کتاب صد سال تنهایی
معرفی کتاب صد سال تنهایی
کتاب صد سال تنهایی نوشتهٔ گابریل گارسیا مارکز و ترجمهٔ محمدصادق سبط الشیخ است. انتشارات عطر کاج این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان مشهور که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد، در سبک ادبی «رئالیسم جادویی» نوشته شده است.
درباره کتاب صد سال تنهایی
کتاب صد سال تنهایی در سال ۱۹۸۲ جایزهٔ نوبل ادبیات را برای گابریل گارسیا مارکز به ارمغان آورد. این رمان به سبک رئالیسم جادویی نگارش یافته است. مارکز در این رمان به شرح زندگی ۶ نسل از خانوادهای به نام «بوئندیا» میپردازد که نسل اول آنها در دهکدهای به نام «ماکوندو» ساکن میشود. داستان از زبان سومشخص حکایت میشود. طی مدت یک قرن تنهایی، ۵ نسل دیگر از بوئندیاها به وجود میآیند و حوادث سرنوشتساز ورود کولیها به دهکدهای و تبادل کالا با ساکنان آن، رخدادن جنگ داخلی و ورود خارجیها برای تولید انبوه موز را میبینند. یکی از کلیدیترین شخصیتهای این رمان «اورسلا ایگوآران»، همسر «خوزه آرکادیو بوئندیا» است که مادر نخستین نسل خانوادهٔ بوئندیا بوده است. اوسالا زنی است که بار سنگین محنت و رنج این تنهایی تاریخی و عظیم را بر شانههای خویش میکشد. خوزه آرکادیو بوئندیا و اورسولا ایگواران نسل اول این خانوادهاند که دخترعمو و پسرعمو هستند و همیشه در هراسند که مبادا تکرار اتفاقات منطقهای که در آن زندگی میکنند، برای آنها هم به وقوع بپیوندد؛ چراکه طبق آنچه شنیدهاند، ممکن است به سبب نزدیکی خونیای که با هم دارند، یکی از فرزندانشان با دُم خوک به دنیا بیاید.
به هر تقدیر، آنها صاحب ۳ فرزند میشوند که نام آنها را بهترتیب «خوزه آرکادیو»، «آئورلیانو» و «آمارانتا» میگذارند و همین نامها هم در نسلهای بعدی تکرار میشوند. خوزه بنیانگذار روستا میشود و همیشه به نبوغ و نوآوریهایی که کولیها بههمراه خود به روستا میآورند، علاقهٔ بسیاری نشان میدهد و در بیشتر مواقع هم رهبری و هدایت فکری مردم را بر عهده میگیرد. خوزه دوستی به نام «ملکیادس» دارد که با او بسیار صمیمی است و یکی از کولیهایی است که بهنوعی او را با جهان بیرون از فضای محدود روستا آشنا میسازد؛ چراکه روستا در بین باتلاقهایی قرار گرفته که آنجا را از دنیای بیرون جدا میکند. او یکی از شخصیتهای اصلی داستان است که چندبار در روند داستان میمیرد و دوباره به دنیا باز میگردد و نقش بسیار تعیینکنندهای در سرنوشت خانواده دارد.
مارکز گفته است که برای خلق این اثر ۱۵ ماه تمام، خود را در خانه حبس کرده و بیوقفه مشغول به نوشتن بوده تا نهایت دقت را در خلق این اثر به کار گیرد و آن را جاودانه سازد.
خواندن کتاب صد سال تنهایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن و خرید کتاب صد سال تنهایی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کلمبیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۲۸ در کلمبیا به دنیا آمد. او داستاننویس و رماننویسی است که به حرفۀ روزنامهنگاری نیز مشغول بود. مارکز خبرنگار و منتقد فیلم نیز بود و نمایشنامه و فیلمنامه هم مینوشت. برخی گابریل گارسیا مارکز را محبوبترین و شاید بهترین نویسنده در اسپانیا، پس از سروانتس میدانند. این نقلقولی از «کارلوس فوئنتس» (نویسنده) است.
مارکز در کودکی، پیوسته در معرض افکار، باورها و قصههای خیالی و خرافاتی مردم اطرافش بود؛ بهطوریکه تفکیک خیال و واقعیت از یکدیگر برایش سخت و دشوار شده بود. این نویسندۀ مشهور در دوران جوانی در رشتۀ حقوق تحصیل میکرد، اما آن را رها کرد و به نوشتن روی آورد. گابریل گارسیا مارکز نخستین داستان خود را در سال ۱۹۴۶ در یک روزنامه به چاپ رساند. این داستان «سومین استعفا» نام داشت. درونمایههای تاریخی که حاصل و نشاندهندۀ شناخت گابریل گارسیا مارکز از کشورش است، در آثار او هویداست. سبک نگارشی مارکز را رئالیسم جادویی میدانند. این سبک، در بستری واقعگرایانه، حاملِ رخدادهایی غیرواقعی است. برخی از آثار او عبارتند از: صد سال تنهایی، عشق سالهای وبا، شرح وقایع پیشگوییهای مرگ، تشکیلات سری شیلی، ژنرال در دخمهٔ پر پیچوخم، مهاجر غریبه، عشق و مصیبتهای دیگر، حقیقت ماجراجوییهای من، کسی نیست به سرهنگ نامه بنویسد، اسیر ساعت شیطانی، یک روز پس از شنبه، تدفین مادربزرگ و... .
گابریل گارسیا مارکز در سال ۲۰۱۴ در مکزیکوسیتی درگذشت.
بخشی از کتاب صد سال تنهایی
«پیلار ترنرا آن پیرزن جادوگر، یک شب در مهمانی، در همان صندلی راحتی که از چوب بید درست شده بود، نشسته بود و درحالیکه داشت از بهشت خیالی خود لذت میبرد، از دنیا رفت. او سالها پیش وقتی که به سن صدوچهلوپنج سالگی رسیده بود، از عادت غمانگیز شمارش سالهای عمرش دست برداشته بود و فقط با خاطراتش زندگی میکرد. او وصیت کرد که در تابوت دفنش نکنند و طبق آخرین آرزویش، او را همانطور که روی صندلیاش نشسته بود، بهوسیله هشت مرد، با طناب در گودال عمیقی که در سالن رقص، گود کرده بودند، گذاشتند و همانجا خاکش کردند. دخترهای دورگهٔ سیاهپوشی که رنگپریده و بیجان بودند، طبق آیینی که گویا خودشان اختراع کرده بودند، یکییکی گوشوارهها، انگشترها و سنجاق سینههای خود را درآوردند و در گودال ریختند. دخترها روی گودال، سنگ قبری بدون اسم و بدون تاریخ گذاشتند و روی آن را پر از گلهای مخصوص مناطق آمازون کردند و بعد در و پنجرههای آن خانهٔ ترحم برانگیز را با آجر و ساروج بستند. خودشان هم در سراسر دنیا پخش شدند.»
حجم
۳۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۳۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی قشنگه نسبت به قیمتش هم میرزه در کل عالیه