
کتاب تا... دمل
معرفی کتاب تا... دمل
کتاب تا... دمل نوشتهٔ سلماز یگانه مهر است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب تا... دمل
کتاب تا... دمل مجموعهای از ۱۸ داستان کوتاه فارسی نوشتهٔ سلماز یگانه مهر است. عنوان برخی از داستانهای این مجموعه عبارت است از «روبرو»، «دست و پا زدن»، «دمپاییها»، «تا... دُمل»، «اگر حوا پرهیزگار بود»، «چمدان»، «آکواریوم»، «ققنوس یا یه عشق جاودانه عوضی» و «خُردم کردیم گرچه سلولی در کار نبود یا گزارشی به قرن».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب تا... دمل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تا... دمل
«از وقتی بازنشست شدم، بزرگترین سرگرمیام همینه... که به آکواریومَم برسم. یه آکواریوم بزرگ دارم با سه تا گُلدفیش، دو تا لجنخوار، یه سوآتر، یه پنگوئنی و یه ماهی گوشتخوار که تو همین آکواریوم با یه شیشه از بقیه جداش کردم. هر کدوم روحیه خاص خودشون رو دارن... لجنخوارا ترسو و منزویاَن، امکان نداره برم جلوی آکواریوم بشینم و اونا فوری نرن زیر سنگها خودشون رو قایم کنن. وقتی میخوام اونا رو بپام از دور زیر چشمی نگاشون میکنم، اینجور وقتا گاهی حرکات آکروباتبازی عجیبی در میآرن که ازشون واقعا بعیده. مثلاً یهو حین این که دارن لجن کف آکواریوم رو میمکن با سرعت خودشون رو به سطح آب میرسونن و دوباره با همون سرعت برمیگردنو حالت اولیهشون رو میگیرن انگار نه انگار قبلش اون بالا بودن. من عاشق این حرکتشونم، همیشه کمین میکنم تا این حرکتشونو ببینم. اونا زشتترین ماهیهای تو آکواریومم هستن.
گلدفیشا منو یاد زن و دخترهام میاندازن، مخصوصا اون گلدفیش بزرگه که روی لب بالاییاش یه خال قرمز افتاده انگار زنمِ که ماتیک مالیده، کافیه یه روسری کوچیک سرش کنم میشه خودِ خودش.
وقتی گلدفیشه رقصش میگیره همون پیچ و تابی رو به خودش میده که زنم میده. اینا رو به زنم نگفتم بهتره آدم خیالاتش رو به کسی نگه.
مخصوصا وقتی که بازنشست شده... اما خودمونیم چطور میشه که همه ابهت مرد وقتی بازنشست میشه از بین میره. من هنوز موهای سیاه تو سرم خیلی دارم، چابک و سرحالم. فکر میکنم بعد سی سال سگ دو زدن تو اون اداره، حقمه که حالا استراحت کنم ولی انگار بقیه این نظرو ندارن. گاهی حتی علنی به روم میآرن. چند بار زنم به بهونههای مختلف مجبورم کرده تا دیر وقت شب بیرون بمونم که مهمون داره و سفره و نمیدونم از این چیزهای زنونه. حالا که فکرش رو میکنم با این که اون گلدفیش لب قرمزه شبیه زنمه ولی شکم زنم بیشتر شبیه این یکی گلدفیشه است. این یکی اصلاً تناسب نداره، سهچهارم هیکلش فقط شکمه. اولها که خریده بودمش به خیالم اومد قلمبگی شکمش از تخمهای توشه. اما اون اصلاً این شکلیه.»
حجم
۶۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
حجم
۶۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه