دانلود و خرید کتاب حباب های رنگی رویا شاعری
تصویر جلد کتاب حباب های رنگی

کتاب حباب های رنگی

نویسنده:رویا شاعری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حباب های رنگی

کتاب حباب های رنگی نوشتهٔ رویا شاعری است. انتشارات آئی سا این رمان را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب حباب های رنگی

کتاب حباب های رنگی رمانی ایرانی است که در ۱۷ فصل نوشته شده است. این رمان از جایی آغاز می‌شود که راوی از ورودش به کافه خبر می‌دهد. او در این کافه کار می‌کند. او می‌گوید در این کافه با «سینا» و «مسعود» آشنا شده بوده است. مسعود ۵ سال بزرگ‌تر از راوی و دانشجوی حسابداری بود و برای جبران بخشی از هزینه‌های تحصیلش کار می‌کرد. سینا هم ۲ سال از او بزرگ‌تر بود. دوره‌های آشپزی و باریستایی را در ایتالیا گذرانده و عاشق کارش بود. سینا دنیای زیبایی برای خود داشت؛ سرشار از بوی انواع قهوه و کیک و پنیر و سس‌ها و هر بار با یک کشف تازه و ابداعی جدید همه را شگفت‌زده‌ می‌کرد. رابطه‌ راوی با این افراد دوستانه بود، اما آقای رئیس اجازهٔ صمیمیت بیش‌تر را بهشان نمی‌داد. این آغاز رمان حاضر است. ادامهٔ آن را بخوانید.

خواندن کتاب حباب های رنگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب حباب های رنگی

«به‌محض خروج سیاوش، نفس عمیقی کشیدم؛ رفتنش این بار یعنی چند روز آرامش. سیما هنوز برنگشته بود و این هم عالی بود؛ هر دو زندانبانم نبودند و من با وجود اسارت، آزاد بودم. ساعتی صبر کردم تا از رفتنش مطمئن شوم و بی‌خبر باز نگردد. وقتی خیالم از نیامدن سیاوش راحت شد، با خوشی به سمت حمام دویدم. این چند روز را می‌توانستم برای خود زندگی کنم، همان‌طور که همیشه برایش خیال می‌بافتم. جلوی آینه ایستادم و در آینه به صورتی نگاه کردم که از دیشب جرئت بررسی‌اش را نداشتم. هنوز هم کمی التهاب داشت و سرخ بود اما برخلاف تصورم، سوختگی‌اش عمیق نبود و ورم و تاولی وجود نداشت.

حمام کردم و در تمام مدت مراقب بودم که پوست صورتم با آب گرم تماس نداشته باشد. بیرون آمدم و لباس محبوبم را به تن زدم. تاپ و شلوارکی که خود سیاوش، اوایل ازدواج برایم خریده بود اما هرگز جرئت دوباره پوشیدنش را نداشتم. کاملاً به یاد داشتم که سیاوش با دیدن این لباس در تنم، چه‌طور مانند دیوانه‌ها به جانم افتاد و تا دو روز زمین‌گیرم کرد.

تاپ دوبندهٔ شیری‌رنگ با یقهٔ هفت و بازی که روی یقه و پایینش گیپور کار شده و به خوبی روی پوست تیره‌ام خودنمایی می‌کرد، با شلوارک بالای زانو و بدن‌نمایی که آن هم در قسمت پایین و روی ران گیپور بود. در کل پوشیدن و نپوشیدنش چندان تفاوتی نداشت اما من از همان لحظهٔ اول عاشقش شدم و همیشه رویای روزی که سیاوش دست از رفتارش برداشته و با مهربانی، منِ پوشیده در این لباس را در آغوش بگیرد را در خیالاتم می‌بافتم. برایم تداعی‌گر لباس عروسی بود که هرگز نپوشیدم و در کنار هزاران آرزوی دیگرم به حسرت تبدیل شد.

دستی به لباس که به زیبایی بر تن باریکم نشسته بود کشیدم و موهای بلند و لختم را شانه کردم. هیچ لوازم آرایشی نداشتم، پس به همان کرم مرطوب‌کننده روی دست‌هایم قناعت کردم و از اتاق خارج شدم. اگر سیاوش بود حتماً تهمت جدیدی نصیبم می‌شد که برای چه کسی به خودم رسیده‌ام. از دیروز و شنیدن وعدهٔ همسایه، امیدی در دلم نشسته بود که تمام انرژی و آرامش آن روزم را ساخته بود. به آشپزخانه رفتم و برای خود نهار پختم و با آرامش گوشه‌ای نشستم. گوشی‌ام که از دیشب در همان نقطه مانده بود را برداشتم و با دیدن یک پیام جدید، هیجان خاصی در وجودم جاری شد.»

f.s
۱۴۰۱/۱۰/۰۲

داستان روبه زورتموم کردم..خوشم نیومد.برای نویسنده آرزوی موفقیت دارم

حجم

۲۳۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۷ صفحه

حجم

۲۳۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۷ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
تومان