دانلود و خرید کتاب ستارگان بین خورشید و ماه لوسیا جانگ ترجمه سارا حسینی معینی
تصویر جلد کتاب ستارگان بین خورشید و ماه

کتاب ستارگان بین خورشید و ماه

معرفی کتاب ستارگان بین خورشید و ماه

کتاب ستارگان بین خورشید و ماه نوشتهٔ لوسیا جانگ و سوزان مک کلیلند و ترجمهٔ سارا حسینی معینی است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر زندگی زنی در کرهٔ شمالی را روایت کرده است.

درباره کتاب ستارگان بین خورشید و ماه

کتاب ستارگان بین خورشید و ماه تصویری از زنی پناه‌جوست که اهل کرهٔ شمالی‌ است؛ زنی که گریختن و یافتن پناهگاه برای یک زندگی ساده آرزوی اوست؛ زنی که اسیر ازدواجی زودهنگام شده و از چندسو موردظلم قرار گرفته است. این روایت، روایتی کلان است، اما همهٔ آن نیست. مهم‌ترین هستهٔ روایت آرزو و امیدداشتن است؛ در کنار حضور آرامش‌بخشِ خرده‌روایت‌هایی از فرهنگ مرسوم آسیای دور، آرمان‌های کنفسیوسی که یکی از پررنگ‌ترین آن وفاداری به خانواده است، همراه نمایش زنان قدرتمند و وفادار که حضور و نفوذی چشمگیر در جامعهٔ مردسالار دارند و دیگر سنت ارزشمند احترام به بزرگان خانواده که در قارهٔ آسیا سابقه‌ای بسیار دارد و برآمده از آیینی دیگر است؛ آیین ستایش اجداد.

این کتاب در ۳ بخش و ۳۳ فصل نوشته شده است.

خواندن کتاب ستارگان بین خورشید و ماه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران زندگی‌نامه‌ها پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ستارگان بین خورشید و ماه

«پس از آنکه سانگمین را بردند، روزهای زیادی در خانهٔ پدرم در رختخواب افتادم. نه می‌توانستم قاشقی برنج در دهان بگذارم، نه تشنگی‌ام را با نوشیدن جرعه‌آبی رفع کنم. مثل زمان کودکی‌ام ساعت‌ها زل می‌زدم به رقص گَردوخاک در آفتابی که از پنجره می‌تابید. دیگر مثل آن روزها فکرم درگیر قصه‌های مادر نبود؛‌ و یا قصهٔ آن دو بچه که از ببر می‌گریختند. بلکه جسم و روح و ذهنم قفل شده بود.

هر وقت که می‌خوابیدم، رؤیای سانگمین را می‌دیدم. نفس‌زنان و خیس عرق بیدار می‌شدم. حس می‌کردم حشره‌ای داخل سرم خزیده. بلند می‌شدم و بیرون می‌رفتم. بی‌وقفه قدم می‌زدم، گویی تحرک می‌توانست آنچه مرا تسخیر کرده بود، بیرون برانَد.

جیرهٔ غذایی نداشتم. درنتیجه پس از چند هفته مجبور شدم سر کار برگردم. مادرم در بخش ساختمان‌سازی کاری برایم پیدا کرده بود. هر صبح مجبورم می‌کرد خودم را از رختخواب بیرون بکشم. کارم درست‌کردن ملات برای زیرسازی یک ساختمان بود. ماهیچه‌هایم درد می‌کرد، اما اهمیتی نمی‌دادم. سختی کار در برابر دردی که از روح زخم‌خورده‌ام می‌کشیدم، چیزی نبود.

جیرهٔ غذا برای همه کم شده بود. ماهی یک‌بار شد دو ماه یک‌بار و در آخر هر سه ماه فقط یک جیرهٔ غذایی به هر کس تعلق می‌گرفت؛ آن‌هم کمی برنج ذرت، ریشهٔ سبزیجات و روغن. خواهر و برادرهایم هنوز مدرسه می‌رفتند، درنتیجه روزهایی که تعطیل بودم، با کوله‌پشتی‌ای که از شلوارهای قدیمی دوخته بودم، به کوهستان می‌رفتم و سبزی کوهی و علوفه می‌کندم تا وعده‌های غذایی‌مان کمی پروپیمان شود.

شبی در اوایل زمستان، که سوز سرما از زیر در به داخل خانه می‌وزید، مادر با لحنی آرام گفت: «دخترم! این‌ها برای توست.» دسته‌ای وون که دورش نخی سفید پیچیده شده بود و دو قالب صابون به من داد.

پرسیدم: «این‌ها چیست؟» اگرچه خود می‌دانستم. دستهٔ اسکناس و صابون‌ها را شناختم.

مادر که نگاهش را به زمین دوخته بود، گفت: «برای سانگمین است. دست‌کم باید این‌ها را داشته باشی. زنی در شهر به من کمک کرد آن زن و شوهری را که سانگمین را پذیرفتند پیدا کنم. هر وقت خواستی از سلامتی یا تحصیلش باخبر شوی، برایت پیگیری می‌کند.»

پول را شمردم؛ سیصد وون بود. صابون را بو کشیدم. دست آخر همه را در جوراب‌های خاکستری جدیدم گذاشتم و در قفسهٔ گوشهٔ اتاق جا دادم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۳۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان