دانلود و خرید کتاب شب چلگی یلدا زری ابو
تصویر جلد کتاب شب چلگی یلدا

کتاب شب چلگی یلدا

نویسنده:زری ابو
ویراستار:مهدی گازر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شب چلگی یلدا

کتاب شب چلگی یلدا نوشتهٔ زری ابو و ترجمهٔ مهدی گازر است و انتشارات مهراندیش آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب شب چلگی یلدا

 چرا برخی آن‌قدر درگیر یک‌سری مسائل مثل چشم‌وهم‌چشمی، تجمل‌پرستی و مدگرایی افراطی هستند و برای آنکه روی مبارکِ یکدیگر را کم کنند، از هر شیوه‌ای که فکرش را بکنید، استفاده می‌کنند و مال و دارایی خود را به رُخ دیگری می‌کشند، آدم‌هایی که به خیالشان با پشت پا زدن به برخی اصالت‌ها و سنت‌ها و تخریب و عقب‌مانده جلوه دادنِ عده‌ای دیگر به کمال می‌رسند و این‌گونه سری میان سرها درمی‌آورند.

هدف از نوشتن کتاب شب چلگی یلدا پرداختن به برخی معضلات اجتماعی و فرهنگی همچون زندگی آدم‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده، سبک زندگی مجازی، اختلاف‌سلیقه و عدم سازگاری بین نسل‌های مختلف جامعه، پایبندی به آداب و سنن در دل مدرنیته و پدیدهٔ نوظهور کرونا و آسیب‌هایش در زندگی فردی و اجتماعی، بدون هیچ‌گونه نگاه قضاوت‌گر، بوده است که خیلی از ما آدم‌ها درگیرش بوده و هستیم.

ماجراهای این رمان نه خودزندگی‌نامه است و نه سبکی از گزارش‌نویسی، بلکه افکار مشوش یک نویسنده و ژورنالیست است که خواسته از این طریق، اشاره‌ای به دغدغه‌های خودش، هم‌سن‌وسال‌هایش، نسل‌های قبل‌تر و نسل حاضر کند.

ماجراهای این رمان سی‌وهشت فصلی، که از زبان اول‌شخصِ جوانی به نام نگار روایت می‌شود، جریان دو خانواده را به‌موازات هم به تصویر می‌کشد و با زبانی ساده و صمیمی شما را با مشکلاتی که در محیط خانه، کار و اجتماع برایش پیش می‌آید، همراه می‌کند.

خواندن کتاب شب چلگی یلدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شب چلگی یلدا

«در پارک نشسته و منتظر بودیم تا مهرداد برسد. در این دقایق، به آن چند نفری نگاه می‌کردیم که در این وقتِ شب، مشغول پیاده‌روی و تمرین پارکو بودند که به‌یک‌باره گوشی‌ام به صدا درآمد. با دیدنِ شمارهٔ مهرداد هول برم‌داشته بود که الان باید دقیقاً چه‌کار کنم، دروغ بگویم یا واقعیت را بر زبان بیاورم. در همین افکار بودم و استرس دست از سرم برنمی‌داشت که یلدا، با اوقات‌تلخی، گوشی را از دستم قاپید و گفت: «چرا خشکت زده؟ مگه جن دیدی؟ مهرداده دیگه. چرا ترسیدی؟»

یلدا کمی از من فاصله گرفت و مشغول گفت‌وگو با مهرداد شد.

کمی بعد، مهردادخان، با لبخندی که بر لب داشت، از روبه‌رو به‌سمتمان آمد و بعد از سلام‌واحوال‌پرسی، گفت: «شام چی دوست دارین؟»

من که هنوز ته‌ماندهٔ ساندویچ را در دهانم حس می‌کردم و احساس سیری باعث می‌شد که فکر مجدد به غذا حالم را بد کند، رو به مهرداد گفتم: «من که دیگه جا ندارم.»

یلدا که انتظار شنیدنِ چنین جمله‌ای را از من نداشت، چشم‌غرّه‌ای به من رفت و نیشگون محکمی از بازویم گرفت. مهرداد متعجبانه نگاهم کرد و گفت: «مگه شام خوردین؟!» یلدا لبخندی زد و گفت: «عسیسم، عِجقم، شام کجا بود!»

یلدا به نشانهٔ اینکه درِ دهانم را ببندم، با کفشش آرام به پایم زد و رو به مهرداد کرد و ادامه داد: «مهردادجون، نگار از بس خجالتی و تعارفیه این حرفا رو می‌زنه. این از بچگیش هم این مدلی بود.»

خواجه‌مهرداد با شنیدن این حرف، پوزخندی زد و پرسید: «چه مدلی؟!»

یلدا که یک طرف اَبرویش را بالا می‌داد، با خشم نگاهم کرد و جواب داد: «خویشتن‌دار و کم‌رو.»

مهرداد نگاهی به من انداخت که ازفرطِ خستگی، مدام خمیازه می‌کشیدم. پلاستیک‌های خرید را از روی صندلی برداشت و رو به من گفت: «معلومه حسابی پاساژگردی کردینا. پاشین، پاشین بریم همین نزدیکی‌ها یه رستوران درجه‌یک هست. همون‌جا شام بخوریم.»

پوزخندی زدم و به اکراه و اجبار، راضی به رفتن شدم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۹۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

حجم

۳۹۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

قیمت:
۲۶۶,۰۰۰
تومان