کتاب بزهایی از بلور
معرفی کتاب بزهایی از بلور
کتاب بزهایی از بلور نوشتهٔ علی چنگیزی است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک مجموعه داستان ایرانی، یکی از کتابهای «مجموعهٔ جهان تازهٔ داستان» و کاندیدای بهترین مجموعهداستان در هشتمین دورهٔ جایزه جلال آلاحمد است.
درباره کتاب بزهایی از بلور
کتاب بزهایی از بلور داستانهای «خرس»، «صلات ظهر» و «بزهایی از بلور» را در بر گرفته است. این داستانها را علی چنگیزی در حالوهوایی ایرانی نوشته است. داستان اول در از اتاقی انباشته از بوی خون و نا آغاز میشود که بهسختی میتوان در آن نفس کشید. «خسرو» و «سیروسکلفتو» در این اتاق هستند. داستان دوم در راهآهن و گرمای بسیارش میگذرد. «سلیمان» نام یکی از شخصیتهای این داستان کوتاه است. در داستان سوم «علی» در سمند سیاه نشسته است. همهجا پوشیده از برف است و شخصیتها در راهند.
داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب بزهایی از بلور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره علی چنگیزی
علی چنگیزی در ۱۴ مهر ۱۳۵۶ در آبادان به دنیا آمد. او نویسنده و منتقدی ایرانی است که پس از آغاز جنگ ۸ساله بههمراه خانواده به کرمان مهاجرت کرد. اولین داستان کوتاه او با نام «باران در یک روز گرم» در ماهنامهٔ آزما به انتخاب گیتا گرکانی منتشر شد. پس از شرکت در کارگاه داستاننویسی محمد بهارلو داستانهای دیگری از او در مجلات مختلف منتشر شد؛ از جمله داستان کوتاه «خیابان یک طرفه» به انتخاب محمد بهارلو و در مجلهٔ گلستانه. اولین کتاب او «پرسه زیر درختان تاغ» نام دارد که نشر ثالث آن را در سال ۱۳۸۸ چاپ کرد، چاپ دوم این کتاب توسط نشر چشمه و در سال ۱۳۹۲ منتشر شد. «پرسه زیر درختان تاغ» کاندیدای جوایز مختلفی شده است؛ از جمله کاندیدای بهترین رمان اول جایزهٔ گلشیری، کاندیدای جایزهٔ گام اول، کاندیدای کتاب فصل، کاندیدای بهترین رمان فارسی دههٔ هشتاد (ویژهٔ نویسندگان زیر ۴۵ سال). دومین کتاب او «پنجاه درجه بالای صفر» را نشر چشمه در سال ۱۳۹۰ به بازار عرضه کرد. این رمان در جایزهٔ ادبی هفتاقلیم شایستهٔ تقدیر شناخته شد. مجموعه داستان «کاجهای مورب» اولین مجموعه داستان او است که در سال ۱۳۹۱ توسط نشر چشمه منتشر شد. این مجموعه داستان برندهٔ سیزدهمین دورهٔ جایزهٔ هوشنگ گلشیری شده است؛ همچنین این مجموعه در نظرسنجی مجلهٔ تجربه بهعنوان بهترین مجموعهٔ داستانی سال انتخاب شد. «بزهایی از بلور» دومین مجموعهداستان او در سال ۱۳۹۳ منتشر شد که کاندیدای بهترین مجموعهداستان در هشتمین دورهٔ جایزه جلال آلاحمد شد.
بخشی از کتاب بزهایی از بلور
«مردها دوباره سیگاری گیراندند و آرام دود کردند. علی آبادییی را که در آن نزدیکی بود نگاه میکرد. سقف گنبدی خانههای گلی زیر برف سنگین بود.
هر دو رفتند سمت سمند. حجم آشفتهای از دود و بخار نفس، چشمهاشان را تار کرده بود.
بالا رفتن از شیب سختتر بود و مردها گاهی میسُریدند و به پوز روی برف میغلتیدند. اما به هر جانکندنی بود خودشان را به بالا رساندند. عباس برگشت و پایین را نگاه کرد، جایی که نیسان چپ شده بود و زیرچشمی جایی را میپایید که سام را سوزانده بودند. چشمهایش اشک افتاده بود.
باد سردی از سمت غرب میوزید. علی جلوتر میرفت.
عباس در سمند را باز کرد و آرام چپید پشت فرمان.
علی نفس کشید و ایستاد بالای دره.
عباس بوق زد. گفت: «چرا سوار نمیشی رئیس؟»
علی با قیافهٔ متفکر گفت: «باید اینجا بمونم تا زنم رو پیدا کنم. زیر برفه.»
عباس نگاهش کرد. صورت علی چروک شده بود.
گفت: «میمونم تا بهار بشه و برف آب بشه.» به عباس نگاه کرد که در سکوت بهش خیره شده بود. جوری نگاهش میکرد انگار اولینبار است او را میبیند.
علی گفت: «وقتی درش آوردم میبرمش خاکش میکنم.»
عباس دشت یکدست سفید را نگاه کرد که زن علی را بلعیده بود. پیاده شد و رفت طرف علی. دستش را گذاشت روی شانهٔ علی و گفت: «زن خوبی بود؟»
«فکر کنم.»
گفت: «این روزها زن خوب کمه.»
علی تلخ خندید: «زنم دوستم داشت. این کمترین کاریه که میتونم واسهش بکنم. میفهمی؟»
عباس گفت: «نه.»
«میخوام بمونم.»
خسرو روی صندلی پشت ماشین به حال غش افتاده بود و بوی گند گوشت میداد. عباس ماشین را انداخت توی جادهٔ باریکی که به سمت غرب بالا میرفت. از توی آینه به علی نگاه کرد که پشت به آنها کرده بود و یکهوتنها دره را دید میزد.»
حجم
۷۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۷۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه