کتاب جای پا در عمارت فرجاد
معرفی کتاب جای پا در عمارت فرجاد
کتاب جای پا در عمارت فرجاد نوشتهٔ امیرعلی صادقی است. نشر سنجاق این کتاب را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است.
درباره کتاب جای پا در عمارت فرجاد
کتاب جای پا در عمارت فرجاد داستانی جنایی نوشتهٔ امیرعلی صادقی است. یکی از شخصیتهای اصلی این داستان کارآگاه «ژاک آرمن» نام دارد.
نشر سنجاق زیرمجموعهٔ «طاقچه» برای ناشر- مؤلفان است. نشر سنجاق از صفر تا صد انتشار کتاب کنار مؤلفان و مترجمان است و آنها را با ارائهٔ باکیفیت تمام خدمات لازم، پشتیبانی و همراهی میکند. این نشر سفارش انتشار کتاب و اثر در هر حوزهای (داستان و رمان، کتابهای علمی، کتاب شعر، تبدیل پایاننامه به کتاب و…) را میپذیرد. کتابها با این انتشارات، منتشر میشوند، میتوانند بهدست میلیونها مخاطب برسند و نویسنده میتواند با فروش کتابش درآمدی ماهانه کسب کند. این انتشارات برای افرادی است که میخواهند کتاب جدیدی منتشر کنند و برای افرادی است که پیش از این، کتابی منتشر کردهاند و اکنون میخواهند نسخهٔ الکترونیکی آن را منتشر کنند.
خواندن کتاب جای پا در عمارت فرجاد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به ادبیات جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جای پا در عمارت فرجاد
«کارآگاه ژاک آرمن، رشتهٔ کلام را در دست گرفت و تعریف کردن ماجرا را برای سربازرس خسروی و آقای فرجاد آغاز کرد:
ــ جمعه شب بعد از فوتبال، آرمان نزدیکیهای ساعت ۱۲ به خونه میاد و تا حوالی ۲ بامداد فیلم میبینه، کتاب میخونه، با موبایلش که توی اتاق کنار تختش بود بازی میکنه و هزاران کار دیگه که اون موقع میتونسته انجام بده، شما هم اون موقع، با خانوم ملیکا احمدینیا، یا بهتره بگم همسر دومتون به خیال اینکه آرمان خوابه وارد عمارت میشید.
آرمان از طبقهٔ پایین صدایی چیزی میشنوه، میاد لب راهرو و شما رو با ملیکا خانوم میبینه و ماجرا رو یه جورایی میفهمه. تو هم آرمان رو میبینی و میری سراغش، تا راضیش کنی دربارهٔ این قضیه به کسی حرفی نزنه. ازت باج میخواد، و شما اول قبول میکنید بهش باج بدید اما بعد میترسید لو تون بده، باهاش گلاویز میشید و آرمان رو کتک میزنید. به خاطر همین طبق گزارش پزشکی قانونی جای کبودی روی بدن آرمان بوده.
بعد از کتک کاری وقتی از اتاق آرمان، بیرون میاید اگه اشتباه نکنم، میبینید ملیکا خانوم توی عمارت نیست. میرید داخل کوچه، اونجا هم نیستن به تلفنشون زنگ میزنید، جواب نمیده تو همین شرایط سرفه ات میگیره، چون تو وقتی استرس داری، سرفه میکنی، به همین دلیل همسایتون میگفت نصفه شب از بیرون خونهٔ خودش، صدای سرفه شنیده.
همون موقع، آرمان که میدونسته، زندش نمیذاری از فرصت استفاده میکنه و در نبود چند دقیقهای تو یه نامهٔ خیلی هوشمندانه مینویسه و اون رو میندازه زیر تختش. تو هم بعد از غیب شدن ملیکا، حسابی استرس میگیری و احتمالا میترسی آرمان فرار کرده باشه. پس سریع به اتاق آرمان میری و همهٔ خشم و استرستو روش خالی میکنی و انقدر گردن بچه رو فشار میدی، که بعد از چند ثانیه میفهمی مرده، و مرتکب چه اشتباهی شدی.
ــ اولا، هرکسی میتونه سرفه کرده باشه. دوما من اون شب خونه مادرم بودم، آقای خسروی هم این رو تایید میکنه میتونید ازش بپرسید. این قدر هم خیال بافی نکنید، اگه من جای رئیست بودم یه تست اعتیاد ازت میگرفتم.
ــ بازم تکرار میکنم احترام خودتون رو نگه دارین. در جواب ادعاتون بله، مادرتون دروغ نمیگفت، شما بعد از اینکه با ملیکا احمدینیا میرید عمارت، به خونهٔ مادرتون رفتید و اونجا خوابیدید و ازش خواستید اگه کسی پرسید دیشب تو اونجا خوابیدی یا نه، مادرتون بگن آره. ولی چه شانسی داری که توی کوچهتون هیچ خونهای دوربین مداربسته نداره.»
حجم
۱۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۲ صفحه
حجم
۱۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۲ صفحه
نظرات کاربران
از نظر من کتابی واقعا زیبا بود. به افرادی که داستان های جنایی دوستدارن توصیه میشه. و همین که یه نوع داستان کوتاه هست باعث میشه که در کمتر از۲ ساعت کلشو بخونین.کاشکی به بینهایت اضافه بشه. مرسی از طاقچه
خوب بود