دانلود و خرید کتاب سوسویی در تاریکی استیسی ویلینگام ترجمه سمر میرزاخانی نافچی
تصویر جلد کتاب سوسویی در تاریکی

کتاب سوسویی در تاریکی

انتشارات:نشر افرا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سوسویی در تاریکی

کتاب سوسویی در تاریکی نوشتهٔ استیسی ویلینگام و ترجمهٔ سمر میرزاخانی نافچی است. نشر افرا این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. شخصیت اصلی این رمان می‌کوشد پرده از راز یک قاتل بردارد.

درباره کتاب سوسویی در تاریکی

کتاب سوسویی در تاریکی پس از یک سرآغاز در ۳ بخش نوشته شده است. بخش‌های این رمان به‌ترتیب «می ۲۰۱۹»، «ژوئن ۲۰۱۹» و «جولای ۲۰۱۹» نام گرفته‌اند. این رمان با جملهٔ «فکر می‌کردم می‌دانم هیولاها چه هستند.» آغاز می‌شود. راوی می‌گوید که وقتی دختری کوچک بوده، هیولاها را سایه‌هایی مرموز تصور می‌کرده که پشت لباس‌های آویزانش، زیر تختش و در جنگل کمین می‌کنند. او می‌گوید که موقع بازگشت از مدرسه به خانه زیر نور داغ آفتاب حضور آن‌ها را به‌صورت فیزیکی پشت‌سرش احساس می‌کرده که به او نزدیک‌تر می‌شدند. نمی‌دانست چطور این حس را توصیف کند؛ فقط به‌نحوی می‌دانست آنجا هستند. بدن این راوی می‌توانست خطر را احساس کند؛ مثل وقتی که پیش از قرارگرفتن دستی بی‌خبر روی شانه‌مان، پوستمان مورمور می‌شود؛ آن لحظه‌ای که متوجه می‌شویم آن احساس تزلزل‌ناپذیر، در واقع یک جفت چشم است که پشت شاخهٔ درختان یا درختچه‌ای بزرگ کمین کرده و در جمجمه‌مان رسوخ می‌کند.

این رمان یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز بوده است که آن را داستانی هوشمندانه و جذاب با پیچش‌های داستانی‌ای که هرگز نخواهید دید، توصیف کرده‌اند. این رمان، اولین کتاب استیسی ویلینگهام است که گفته شده باعث می‌شود که شما مدت‌ها قبل از خوابتان آن را ورق بزنید. در این رمان با دختری به نام «کلویی دیویس» همراه می‌شویم. وقتی او ۱۲ساله بود، ۶ دختر نوجوان در شهر کوچک او در لوئیزیانا ناپدید شدند. در پایان تابستان، پدر خودش به جنایات اعتراف کرد و مادام‌العمر کنار گذاشته شد. پدر، کلویی و بقیهٔ اعضای خانواده‌اش را رها کرد تا با حقیقت دست‌وپنجه نرم کنند و سعی کنند درحالی‌که با عواقب بعدی روبه‌رو می‌شوند، پیش بروند.

در ابتدای رمان سوسویی در تاریکی، دخترکْ سی‌وچندساله است. کلویی یک روان‌شناس در باتون روژ است و برای عروسی خود آماده می‌شود؛ درحالی‌که در نهایت درک او از شادی‌ای که برای رسیدن به آن تلاش کرده، شکننده است. او گاه احساس می‌کند که کنترل زندگی خود را به‌اندازهٔ نوجوانانی که بیماران او هستند، از دست داده است؛ بنابراین وقتی یک دختر نوجوان محلی ناپدید می‌شود و سپس یکی دیگر، آن تابستان وحشتناک از بین می‌رود. آیا او پارانوئید است؟ آیا او با دیدن شباهت‌هایی از گذشته‌اش که در واقع وجود ندارند، قصد دارد نقاب یک قاتل را بردارد؟

خواندن کتاب سوسویی در تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر امریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سوسویی در تاریکی

«چشمانم با شدت باز می‌شوند. سرم از شدت درد ضربان دارد؛ ضرباتی آهنگین مثل طبل‌های قبیله‌ای که اتاق را به لرزه درمی‌آورند. روی تخت غلت می‌زنم و به ساعت زنگ دارم نگاه می‌کنم. ده و چهل‌وپنج دقیقه. لعنتی چطور تا این موقع خوابیدم؟

روی تخت می‌نشینم، شقیقه‌هایم را می‌مالم و چشمانم را در مقابل روشنایی اتاق خواب‌مان تنگ می‌کنم. وقتی به این‌جا نقل مکان کرده بودم- وقتی این‌جا اتاق خواب خودم بود نه اتاق خواب مشترک‌مان، مکانی برای زندگی نه خانه- خواسته بودم همه‌چیز سفید باشد. دیوارها، فرش، روتختی‌ها، پرده‌ها. سفید رنگ تمیزی است، پاکی و امنیت.

اما حالا سفید، روشن است. بیش‌ازحد روشن. متوجه می‌شوم پرده‌های کتان که در مقابل پنجره‌های تمام‌قد آویزان شده‌اند، بی‌فایده هستند چراکه اصلاً نور کورکنندهٔ آفتابی را که روی بالشم می‌تابد نمی‌پوشانند. ناله می‌کنم.

با صدای بلند می‌گویم: «دنیل؟» خم می‌شوم و از کشوی میز کنار تختم یک قوطی ایبوبروفن بیرون می‌کشم. لیوانی آب روی زیربشقابی مرمرین قرار دارد. تازه آن‌جا گذاشته شده است. یخ‌های داخلش هنوز منجمد و روی سطح آب شناور هستند. می‌توانم عرق سردی را که از کنارهٔ لیوان روی پایه می‌چکد ببینم. «دنیل، چرا من دارم می‌میرم؟»

خندهٔ نخودی نامزدم را درحالی‌که وارد اتاق می‌شود، می‌شنوم. یک سینی پنکیک و بیکن بوقلمون در دست دارد و بلافاصله از خودم می‌پرسم واقعاً چه کاری کرده‌ام که لایق کسی باشم که صبحانه را برایم به تخت خوابم بیاورد. تنها چیزی که کم است تا این صحنه از یک فیلم هالمارک خارج شده باشد، یک دسته گل وحشی دستچین‌شده درون گلدانی کوچک است. البته منهای خماری وحشتناک من.

با خودم می‌گویم حتماً دست سرنوشت است. خانوادهٔ افتضاحی داشتم. بنابراین، حالا یک همسر فوق‌العاده به دست آورده‌ام.»

mahdieh
۱۴۰۲/۱۰/۰۱

خیلییی کتاب خوبی بود، من کتابای جنایی و معمایی زیاد خوندم ولی این کتاب متفاوت بود و علتش قلم قوی نویسنده بود، توصیفاتش از حال کلوئی، از تمام اتفاقای اطراف یه جور خاصی قشنگ بود، معماش رو هم خوب تعریف

- بیشتر
مینا
۱۴۰۲/۰۷/۱۸

کتاب جنایی و معمایی که جاذبه و کشش لازم رو داره تا مخاطب رو با خودش همراه کنه

سمیرا میرزایی
۱۴۰۱/۰۹/۲۴

یه داستان معمایی جذاب و متفاوت. روند سریع و غیر قابل‌ پیش‌بینی ای هم داره😃

آیدا
۱۴۰۳/۰۸/۰۵

من اهل داستان جنایی نیستم، ولی اگه شما علاقه مندین، حتما خوشتون میاد. داستان از زبان دختریه از یه شهر کوچیک که وقتی ۱۲ ساله بوده، چند تا دختر توی شهرشون گم میشن، الان مدتها از اون ماجرا گذشته و خاطرات

- بیشتر
Zeinab Afzali
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

جنایی خوبی بود ولی خیلی توصیفات اش زیاد بود و هی رد میکردم

books.with.nazanin
۱۴۰۲/۰۵/۰۳

اگر از کتابهایی مثل نجواگر خوشتون اومده پیشنهادش میکنم. در کل در قسمت هیجان انگیز بودن خوب عمل کرده بود.

کاربر ۹۰۳۷۳۹
۱۴۰۱/۱۱/۱۳

جذاب

«حتی خداحافظی هم نکرد. لعنتی حتی یه دلیل هم برامون نیاورد. فقط رفت.»
n re
ما زنان در طول روز به روش‌های نامحسوس زیادی از خودمان محافظت می‌کنیم: از خودمان در برابر سایه‌ها، مهاجمان نادیده، داستان‌های تخیلی و افسانه‌های شهری محافظت می‌کنیم. درواقع چنان نامحسوس که خودمان هم به‌سختی متوجه انجام آن می‌شویم. قبل از تاریک شدن هوا محل کار را ترک می‌کنیم. در غیر این صورت، کیف‌مان را یک‌دستی به سینه می‌فشاریم
n re
امیدی کاذب که بدتر از ناامیدی کامل است.
n re
اعتماد همه‌چیزه. صداقت همه‌چیزه.
n re
وقتی مردم از لحاظ فیزیکی آسیب می‌بینند می‌توانی آن را در کبودی‌ها و زخم‌ها ببینی ولی وقتی به لحاظ احساسی و ذهنی آسیب می‌بینند تا اعماق وجودشان رسوخ می‌کند. می‌توانی تمام شب‌های بی‌خوابی را در انعکاس چشم‌های‌شان ببینی. می‌توانی لکه‌های دائمی اشک را روی صورت‌شان و هر کشمکش خشم را در چین‌های پیشانی‌شان ببینی.
n re
گذشته هرگز جایی که سعی می‌کنیم نگهش داریم نمی‌ماند. نمی‌توانیم گذشته را پشت کمد پنهان کنیم و امیدوار باشیم فراموش‌مان شود.
n re
ترسیدن یک روند یادگیری است، پیشرفتی مداوم از یک تهدید ملاحظه شده به تهدید دیگر که خطرناک‌تر از قبلی است.
سمیرا میرزایی
هرکسی که با هیولاها مبارزه می‌کند باید مراقب باشد در طی این روند به هیولا تبدیل نشود. اگر مدتی طولانی به یک پرتگاه خیره شوید، پرتگاه نیز به شما خیره خواهد شد. فریدریش نیچه
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
هرکسی که با هیولاها مبارزه می‌کند باید مراقب باشد در طی این روند به هیولا تبدیل نشود. اگر مدتی طولانی به یک پرتگاه خیره شوید، پرتگاه نیز به شما خیره خواهد شد.
AS4438
خانه. این هم کلمهٔ پرمعنایی است. خانه تنها یک ساختمان نیست. تنها مجموعه‌ای از آجرها و تخته‌هایی که توسط بتن و میخ به هم متصل شده‌اند، نیست. احساسی‌تر از این حرف‌هاست. خانه به معنی امنیت و اطمینان است.
n re

حجم

۳۴۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۳۶ صفحه

حجم

۳۴۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۳۶ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان