دانلود و خرید کتاب بیمار خاموش الکس مایکلیدس ترجمه سجاد عبداللهی
تصویر جلد کتاب بیمار خاموش

کتاب بیمار خاموش

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۴از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیمار خاموش

کتاب بیمار خاموش نوشتهٔ الکس مایکلیدس و ترجمهٔ سجاد عبداللهی است و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است. کتاب بیمار خاموش داستان زنی هنرمند است که رفتارهای خشونت‌آمیز با همسرش دارد. در این میان، روان‌شناسی هم حضور دارد که سعی می‌کند علت انگیزه‌های این زن را فاش کند.

درباره کتاب بیمار خاموش

آلیسیا برنسون، نقاش، در یک روز گرم تابستانی، همسرش گابریل، عکاس مد و فشن را در خانه با سیم به صندلی می‌بندد و با اسلحه چند بار به سر و صورت او شلیک می‌کند. ماموران او را در حالی پیدا می‌کنند که با لباسی سفید و حالتی بهت‌زده بالای سر جنازه ایستاده، چاقویی کنار پایش افتاده و رگ دست خودش را هم زده است. آلیسیا دستگیر و به بیمارستان فرستاده می‌شود. در بازجویی‌های پلیس، آلیسیا دستگیر و به بیمارستان فرستاده می‌شود. در بازجویی‌های پلیس، آلیسیا هیچ حرفی نمی‌زند. او تا انتهای داستان خاموش می‌ماند و سکوت او داستان را از یک تراژدی معمولی به چیزی فراتر، به یک راز و معما تبدیل می‌کند. 

در بیمار خاموش نویسنده روی بخشی از روان انسانی انگشت گذاشته است که احساسات بیان‌نشده‌اش را در آن مدفون می‌کند. احساساتی که به قول فروید هیچ‌وقت از بین نمی‌روند. فقط به شکل زنده  مدفون‌ می‌شوند و یک روز به شیوه‌ای زشت‌تر سر بر می‌آورند.

خواندن کتاب بیمار خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بیمار خاموش

«آلیسیا برنسون وقتی‌که شوهرش را به قتل رساند ۳۳ ساله بود.

آن‌ها ۷ سال بود که ازدواج کرده بودند. هر دوی آن‌ها هنرمند بودند، آلیسیا نقاش و گابریل یک عکاس مشهور در حوزهٔ مُد بود.

گابریل سبک خاص خودش را داشت و از زاویهٔ مناسب، عکس‌های نیمه‌عریان از زنان ناشناس می‌گرفت.

پس از مرگ‌اش؛ ارزش عکس‌هایش سر به فلک کشید.

اگر صادقانه بگویم ارزش کارهایش از نظر من سطحی و ساده بود. هیچ‌کدام از کارهای گابریل ارزش بهترین اثر آلیسیا را نداشتند. من آنقدری از هنر سررشته ندارم که آیا آلیسیا را می‌توان نقاش نامید یا خیر. استعداد آلیسیا تا همیشه تحت این رسوایی قرار گرفت. بنابراین سخت است که بخواهیم بی‌طرف باشیم.

شما ممکن است که من را به طرف‌داری متهم کنید ولی من فقط نظرم را در رابطه با ارزش آثارش می‌گویم و به عقیدهٔ من آلیسیا یک نابغه بود جدا از توانایی فنی‌اش، نقاشی‌هایش خاصیت جذب آدم‌ها را داشتند و مثل قلاب به گلو گیر می‌کنند.

گابریل برنسون ۶ سال پیش که چهل‌وچهار سال سن داشت و در بیست‌وپنجم ماه آگوست به قتل رسید؛ در یک تابستان خیلی گرم که ممکن است همه یادتان باشد چون گرم‌ترین دمایی بود که تاکنون ثبت شده است.

گابریل در آخرین روز حیات‌اش صبح زود بیدار شد. یک ماشین در ۵:۱۵ به دنبال‌اش آمد و او را از خانهٔ مشترک‌اش با آلیسیا در شمال‌غربی لندن در کنارهامپستدهیس ۱سوار کرد و برای عکاسی او را به شورِدیچ۲ برد.

او همهٔ روز را مشغول عکاسی از مدل‌ها در بالای ساختمان بود. کسی چیز زیادی از کارهای آلیسیا در آن روز نمی‌داند. او یک نمایشگاه پیش‌رو داشت و سخت مشغول کارش بود و احتمال داشت که آن روز را مشغول نقاشی در خانهٔ تابستانی که در انتهای باغ است، بوده باشد. او اخیراً این خانهٔ تابستانی را به استودیو تبدیل کرده بود.

عکاسی گابریل تا اواخر شب طول کشید و او ساعت ۱۱ شب به خانه برگشت.

نیم ساعت بعد همسایه‌شان باربی هلمان۳ چندین صدای شلیک شنید و با پلیس تماس گرفت. ماشین پلیس در ساعت ۱۱:۳۵ از کلانتری هاوراستوک هیل۴ حرکت کرد و کمتر از ۳ دقیقه به آن‌جا رسید.

در حیاط باز بود. خانه در تاریکی محض قرار داشت و هیچ‌کدام از کلیدهای برق کار نمی‌کرد.

افسران از راهروی اصلی وارد اتاق نشیمن شدند، چراغ‌قوه‌هایشان را در سراسر اتاق می‌چرخاندند و باریکه‌های نور به صورت متناوب در اتاق می‌چرخیدند.

آلیسیا در کنار شومینه ایستاده بود که با آن لباس سفیدش در زیر نور چراغ‌قوه‌ها مثل شبح به نظر می‌رسید. آلیسیا توجهی به حضور پلیس‌ها نشان نداد، او سرد و بی‌روح همانند مجسمهٔ یخی، آشفته و متعجب به نظر می‌رسید. انگار با وحشتی نامریی مواجه شده است.

یک اسلحه روی زمین بود و کنار آن در تاریکی، گابریل بی‌حرکت روی صندلی بود. دست و پای او را با طناب به صندلی بسته بودند. در ابتدا افسران فکر کردند که زنده است، سر گابریل به یک طرف خم شده بود گویی که بیهوش بود.

سپس نور چراغ‌قوه مشخص کرد که چندین تیر به صورت گابریل خورده است و چهرهٔ خوش‌قیافهٔ او را برای همیشه از ریخت انداخته بود و چهرهٔ غرق در خونش سیاه شده بود.

تکه‌های جمجمه و مغز و خونش به دیوار پشت سرش پاشیده بود.

خون همه جا را در برگرفته بود و روی دیوارها و کف چوبی اتاق جوی خون جاری بود.

افسران خیال کردند که این خون گابریل باشد اما مقدارش خیلی زیاد بود. در این حین چیزی در زیر نور چراغ‌قوه درخشید. یک چاقو در کنار پای آلیسیا بر روی زمین افتاده بود و نور چراغ‌قوهٔ دیگری مشخص کرد که خون بر روی لباس سفید آلیسیا پاشیده است.

یک افسر بازوهای آلیسیا را گرفت و بالا آورد تا آن‌ها را زیر نور ببیند. رگ‌های مچ دست‌اش از چند جا بریده بودند. برش‌ها تازه و به شدت خونریزی می‌کردند.

آلیسیا تلاشی برای نجات خودش نمی‌کرد. سه افسر او را بلند کردند و او را به بیمارستان رویال فری۵ که فاصلهٔ نزدیکی داشت رساندند. او در مسیر غش کرد و بیهوش شد؛ با وجود این‌که خون زیادی از دست داده بود زنده ماند. روز بعد او در اتاق خصوصی بیمارستان بستری بود. پلیس در حضور وکیل‌اش از او سوالاتی پرسید.

آلیسیا در طول بازپرسی ساکت باقی ماند. لب‌هایش بی‌رمق و رنگ‌پریده بودند. آن‌ها گاهی می‌لرزیدند اما بدون هیچ حرف و صدایی.

او هیچ سوالی را پاسخ نمی‌داد. نمی‌توانست یا این‌که نمی‌خواست پاسخی دهد. حتی وقتی به قتل گابریل متهم شد. حتی هنگام دستگیری، تکذیب یا اعتراف به گناه‌اش نکرد.

آلیسیا دیگر هرگز حرف نزد.»

کاربر 1783667
۱۴۰۳/۰۶/۲۱

بهتر ین کتاب در جهان است. یگبی نظیر است . هر کس مطالعه می کنید. لذت می برد.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان