقه میاندازد.
«ناقوسزنِ» جان برنساید هوس و بدبختی را برای خوانندگان باز میکند. در یک جامعهٔ کوچک، زنی تنها تصمیم میگیرد در کنار دیگر اعضای گروه، ناقوس زنی کند. شاید هدف او از شرکت در این گروه امکان برقراری ارتباط یا حتی صمیمیت با افراد جدید است. بخشی از جذابیت داستان به احترام نویسنده به سازش و طیف گسترده احساسات شخصیتش بر میگردد. زیبایی داستان در ادبیات نویسنده و توانایی او برای توصیف هر دو شخصیت و همین طور مکان داستان است که ما را پیش از آنکه باخبر شویم، از لحاظ احساسی درگیر خود میکند.
در «تاریکی» اندرو شاون گریر سه دوست از یک فاجعه میگریزند، دو نفرشان عاشق و نفر سوم ناظر تیزبین رفتار انسانی است. فرم داستان که از بخشهایی کوتاه تشکیل شده الگوبرداری از سفر این سه نفر و نقصها و کمبودهای درونی و پیروزی عشق و دوستی انسانهاست.
ماجرای «جانشینِ» ویت دین پیش از سقوط سایگون روی میدهد. داستان به شیوهٔ اول شخص جمع روایت میشود و تغییرات ایجاد شده توسط کمونیستها را با جانشینی و تعویض معلمان و پایداری دانشآموزان نشان میدهد. مهمترین درس دانش آموزان دربارهٔ آیندهٔ خودشان است و اینکه باید چطور رفتار کنند تا جان سالم به در ببرند.
«وایلدوود» روایت پرقدرت زنی جوان، مصمم و بیپرواست که میخواهد از چنگ مادر هیولایش و عقاید جنسی او فرار کند و به سوی سرنوشت خود که عشق و نفرت به نسبتی برابر آن را رهبری میکنند برود. مادر داستان، اتفاقات ناخوشایندی که برای راوی داستان پیش میآید و ماجرای فرار او برای خیلی از زنها ملموس است.
جویس استادانه موضوعات عادی و غیرعادی و هراسناک را با یکدیگر ترکیب کرده تا به داستانش انرژی دهد. «یک سرباز ساده ملکه» دارای عناصر اهریمنی و واقعگرایانه داستانهای جنگ است؛ راوی دیگر یک ارتشی باجربزه و قابل اطمینان نیست، بلکه تجربهٔ دردناک و زجرآورش از زمان جنگ او را تبدیل به شخصیتی تراژیک کرده است.
در نهایت میتوان گفت با خواندن این داستانها به تعریف جدیدی از روابط انسانی و ساختارهای اجتماعی خواهیم رسید؛ ساختارهای که تحت تأثیر اندیشه و جغرافیای نویسندهٔ آن هستند.
خواندن یک سرباز ساده ملکه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن یک سرباز ساده ملکه را به دوستداران داستان کوتاه و ادبیات جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یک سرباز ساده ملکه
بعد از آن حادثه قرار شد پسر زمستان را در گلخانه کار کند، کیسههای خاک را جابهجا کند و کارهایی که مادرش از او میخواست را انجام بدهد. مادرش بِت، صاحب گلخانه بود. سی جریب زمین بیرون شهر که داخلش چند گلخانه شیشهای زمخت و چند تایی هم باغچه ساخته بود، چندین نهال صنوبر و غان که ریشههایشان در گونی بود، و یک باغ کوچکِ درختان افرای ژاپنی که در پاییز سرخ آتشی میشد.
روزهایی که هوا مه آلود نبود میشد از آن سرِ زمین آبشار را دید، از جاده هم فروشگاهها و بنگاههای خانه سازی که دور تا دور شهر وودزکریک را گرفته بودند دیده میشد. شهر، بخش اول نامش را بعد از آنکه بت گلخانه را ساخته بود به دست آورده بود، بخش دوم نامش هم از نهر آبی بود که هر زمستان و بهار دور تا دور ملک جاری میشد. نهر رگهای باریک و پر گل و لای از رودخانه اسنوهومیش بود. بت پسر را وقتی کوچک بود برای بازی به آنجا میبرد، بچه مشتهای کوچک و گره کردهاش را روی آب بالای سر سالمونها و اسملتها و گربه ماهیهایی که بالا و پایین میپریدند تکان میداد.
اسم پسر دیوید بود و هفده سال داشت. قد کوتاه اما چهارشانه بود. روز اولی که برای کار به گلخانه آمد با اینکه هوا سرد بود فقط یک تیشرت پوشیده بود با یک جین کهنه گلی که بالای چکمههای پلاستیکیاش تا خورده بود. با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شد و تخم مرغی را که بت برایش درست کرده بود با یک فنجان قهوه خورد. اول قهوه را چشید و بعد یک کم شیر و سه قاشق پر شکر به آن اضافه کرد. صبح زود قیافهاش با آن چشمهای باد کرده و موهای آشفته خیلی بچگانه بود.
بت گفت:
ـ مشکلی که نداری؟
بلند شد و بشقاب خالی را از دیوید گرفت، جلو ظرفشویی ایستاد و ظرفها را شست و روی حولهای که روی پیشخوان آشپزخانه پهن کرده بود دمر کرد و به طرف در پشتی رفت تا کتش را بردارد.
حالم خیلی هم بد نیست.
با هم از جادهای که دیوید یک سال تابستان ساخته بود گذشتند. روی سنگها یخ بسته بود. در شیب جاده پای دیوید لیز خورد. بت دستش را دراز کرد تا بازویش را بگیرد، اما دیوید خودش را کنار کشید.
حجم
۳۳۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۳۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه