کتاب آدولف هیتلر را نجات دهید!
معرفی کتاب آدولف هیتلر را نجات دهید!
کتاب آدولف هیتلر را نجات دهید!؛ یا فرمان چرچیل نوشتهٔ ژان فرانسوا بوشار و ترجمهٔ ابوالفضل الله دادی است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. داستان این رمان به عکس مشهوری از وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و ژوزف استالین در سفارت شوروی در تهران مربوط میشود؛ اگر میخواهید بدانید داستان این عکس تاریخی چه بوده است، این رمان هیجانانگیز را بخوانید.
درباره کتاب آدولف هیتلر را نجات دهید!
سال ۱۹۴۳ است و وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و ژوزف استالین در سفارت شوروی در تهران گرد هم آمدهاند تا برای جنگ جهانی دوم چارهای بیندیشند. در جریان این دیدار، استالین از ماجرایی پرده برمیدارد که کل کنفرانس را تحتتأثیر قرار میدهد: سازمان جاسوسی شوروی ده مأمور را روانهٔ پایتخت رایش کرده تا آدولف هیتلر را به قتل برسانند. رمان آدولف هیتلر را نجات دهید! که وقایعش در زمانهٔ جنگ جهانی دوم میگذرد، شخصیتهای واقعی و تخیلی را در هم آمیخته و روایتی بدیع و خواندنی از روزگار سخت جنگ ارائه میدهد. علاوه بر این، ژان ـ فرانسوا بوشار در این رمان برای اولین بار گئورگ وارطانیان را در یک داستان به تصویر کشیده و به نقل قصهٔ جاسوسیهای او در تهرانِ ملتهب آن روزگار میپردازد. گئورگ با نام مستعار «امیر» در شانزدهسالگی و تحتتأثیر فعالیتهای جاسوسی پدرش، آندره وارطانیان که در تهران قنادی داشت، با ایوان آقایانتس، مأمور ارشد اطلاعاتی شوروی، دیدار کرد. آقایانتس پس از چند بار ملاقات با گئورگ جوان او را به کار گرفت تا آلمانیهای حاضر در پایتخت ایران را که در آن روزگار شمارشان بسیار بود، زیر نظر بگیرد. گئورگ با همکلاسیها و دوستانش گروهی تشکیل داد به اسم «سوارهنظام سبک» که با دوچرخه در تهران جابهجا میشدند و جاسوسی آلمانیها را میکردند. بزرگترین نقشآفرینی گئورگ بیشک به کنفرانس رهبران متفقین در تهران بازمیگردد و آدولف هیتلر را نجات دهید! با روایت همین داستان آغاز میشود. او آن زمان نوزدهساله بود. علاوه بر این، سرویسهای ویژهٔ انگلیس مدرسهای جاسوسی در تهران تأسیس کرده بودند که گئورگ وارطانیان مأمور شد به آن نفوذ کند. او توانست در پوشش دانشآموز وارد این مدرسه شود و بسیاری از جاسوسانی را شناسایی کند که قرار بود به سود انگلیس فعالیت کنند. این موفقیتها چنان بود که انگلیسیها خیلی زود این مدرسه را تعطیل کردند. گئورگ وارطانیان بعدها با گوهر وارطانیان ازدواج کرد که خود او نیز به یکی از پُرآوازهترین جاسوسان شوروی تبدیل شد. گئورگ و گوهر تا ۱۹۵۱ در ایران زندگی میکردند؛ اما بعد راهی شوروی شدند و سالها برای این کشور به عنوان جاسوس خدمت کردند.
خواندن کتاب آدولف هیتلر را نجات دهید! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای تاریخی و سیاسی پیشنهاد میکنیم.
درباره ژان ـ فرانسوا بوشار
ژان ـ فرانسوا بوشار متولد ۱۹۶۲، اقتصاددان است و زندگی حرفهایاش در مؤسسات اقتصادی بزرگ و بینالمللی میگذرد. او بهویژه برای چندین بانک مرکزی اروپایی کار کرده و سالها در رومانی و بلغارستان روزگار گذرانده است. بوشار چندین رمان هم نوشته که آنها را انتشارات «ماکس میلو» و «تادیه» منتشر کردهاند. آدولف هیتلر را نجات دهید! اولین رمانی است که از ژان ـ فرانسوا بوشار در ایران منتشر میشود. رمان بانکدار اهریمن او هم به زندگیِ یالمار شاخت، وزیر اقتصاد رایش سوم، میپردازد.
بخشی از کتاب آدولف هیتلر را نجات دهید!
«گئورگ وارطانیان که داشت از قنادی پدرش بیرون میزد، مُشتی آبنبات شیرینبیان در جیب شلوارش چپاند. این نوع آبنبات را ترجیح میداد و وقتی پدرش یقهاش را میگرفت تا در ساخت شیرینیجات کمکش کند، همیشه خودش را میبست به آبنبات شیرینبیان: دستکم تا زمانی که مجبور بود در کارگاه قنادی پدرش بماند، شکمی از عزا درمیآورد! اما امشب نه: پدرش بعد از دریافت پیام رادیویی، بفهمینفهمی هلش داده بود بیرون. با وحشت و تشویش صدایش را بالا برده بود: «بدو پسر! برو بهشان بگو! باید همین الان دستبهکار شوند!» گئورگ وارطانیان در شب یخزدهٔ تهران و با جیبهایی پُر از آبنبات شیرینبیان، تا جایی که پاهایش یاری میکرد، به سرعت شروع به دویدن کرد تا خودش را به محلهای برساند که سفارتخانهٔ بریتانیای کبیر و شوروی در آن بود.
گئورگ جوان که ریههای کوچکش به خاطر سرمای یخبندانِ آن شب نوامبر کمکم بنای سوختن میگذاشت، وقتی از جلوی کاخ شاه گذشت، اندکی از سرعتش کاست؛ به گوشهٔ بلوار وسیع که پیچید، به زحمت کوشید خیابانهای با شیب تند کوهپایههای البرز را به سمت ساختمان دو سفارتخانه بالا برود.
ظلمات مطلق بود. آسمان بر فراز کوهستانها پوشیده از ستارههایی که در سرمای شب سوسو میزدند، بیآنکه خبری از نور ماه باشد تا زیبایی راه شیری را که در هوای صاف کوهستانی کامل آشکار بود، بر هم بزند. گئورک جوان کمی از سرعتش کاست؛ سربالایی تیز بود و او دیگر از دوران دبیرستان تمرین نمیکرد. وانگهی دواندوان رسیدن به اطراف سفارتخانهٔ شوروی احتمالاً یعنی بهترین راه برای خوردن یک گلولهٔ تفنگ موسینـ ناگانت، سلاح محبوب تکتیراندازهای نخبهٔ انکاوِدِ که اطراف را میپاییدند. نگهبانها به لطف نورافکنهای اِیدیسی که کل آن حوالی نصب شده بود، میتوانستند هر عابری را که زیادی نزدیک میشد، مثل روز ببینند. معمولاً شلیک چند تیر هشداردهنده دور و بر مزاحمان کفایت میکرد تا فراریشان دهد اما گاهی فاجعهای رخ میداد و تا کنون چند غیرنظامی بیگناه با گلولههایی که درست هدفگیری نشده بود، جانشان را از دست داده بودند. بعد سفیر شوروی مراتب عذرخواهی را به اطلاع دولت ایران میرساند اما به هیچ قیمتی دست از مراقبت برنمیداشت.
مقصد گئورگ وارطانیان سفارت اتحاد باشکوه جماهیر شوروی نبود. او که قدمهای کوتاهی برمیداشت، دقیقاً قبل از آنکه به منطقهای برسد که نورافکنها روشنش میکردند، به سمت راست پیچید. در دهانهٔ کوچهای تاریک نفسی تازه کرد و بعد کنار دیوارِ ویلایی مچاله شد که همهٔ پنجرههایش در تاریکی فرو رفته بود. کوشید نفسهای بریده بریده و پُرسروصدایش را آرام کند: اینطور که نفسنفس میزد، به رغم زیرکیاش نمیتوانست متوجه هیاهوی شب شود. وارطانیان میخواست دیدبانهای انکاود را پیدا کند که اطراف خانه را زیر نظر داشتند. میدانست در فاصلهای نه چندان دور از آنجایند و وقتی نزدیک شده است، قطعاً متوجه حضورش شدهاند. دوازده ساعت قبل که سپیدهدم آنجا را ترک کرد، بیش از بیست مأمور نیروهای نخبه اینجا و آنجا در حالت آمادهباش و پشت دیوارهای املاک اطراف یا روی بام خانهٔ روبرو مخفی شده بودند که طبقهٔ همکفش یک سلمانی بود. وانگهی برخی از رفقایش مانده بودند تا آن حوالی پرسه بزنند و رفتوآمد آلمانیها را زیر نظر بگیرند: آنها از سه ماه قبل ویلای الارخات را زیر نظر داشتند و تکتک کسانی را که به آنجا آمدوشد داشتند، میشناختند. پس میتوانستند برای مأموران انکاود مفید باشند؛ مأمورانی که در سکوت در مخفیگاهشان انتظار میکشیدند تا دستور مداخله داده شود.»
حجم
۴۲۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۵۵ صفحه
حجم
۴۲۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۵۵ صفحه
نظرات کاربران
جالب نبود. نه اطلاعات جالب تاریخی داشت و نه سبک و سیاق جالبی در نگارش... کتاب پر است از توصیفاتی که نویسنده از افراد میدهد. چون کتاب یک کتاب تاریخی نیست، این توصیفات برای خواننده قابل اعتنا نیست و تنها